« محمدرضا باطنی در ۱۳۱۳ خورشیدی در اصفهان دیده به جهان گشود. همزمان با تحصیل به دلیل این وضعیت مالی نامناسب، شاگرد یک مغازه خرازی فروشی در چهار باغ اصفهان شد. باطنی ضمن کار در این مغازه با شرکت در کلاس های شبانه در ۱۸ سالگی، سیکل اول دبیرستان را به پایان برد و وارد کار معلمی شد. پنج سال در روستاها و بخش های اصفهان معلم بود و در سراسر این دوره همواره با افرادی که به دیگران اجحاف می کردند، تذکر می داد. در نخستین مدرسه، همان اول کار دید که مدیر از بچه ها پول دفتر صد برگی می گیرد اما به جایش دفتر چهل برگی می دهد به مدیر اعتراض کرد که چرا حق بچه ها را می خورد، او را به مدرسه دیگری منتقل کردند که پنج کیلومتر دورتر بود.
برای گرفتن دیپلم ریاضی، لازم بود تا به طور مرتب کلاس برود و چون که نمی توانست، ناچار به فکر دیپلم ادبی افتاد و به خاطر آنکه نیاز به حضور مرتب در کلاس نداشت، توانست درس ها را در خانه بخواند و امتحان بدهد.
پس از دریافت دیپلم وارد دانشسرای عالی شد و در رشته زبان و ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شد و بعد در ۱۳۴۰ خورشیدی به انگلیس رفت و از دانشگاه لیدز فوق لیسانس زبانشناسی گرفت و با دفاع از رسالهای که بنا بود از آن در لندن دفاع کند، در دوره تازه تاسیس دکتری زبانشناسی دانشگاه تهران در خرداد ۱۳۴۶ دکتری زبانشناسی همگانی و زبانهای باستانی دریافت کرد. پس از آن در مهر ۱۳۴۶ به عنوان استادیار زبانشناسی در گروه زبانشناسی دانشگاه تهران آغاز به کار کرد. در حقیقت او مردی خود ساخته است که زندگیاش از پایین ترین سطح جامعه در یکی از محلات فقیر نشین اصفهان شروع شده و تا حد استاد نامدار بزرگترین دانشگاه ایران ارتقا یافته است.
ورود به عرصه فرهنگی( تالیف، ترجمه و همکاری با مطبوعات)
این زبانشناس برجسته با بسیاری از مطبوعات در زمینه نگارش مقالههایی درباره مسایل اجتماعی و فرهنگی همکاری داشت، این همکاری پس از انقلاب نیز با ماهنامه «آدینه» و سپس «دنیای سخن» و چند نشریه ادامه داشت. از جمله مقالههای تاثیرگذار او «اجازه بدهید غلط بنویسیم»، نقدی بر کتاب «غلط ننویسیم» ابوالحسن نجفی بود. باطنی همچنین در ۱۳۴۶خورشیدی نگارش یک فرهنگ دوزبانه انگلیسی-فارسی را آغاز کرد که این فرهنگ در اردیبهشت ۱۳۷۲خورشیدی به بازار عرضه شد. آن چیزی که بیش از پیش باطