گروه رسانه/
آمار کتابخوانی در ایران چندان روشن نیست و روشهای آماردهی، خود از تاریک ترین موضوعات فرهنگی در کشور است؛ بهعبارتی هنوز بر شخص یا سازمانی حتی بر نهاد کتابخانه های عمومی معلوم نیست که سرانه ی مطالعه در ایران چقدر است. تخمین هایی که از میزان مطالعهی مردم برمبنای بازار کتاب، امانت از کتابخانههای عمومی، یا تیراژ کتابها ارائه می شود، بنیان علمی و آماری قابلاعتمادی ندارد.
آنچه از وضعیت کلی و به ویژه وضعیتِ عمومیِ مشاغل مربوط به کتاب برداشت می شود، حاکی از سرانهی پایین مطالعه است. سیر نزولیِ سال به سال در تیراژ نشر و ورشکستگی، تزلزل و ناامنیِ امور منسوب به کتاب و نیز، ناتوانی اقتصادی و بی برنامهگی و حتی بی توجهی، یک شمای کلی از شرایط کتابنخوانی را نشان می دهد. در زبان مدیریت و سیاستگذاری نیز، مقوله ی کتاب معمولاً تا حد یک موضوع دست دوم فروکاسته می شود. به هر روی، افق پیش آمده، بهاندازه ی برنامهریزی های این حوزه ناروشن است. شاید نقصهای این عرصه را بتوان به کاستی های فراگیر توسعه ی فرهنگی نسبت داد؛ تعریف های تعارفی و مبهم از فرهنگ، دخیل نکردن متخصصان امر در سیاستگذاری ها، خوانش های کهنه و مصادره به مطلوب از فرهنگ و بلوکهکردن مضامین عام فرهنگی در دوایر خواسته های گروهی یا شخصی، آسیبهای گاه جبرانناپذیری به تولید و مصرف فرهنگ از جمله به کتابخوانی وارد کرده است.
کندوکاو در عوامل دخیل در مسأله ی کتابخوانی، موضوع دراز دامنی است که در افق آن بیش از هر مؤلفه ای، نقش خنثی و افلیج وار «آموزش و پرورش» چشمگیر است؛ عملکرد خانواده، رسانه ها و نیز نهادهای دانشگاهی، دستهای مقصری اند که هر یک نیاز به بررسی های علمی و میدانیِ گستردهای دارند.
از سوی دیگر، چیرگی جبری ِدنیای مجازی و شبکه های اجتماعی در کنارِ مدیریت ناقص مدیران سرگردان، تکنولوژی تسهیل کننده و اعجابآوری چون اینترنت، تبدیل به امر مزاحم شده است؛ از آنجایی که دنیای مجازی ماهیتی رسانه ای دارد، خواه ناخواه بر دنیای نشر و امر کتابخوانی اثر گذاشته و بالطبع، بهدلیل فقدان زیرساختهای محکم فرهنگی و اجتماعی، این اثر به شکل منفی بروز نموده است. بنابراين در ادامه؛ تلاش بر آن است که سهمی در روشنگری اذهان نسبت به اسباب و دلایل کتابخوانی یا بهتعبیری بهتر، کتاب نخوانی در ایران داشته باشيم. در اینجهت، میزگردی را با حضور دکتر فرهنگ ارشاد و دکتر حسین نبوی (استادان دانشگاه و از اعضای انجمن جامعهشناسی ایران) ترتیب دادهايم که در پی میآید:
آرزو رضايي مُجاز:
این روزها مقوله ی کتابخوانی به یک بحث روزمره بدل شده است؛ درباره ی آن به فراوانی صحبت می شود، آنقدر که ترتیبدادن گفت و گوهایی در پروندهای با همین مضمون، چالشهای زیادی داشت و مرتب با نوعی سرخوردگی مواجه بودیم، حول تردیدِ «که چی؟» یا پرسشهایی از این دست که: «چقدر و تا کجا این صدا شنیده میشود؟». همین نشان میدهد که قطع امید و اتصالی میان جامعهي دانشگاهی و اهل فکر و قلم، تا نهادهای سیاستگذار وجود دارد. با اینحال هنوز به پاسخ روشنی درباب مسألهی کتابنخوانی ایرانیها علیرغم گپهای طولانی (به هر دو مفهوم فاصلهی میان اجتماع نخبه و سیاستگذاران و نیز گفت و گوهایی حول این مسأله) نرسیدهایم.
فرهنگ ارشاد:
در اینباره، سؤالهای مختلفی می شود مطرح کرد؟ اینکه منظور از مطالعه، پرداختن به کتاب در وقت آزاد است؟ یعنی ما باید کاری کنیم که مردم در وقت آزادشان کتاب بخوانند یا اگر دانشجویی مثلاً در رشته ی جامعهشناسی تحصیل می کند، اگر آثار مربوط به نقد ادبی هم بخواند، مطالعه محسوب می شود؟ میدانید که اروپایی ها در قطار و مترو هم مطالعه می کنند؛ چرا آن شرایط در ایران ایجاد نمی شود؟
بهنظر من، در ایران علاقه به کتاب را بهقول هابرماس، در «حوزه ی عمومی» می توان پیدا کرد. در هر صورت ما می خواهیم بدانیم که آیا کتابخواندن می تواند در ایران، به قول بوردیو، یک عادت واره بشود؟ بوردیو می گوید ما یک ساختار ذهنی داریم که درباره ی جنبه های مختلف زندگی می اندیشد و علاوه بر آن، یک ساختاری هم در بیرون هست و بین این دو ساختار تأثیر و تأثر رخ می دهد. مطالعهکردن هم در این تأثیر و تأثر می نشیند. هرچند، بوردیو متفکریست که بیشتر، نقش ساختارها را مهم میداند تا نقش افراد را. افراد به لحاظ دیالکتیکی بیشتر منفعل هستند. منظور من از عادت واره اشاره به این مطلب دارد؛ منتها، عادت وارهی فعال نه منفعل؛ بر ایناساس می توان پرسید که چرا باید مطالعه کرد؟ افراد غیرفرهنگی با ادعاهای فرهنگی لطمات زیادی می زنند.
آرزو رضايي مجاز:
ما با نسلی روبهرو هستیم که علاقهای به خواندن کتاب ندارد و اطلاعات خود را از فضاي آشفتهي مجازي دریافت میکند. بهتر است بحث را از این زاویه شروع کنیم که اصلاً چرا باید کتاب بخوانیم؟
حسين نبوی:
خواه ناخواه مطالعه کردن با خواندن مطالب در شبکههای اجتماعی خیلی تفاوت دارد؛ هرچند در اینترنت هم میتوان مقالات و کتاب علمی را تهیه کرد؛ ولی مطالعه از نوع عمیق آن در شبکههای اجتماعی بهدست نمیآید؛ جز اینکه اطلاعاتی بهصورت آنی در اختیار افراد قرار میگیرد. وقتی کتاب بهصورت عمیق خوانده شود، تفکر و اندیشه هم بهدست میآید. بههر حال، فراگیری مطالب علمی، چه در اینترنت نوشته شده باشد و چه در کتاب، یادگیریاش باید عمیق صورت بگیرد؛ زیرا با معلومات تخصصیشده و معتبر میتوان علم آموخت. علمی که براساس آن، بتوانیم فکر کنیم؛ اقدام به کار کنیم و یا در حل مشکل و مسألهای نقش داشته باشیم و درنهایت، در سطح زندگی فردی و جمعی اثرگذار باشیم. اما آنچه که در اینترنت رایج شده، اطلاعات و معلومات عمیقی نیست و من کماکان به مطالعه به شیوهی رایج (که قبل از رواج شبکههای اجتماعی وجود داشته) در کتاب چاپی و چه الکترونیکی ارج مینهم. ناگفته نماند که مطالعه الزاماً مخصوص دانشگاهیان نیست؛ زیرا هستند کسانی که به هر دلیلی وارد دانشگاه نشده اند و یا در بخشهایی از جامعه فعالیت می کنند که با کتاب سروکاری ندارند؛ ولی با اینحال نیاز به کسب علم و مطالعه دارند. به هر حال، تولید کتاب با هدف فراگیری صورت می گیرد، برای این کتاب نوشته میشود که مردم ازطریق آن، فرهیختگی کسب کنند، حتی انسانهای غیردانشگاهی هم باید مطالعهی منظمی را طبق علاقه داشته باشند. درست است که جهان ما تحتتأثیر تکنولوژی های جدید، در حال تغییر است، اقتصاد و تقسیم کار، شرایطی ایجاد کرده که اشتغالهای ذهنی ما بالارفته است؛ علیرغم این تغییرات بسیار مهمی که در زندگی اجتماعی ما رخ داده، ما هنوز به مطالعات منظم نیاز داریم و نمی شود اهمیت و قدر و منزلت مطالعه را در زندگی کم بگیریم.
فرهنگ ارشاد:
درست است؛ پروفسوری به نام «پیکر» در دانشگاه لندن است که رابطه ی دوستانه ای بین ما وجود دارد؛ یکبار سر میز ناهار از من پرسید: «آیا شما برای نوشتن، پیش نویس دستی تهیه می کنید یا پشت کامپیوتر مینشینید و می نویسید؟» گفتم: «اگر مطلب کوتاه باشد، مثلاً در حد احوالپرسی، نیازی به پیش نویس دستی ندارم؛ ولی اگر بخواهم یک کار علمی و مقاله بنویسم، حتماً از کاغذ و قلم استفاده می کنم». گفت: «من هم همین روش را دارم. بهنظر من، کاغذ و قلم و نوک انگشتانم یک رابطه ی دیالکتیکی دارند.» این رابطه در خواندن هم اتفاق می افتد. تا این ارتباط نباشد، فکر در جریان نمی افتد. من درباره ی شبکه های مجازی خیلی فکر کرده ام و به خودم اجازه نمی دهم که با کارآیی هایی که دارد، آن را دور بیندازم و نقد کنم. هیچکدام از ما مخالف مطالعه به هر روشی نیستیم؛ اما مسأله این است که چرا عادتواره نمی شود؛ یا چه چیزی بهجای آن نشسته است؟ به نظر من، استفاده از شبکه های اجتماعی بهصورت انفعالی جای مطالعهکردن را گرفته است.
در کتابی که بنده تحتعنوان «برداشت هایی در نظریه ی اجتماعی معاصر» از ترنر و الیوت، ترجمه کرده ام؛ فصلی درباره ی بوردیو دارد؛ در آنجا فردی به اسم «روژک» از بوردیو می نویسد: «اتفاقی که در شبکه های مجازی رخ می دهد، شبیه soundbit است. این کلمه ی دساتیری (جعلی) ساختهی بوردیو است که دورادور ساندویچ را به ذهن می آورد. ساندویج وقتی خورده می شود و وقتی خورنده به آن گاز می زند، مخلفات آن از هر گوشهای بیرون می زند؛ بهخاطر اینکه مواد آن با هم ارتباط پیدا نکرده اند. دیتاهایی هم که شبکهی مجازی به ما می دهد، لقمه لقمه و تکهتکه است. نحوه ی ورود به دنیای مجازی در کشور و مطالعه در آن هم دیتاهای پاره پاره می دهد؛ به این دلیل، کارکرد کتاب را ندارد و یک جوان هم فکر می کند که واقعیت همین است که در آنجا ارائه شده، بنابراین، ذهن ساختارمندی پیدا نمی کند و هر لحظه آمادهی هرگونه رفتار آنومیک است. رابطه ی او با آن نوشته، یک نوع مصونیت آنی ایجاد می کند.
حسين نبوی:
ما در مطالعات خودمان معمولاً بهدنبال ارتباط، نظم و نظام، انسجام و سازگاری اجزاء مطالب هستیم؛ اینکه یک بخش کتاب چه ربطی به بخش بعدی دارد؛ بنابراین، در جامعهپذیری علمی، منسجم بودن مطلب و سازگاری آن برای ما اهمیت داشته و دارد. کسی که توانایی ساختارسازی را ندارد، نمی تواند این مطالب پراکنده را به هم پیوند بدهد و اتفاق شومی که می افتد، این است که آن فرد گمان می کند که علم همین است که او می خواند. در آینده هم اگر کسی بخواهد به این فرد آموزش بدهد، امر آموزش برایش غیرقابل پذیرش خواهد بود. او گمان میبرد که معلومات علمی باید تکه تکه باشد و این اتفاقی است که در شبکه های مجازی خیلیزیاد و خیلیشدید رخ می دهد و ما غافل هستیم.
فرهنگ ارشاد:
من با پست مدرنیزم، آن هم با شخصیت هایی چون بودریار و لیوتار مخالف نیستم؛ اما به لحاظ فکری، در پرداختن به این مقوله باید دقت کنیم؛ نباید به ادا و اطوار آن گرفتار بشویم؛ چون آنارشیسم دامن ما را می گیرد و این آشفتگی ذهنی که در رسانه ها و این نسبی گراییهای افراطی دیده می شود، خیلی ها گمان میکنند عملی پست مدرنیستی است. بحث من نقد و تحلیل مدرنیزم یا پست مدرنیزم نیست. حرفم این است، آن چیزی که به جامعه ی ما وارد شده، با ما چه می کند؟ گویا رسانه های مجازی یک مقداری ذهن جوانان را در این آشفتگی پیشتر میبرد و اگر تلاش کنیم و آن گمشدهی خود را، یعنی انسجام فکری را پیدا کنیم (بهخصوص که امروز در این آشفتگی، بحران هویت جوانان هم مطرح است) رابطه مندی و انسجام شکل می گیرد و بحران هویت هم کمتر می شود. ساختاری را که مثلاً در رُمان قابل دسترسی است، می توان نمونه آورد. به گفته ی یکی از دوستان، هر رمان جهان متفاوتی از روابط ساختاری است و درک این مقوله زندگیبخش است.
حسين نبوی:
این آسیب، اتفاقی است که در خانواده ها هم رخ می دهد؛ مراجعه به شبکه های مجازی فقط کار جوانان و نوجوانان نیست؛ بلکه والدین هم گرفتارش هستند. بوردیو از جامعهپذیری اولیه و جامعهپذیری ثانویه سخن میگوید. عادت وارهی اولیه است که بستر شکل گیری عادت وارهی ثانویه می شود؛ گویی در درون خانواده ها به جای مطالعهکردن، پرداختن به شبکه های اجتماعی بهصورت عادت واره درآمده است.
کودک امروز، در آینده همین عادت را خواهد داشت و به کودک خود نیز منتقل خواهد کرد. متأسفانه، اعتیاد به شبکههای اجتماعی درحال نهادینهشدن است و یکی از دلایل مهم کتاب نخواندن ما همین است که شما فرمودید؛ یعنی، مسأله ی خواندن برای ما عادت واره نشده است. فرزندان، هیچ تربیتی را مؤثرتر از رفتار والدین خودشان نمی دانند. کودکانی که می بینند پدر و مادرشان نماز می خوانند، آنها هم نماز می خوانند، کتاب هم همین طور است. همچنان که ما یاد می گیریم که با زبان و گویش مادری صحبت کنیم، یعنی گرامر یک زبان در دوران کودکی ما شکل می گیرد و در ما نهادینه می شود. همینطور، فرهنگ هم طبق گفته ی نظریهپردازان، گرامر و دستور و ضوابطی دارد؛ مثل زبان. کد و رمزگانی دارد که آن هم در دوران کودکی در ذهن و عمل کودک حک می شود؛ بنابراین اگر کتاب به فرهنگ ما راه پیدا نکرده، یک دلیلش این است که در دوران کودکی عملاً به فرزندان آموخته نشده است. کسی که توانایی ساختارسازی را ندارد، نمی تواند این مطالب پراکنده را به هم پیوند بدهد و اتفاق شومی که می افتد، این است که آن فرد گمان می کند که علم همین است که او می خواند. در آینده هم اگر کسی بخواهد به این فرد آموزش بدهد، امر آموزش برایش غیرقابل پذیرش خواهد بود.
امروزه کمتر والدینی را سراغ داریم که کتاب بهدست بگیرند. در زمانهایی نهچندان دور مردم سواد نداشتند و کتاب هم نمی خواندند؛ ولی امروز همه تحصیل کرده اند و با کمال تأسف کتاب نمی خوانند. تا زمانیکه در دانشگاه هستند، مجبور به خواندن کتب درسی می شوند، اما بعد از درس، کتاب را کنار می گذارند. برخی حتی با کتاب خواندن بیشتر عناد دارند، گویی با پیشنهاد کتابخواندن به آنان توهین میشود. واضح است که مطالعهکردن کار کم زحمتی نیست؛ کودک وقتی کارتون و تلویزیون میبیند، ذهن او منفعل است؛ همهچیز بهصورت آماده به او تحویل داده می شود، اما کتابخواندن با مجموعه ای از کلمات و رمزگانی که در آن است، نیاز به درگیری فکری و اندیشیدن دارد؛ بهویژه وقتی که کتابها اندکی ثقیل نوشته شده باشند.
در کل؛ فکر کردن، کتاب خواندن، فراگرفتن و اندیشیدن کار سختی است و نسل کنونی که همه ی امکانات برای آنها آماده می شود و قبل از اینکه کودک بخواهد، مادر برای او فراهم می آورد، و به این شکل رشد پیدا می کند، طبیعتاً کمتر زحمت فکر کردن و اندیشیدن را به خود می دهد؛ از کتابخواندن فاصله می گیرد، زیرا این امر نیاز به فکر کردن دارد. وقتی به این کودک بگویی این کتاب را برای امتحان بخوان، از خواندن آن رنج می برد.
نکتهی پراهمیت دیگر این است که، همه ی ما آنچه را به یاد می آوریم، نه بهخاطر داده های محض است؛ بلکه بهخاطر احساسیست که با آن داده عجین شده؛ مثلاً اگر یک مطلبی به من گفته شده و اگر به طنز و شادی گفته شده باشد، در یادم می ماند یا به سبکی گفته شده باشد که در من اندوه ایجاد کند، در یاد من به همان شکل خواهد ماند؛ یعنی اگر با یکی از عواطف و احساسات توأم باشد، ماندگار است. جوان امروز در دوران مدرسه و بعد در دوران کنکور، در دانشگاه، کتابخواندن را توأم با لحظات پرمشقت و پراضطراب تجربه می کند که باعث میشود چندماه دائماً شکنجه شود و لذت نبرد. این فرد، ناخوداگاه راجع به کتاب، بهلحاظ روانشناختی همیشه موضع میگیرد و همیشه آن را امری دردناک و پر از سختی می داند. وقتی احساس اشخاص نسبت به کتاب منفی باشد، در آینده هم، بهکارگرفتن سازوکارهای دیگر برای مطالعهکردن، ثمربخش نخواهد بود. چون همان احساس، رفتار ما را در آینده شکل میدهد.
آرزو رضايي مجاز:
علیرغم اینکه ما ناصحانه مطالعه کردن را کار پسندیدهای میدانیم اما مطالعه بهصورت عادت درنمیآید؛ درواقع می شود گفت که کتاب نخواندن تلویحاً "نه" گفتن به سیستم آموزشی معیوب است؟
فرهنگ ارشاد:
من فکر می کنم اولاً که کار سختی است. وانگهی، عواملی بهعنوان مانع، راه ترویجی مطالعه را ناهموار کرده است. عمل مطالعهکردن، بعد از دوران مدرنیته رایج شده و در ایران هم بعد از مشروطیت رواج پیدا کرده و ما نمیتوانیم ادعا کنیم که در زمان ابنسینا هم مثل امروز مطالعه رایج بوده است. شاید آنموقع 10درصد جامعه هم کتاب نمیخواندند؛ امر مطالعه جای مطرحکردن نداشته است.
امروز که نظام آموزشی و رسانه ها و صنعت نشر وجود دارد، انتظار می رود که مطالعه رواج داشته باشد. بهنظر من، موانع این اتفاق، ساختاری اند؛ یکی، همین مسائل خانواده است، بهخصوص مقوله ی تربیتی که مطرح شد. رسانه های ما، ترویجدهنده ی مطالعه نیستند؛ چون ذات رسانه طوری است که افکار را بسته بندی شده و سطحی تقدیم مخاطب میکند، بنابراین، نمی تواند مروج مطالعه باشد. حتی مدیران و برنامه ریزان رسانههایی مانند تلویزیون، راه ترویج را ناهموارکرده اند. برای همین بارها دیده شده که وقتی در یک کانال تلویزیونی، بحث فکری است، سریعاً کانال عوض میشود.
از طرف دیگر، نظام آموزشی ما به هیچوجه مشوّق مطالعه کردن نیست؛ رسانه های بزرگ و تکنولوژی به خودیخود بد نیست؛ مثل آمبولانسی که سرو صدا راه می اندازد، ولی در عوض بیماری را به دکتر می رساند. پس، اینها فینفسه مانع نیستند، بلکه چگونگی استفاده از اینهاست که مانع شده اند. می خواهم بگویم که مطالعهکردن در جامعهی ما از نخست نهادینه نبوده است؛ اما از زمان مشروطیت؛ از جمالزاده و دهخدا و حجازی به بعد کتابخوان شده ایم. حرف من این است که ما حتی از حرکتی که از مشروطیت یا دوران مدرن آغاز شده است، عقبیم؛ یعنی ما در نسبت با مطالعه دچار تأخر فرهنگی هستیم. فرهنگ، یک امر متغیر و متحول است و در عینحال ثابت هم هست و در اصل هر دو حالت هم باید باشد وگرنه می میرد.
در نگاهی دیگر، فرهنگ یک جامعه، عوامل مادی و غیرمادی دارد؛ اعتقادات، باورها و ذوقها، عناصر غیرمادی فرهنگ هستند. گرایش به لباسها و غذاهای خاص و غیره عناصر مادی فرهنگ اند. معمولاً در تئوریها میگویند که در عینحال که فرهنگ متحول است، این بخش مادی و تکنولوژیکی آن، چون هنوز در ذهن جا نیفتاده است، زودتر متحول می شود. بخش غیرمادی اش چون در ذهنها جا افتاده، دیرتر تحتتأثیر تغییرات قرار می گیرد؛ مطالعهکردن هم جزو ایندسته از قضایاست.
من درواقع نسبت به وضعیت مطالعه در ایران نومید نیستم، ولی به اینکه فعالیت در این زمینه می تواند مؤثر باشد، خیلی خوشبین نیستم. چون بعد غیرمادی فرهنگ است و نباید انتظار تغییر فوری را داشت؛ البته باید کار کرد؛ ولی در هر صورت، خیلی زمان می برد. اگر آن عواملِ مانعآفرین هم کناری بروند، می توان امیدوار شد؛ ولی چون آنها هرچه بافته می شود، پنبه می کنند، بازخوراند و فیدبک مناسبی بهدست نمی آید. درواقع، نخست خود قضیه باید منسجم بشود، بعد انسجام دهنده شود:
ذات نایافته از هستی، بخش/ کی تواند شود هستی بخش؟
این مسأله ممکن است تحتتأثیر مسائل اقتصادی هم باشد و کمااینکه خیلی ها معتقدند که کتاب در ایران گران است؛ ولی اینها بهانه است. اینکه مسائل اقتصادی هم می تواند تعیین کننده باشد، تردیدی نیست؛ ولی اینکه موضوع را فقط به مسائل اقتصادی نسبت بدهیم، درست نیست. موضوعات دیگر ما مثل طلاق هم این طوری است. یعنی خیلی تحتتأثیر اقتصاد نیست وگرنه آمار طلاق در طبقات بالای جامعه از نظر اقتصادی، بالا نبود. پس، عناصر فرهنگی یا غیرمادی فرهنگ در آن دخیل است؛ هرچند این موضوع نیاز به واکاوی دارد.
آرزو رضايي مجاز:
بسیاری از ما مادربزرگ و پدربزرگهایی داشتهایم که باوجود بیسوادی، پر از قصه بودند. آیا میشود گفت میل ما به «نقل سینه به سینه» تا «نقل صفحه به صفحه» یک نوع تربیت فرهنگی است؟ و آیا میتوان گفت از دل همین است که رغبت ایرانیها به کتابهای صوتی نسبت به کتابهای مکتوب بیشتر است؟
فرهنگ ارشاد:
اتفاقاً این نکته ای که شما می گویید، صرفنظر از اینکه آمار داریم یا نداریم، پدیدهی جدیدی است. یکی از هم نسلهای من مهندس راه وساختمان است و در ضبط صوت ماشین خود، خیلی از کتابها را بهصورت صوتی گوش می کند. ما این کار را باید به موازاتِ مطالعه داشته باشیم؛ البته این مسأله نمی تواند برای کتاب مانع ایجاد کند؛ مثل کانالهای آبکی تلویزیون که نمی تواند مانع آفرین باشد؛ پس کارکرد خودش را دارد. من فکر می کنم که این نوع کتابخواندن در ایران سابقه ای دارد و می تواند به موازات مطالعه مطرح گردد. مثلاً شخصی که برای من صحبت می کند، نمی گویم منِ شنونده را مسحور کرده است؛ ولی بالأخره مرا تحت تأثیر قرار می دهد؛ اما کتابخواندن، ارتباط تنگاتنگی بین خواننده و ساختار متن کتاب ایجاد می کند.
آرزو رضايي مجاز:
تورقی در تاریخ و مقایسه ی ایران و یونان، ما را به این باور میرساند که آنها فرهنگ مکتوب دارند و فرهنگ ما بیشتر شفاهی است؛ اما اتفاق بزرگی که افتاده، صنعت نشر است؛ یعنی امر نشر. همین بحث کتابهای صوتی در قالب نشر می گنجد؛ می توانیم آن را جزئی از نشر بیاوریم. صنعت نشر در این چندسال با غالبشدن فضای مجازی تغییر شکل پیدا کرده است، در تیراژ کتابها و مطبوعات اثر آشکاری گذاشته، انگار این اتفاق برای جامعهی ما خیلی ناگهانی بوده که کشش لازم وجود نداشته و منجر به این آسیب ها شده است. درست است که میزان مطالعه و بهتبع آن، تیراژ کتاب در حالت طبیعی هم پایین بوده ولی تغییر شکل نشر روی آن هم اثر نهاده است. در کتاب «چرا ادبیات؟»، بارگاس یوسا به حرف مدیر مایکروسافت اعتراض می کند که چرا گفته است امیدوارم یک روز استفاده از کاغذ برای کتاب ورچیده شود! در عمل خواندن کتاب کاغذی، بحث عاطفی و لمسی هم مهم است، وقتی ما می پرسیم چرا باید کتاب بخوانیم، در وهله ی اول، منظورمان آموختن و فراگیری است از هر شیوهای و نه الزاماً کتاب نوشتاری. در وهله ی دوم، منظورمان این است که چرا مطالعه باید به شکل کاغذی و نوشتاری آن صورت بگیرد؟
فرهنگ ارشاد:
درست است؛ یعنی مطالعه ارتباط با کلمه است، بهعبارتی یک ارتباط فقهالُغوی است و این خود بحث جداگانه ای است؛ من اعتقاد دارم که نوع مطالعه ای که من را با «کاغذ و قلم و خودم» وادار به تفکر کند، ارجح است؛ اینکه آدم مجال داشته باشد که با خودش روبهرو بشود، من خلاقیت را در این جست و جو میکنم تا اینکه کسی برای من تعریف کند. این خلاقیت یکی از ویژگیهای متعالی انسان است؛ مرحوم احمدعلی رجایی؛ صفت انسان متعالی را هنرشناسی و هنردوستی می دانست. هنر، خلاقیت انسان را تحریک می کند؛ مطالعه ی کتاب نوشتاری به این معنی است که من فعال هستم، نه کتاب؛ من آن را در اختیار گرفته ام. جلوی خلاقیت ذهن مرا نمی گیرد. ولی در صحبت های شفاهی، مخصوصاً اگر شنونده تحتتأثیر گوینده قرار بگیرد، گوینده غالب است و این می تواند اندکی جلوی خلاقیت را بگیرد. نظام آموزشی ما، در این زمینه، نقش منفی دارد؛ نهتنها خلاقیتی به دانش آموز نمیبخشد، بلکه مانع خلاقیت فکری هم می شود. برای برانگیختن این خلاقیت، کتاب نقش مهمی دارد.
در زمان جنگ که احمد محمود در اهواز بود، من هم بهعنوان یک معلم جامعه شناسی به نمودهای جنگ نگاه می کردم، مسلماً هم تحتتأثیر بودم؛ یکبار در یکی از بمباران های اهواز، مردمی را که از ترس بیرون ریخته بودند، من را یاد گِرُنیکای پیکاسو می انداخت. من در واقعیتِ اهواز این تابلو را به چشم دیدم؛ منتها احمد محمود "شهر سوخته" را نوشت و من ننوشتم. می خواهم بگویم این خلاقیت احمد محمود است. من هم جنگ را سرسری نگاه نکردم؛ ولی این احمد محمود بود که شهر سوخته را نوشت. این است که ارتباط ذهن با کاغذ و قلم را جریانی در فرهنگ متعالی میبینم.
حسين نبوی:
زمانی که ما داشتیم از شبکه های مجازی حرف می زدیم، به نظرم آمد که ما فقط از عیوب آن گفتیم؛ از محاسناش هم حرف باید می زدیم. اتفاقاً انگیزه ی شنیدن کتابهای صوتی را همین شبکه های مجازی شکل دادند؛ برخی از این شبکه های مجازی، بخشی از درسگفتارها یا سخنرانیهای استادان مؤثر و روشنفکران را بارگذاری می کنند و شنونده ی مشتاق با شنیدن این بخش بهدنبال کامل آن می رود، مثلاً کنجکاو می شود بداند چرا دکتر اباذری درباره ی فلان خواننده حرف زده است؟ جریان چه بوده؟ کنجکاو می شود و به دنبال اصل ماجرا می رود. بنابراین، شبکه های اجتماعی مجازی علیرغم عیب هایی که دارد و بهنحوی تشتت و هرج و مرج و بی انسجامی را در ذهن ایجاد می کند و رفتهرفته ممکن است، اثر بدی بگذارد؛ با اینحال، انگیزه را در برخی از افراد ایجاد می کند و از این طریق کنجکاو میشوند و اگر نتوانستند دنبال کتاب و نوشتهی فلان نویسنده بروند، در این مقطع، صوت کامل مطلب را دانلود می کنند و گوش میدهند؛ یعنی احساس نیاز برای دانستن توسط همین شبکهی مجازی در آنها برانگیخته می شود. پس، نقش مثبت هم می تواند داشته باشد؛ اما به شرطی که آن جامعه پذیری اولیه و عادت وارهی اولیه، بستر لازم را ایجاد کرده باشد. بنابراین، نقش منفی یا فایده ی آن در مطالعه کردن تا حدودی به عوامل زمینه ایِ دیگر هم ارتباط دارد؛ البته این موضوع، نیاز به کار مطالعاتی دارد؛ اینکه چگونه و تا چه میزان نقش مثبت یا منفی آن وجود دارد؟
اما اینکه رسانه های مهمتری مانند تلویزیون تأثیر منفی می گذارند و مردم را به مطالعه علاقهمند نمی کنند، به نظرم دلیلی وجود دارد؛ کسی که برنامهی تلویزیونی درست می کند، یعنی خود فرد سازنده، اگر خودش اهل مطالعهی کتاب باشد، برنامه اش هم به دل مخاطب می نشیند، یعنی اگر شما موسیقیدان باشید و اگر بخواهید برنامه ای دربارهی موسیقی بسازید، دقیقاً می دانید چه بسازید و با چه کسی و چگونه سخن بگویید؛ چه محتوا و با چه سیر و سرگذشتی آن را بیان کنید. اما اگر علم موسیقی را نیاموخته باشید، برنامه ای میسازید که دشمنِ کاری هم اگر بخواهد در زمینهی موسیقی به شما لطمه بزند، این قدر توانا نخواهد بود. یعنی وقتی آدمِ ناشی کاری را انجام می دهد، بیشتر از آنکه تأثیر مثبت داشته باشد، تأثیر منفی خواهد داشت؛ تأثیری بسیار کارگر و بسیار مؤثر.
برنامهسازان تلویزیون احتمالاً تلاش میکنند با ساخت برنامه هایی انگیزه ی مطالعه را در افراد ایجاد کنند؛ ولی چون خودشان این کاره نیستند، یعنی بهطور حرفهای اهل مطالعه نیستند، کاری را انجام می دهند که بیشتر از آنکه نتیجه ی مثبت داشته باشد، نتیجهی منفی دارد. ضربه ای که اینها می زنند، بیشتر است. بنابراین رسانه های اصلی جامعه، اگر نمیتوانند نقش آفرینی کنند، یک دلیل آن برمی گردد به کسانی که قرار است فرهنگ سازی بکنند؛ ولی خودشان بهدلیل کارمند بودن یا نزدیک بودن به افراد صاحب نفوذ یا گرایشهای سیاسی، افرادی واقعاً فرهنگی نیستند. افراد غیرفرهنگی با ادعاهای فرهنگی لطمات زیادی می زنند.
فرهنگ ارشاد:
من با شما یک مقدار همسو نیستم، با نوگرایی و دستاوردهای تکنولوژیک بشری هم مخالف نیستم؛ حال چه رسانه های اجتماعی باشد و چه تلویزیون و... کاری هم ندارم که ریشه ی این شبکه ها در کجاست؛ سیا و پنتاگون و یا در جاهای دیگر. من شخصاً از اینترنت استفاده ی مثبت می کنم. به اعتقاد من، چگونگی استفاده از تکنولوژی است که مشکل ایجاد کرده است؛ در تمام دنیا، رسانه ها در خدمت قدرت درآمدهاند؛ آنچه را فردوسی بزرگ می گوید: توانا بود هر که دانا بود، یا فرانسیس بیکن می گوید is power knowledge؛ فوکو طور دیگری بیان می کند: power is knowledge؛ چون این رسانه ها کارآیی زیادی دارند، قدرت دارند؛ خداوندان قدرت هم اینها را در اختیار گرفته اند. هنگامی که بوردیو از توزیع نابرابر سرمایه در میدان می گوید، اتفاقاً بیش از اینکه از نابرابری اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بگوید، از نابرابری توزیع سرمایه ی نمادین می گوید؛ زیر این سرمایه ی نمادین، رگههای قدرت وجود دارد. مثلاً مدرک دانشگاهی در ایران که خرید و فروش هم می شود، یک سرمایه ی نمادین شده است و قدرت می آورد.
بگذارید در بحث از مرز ایران فراتر برویم، من فکر نمی کنم که امپریالیزم رسانه ای دست آدمهای بی فرهنگ باشد؛ اتفاقاً دانا هستند و می دانند که چگونه می شود جامعه ای را توده ای کرد. این مقوله را بزرگانی در مکتب فرانکفورت از تجربه ای که در آمریکا داشتند، کشف کردند؛ چون از اروپا به آمریکا رفتند و دیدند جهنم آمریکا گرمتر از جهنم هیتلر است. اگر هیتلر یک فاشیسم آشکار است؛ در آمریکا یک فاشیسم نهفته ای وجود دارد که جامعه ی توده ای را می پروراند و این جامعه را به هر سمتی که می خواهد، می کشاند. رسانه ها اتفاقاً آگاهانه و به لطایف الحیل یک جامعه را توده ای می پرورانند؛ پوپولیزم را تقویت می کنند. همه شاهد بودیم که با این دو رفراندومی که یکی در کشور فقیر و دیگر در کشور اروپایی پیشرفته انجام شد، چه کردند! به قول بودریار اینها واقعیت را می سازند. اگر 50سال پیش بود، اگر از دموکراسی صحبت می کردند، آیا می شد به این شکل با همهپرسی برخورد و بادش را خالی کرد؛ حتی می خواهم بگویم که دموکراسی هم پوپولیستی و بیریشه و برده و بندهی قدرت شده است. بنابراین، رسانه ها چون به این شکل هستند، از هر چیزی که بتواند جامعه را بیشتر در جهت توده ایشدن و انفعالیشدن بکشاند، ابایی ندارند. اما مطالعهکردن نمی تواند فرد را انفعالی بار بیاورد، بنابراین این مجموعهی ارکستری که می زند، مشوق مطالعه نیست؛ راه توسعه ی مطالعه بسیار ناهموار است. وقتی در یک کانال تلویزیونی، بحث فکری است، سریعاً کانال عوض میشود
حسين نبوی:
من براساس تجربهی شخصی خودم حرف میزنم و تجربه ی امپریالیسم رسانههای آنسوی مرزها را نداشتهام، اینجا در صدا و سیما که گهگاه دعوت شده ام، به من گفته اند که برابر دوربین، شما به زبان دانشگاهی سخن نگو، عامیانه سخن بگو؛ چون مخاطبان ما عوام اند. من احساس می کردم که این کسی که به آنجا دعوت شده، یک ابزار است که حرف آنها را بزند؛ و گمان هم نمی کنم که این افراد دانش آموخته، اهل فکر و تأمل و اندیشهی عمیقی باشند و بهنظر می آید با توصیه و سفارش افراد دیگر به آنجا وارد شده اند. البته این تجربه ی شخصی و محدود من است و اجازه ندارم خیلی تعمیم بدهم. فکر می کنم در جایی مانند "صدا و سیما" -مهمترین صنعت فرهنگ در جامعهی ایران- که افکار عمومی، و نیز جامعه و فرهنگ تودهای را می سازد؛ افراد صاحب تجربه و عمیق و ملّایی وجود ندارد.
ما در ایران دستگاههای اداری و دولتی زیادی داریم که ناکارآمد هستند. اگر این سازمانها کارایی لازم را ندارند، حوزهی ضرر محدودی دارند، اما ناکارآمد بودن دستگاهی که تولید فرهنگ میکند، به فاجعهای در جامعه منجر میشود که نیازمند واکاوی در جلسههای آتیست...
پایان گزارش/
نظرات بینندگان
برشی از زندگی من: هر روز ساعت 6 عصر میرم پارک ملت مشهد. سر راه یه بستنی زعفرانی 2 تومنی میخورم؛ تو پارک 1.5 ساعت نرمش و ورزش میکنم و میدوم و بعد از اینکه خیس عرق میشم میام خونه یه لیوان چای سبز لیمویی می نوشم. بعد یه دوش می گیرم و با اینترنت وارد کتابخانه دانشگاه هاروارد آمریکا و ... میشم و مقاله و کتاب مطالعه می کنم. بعد شام هم میرم در گروه های چت تخصصی اساتید دنیا به تبادل نظر و معرفی تیوری ها و روش تدریسم می پردازم.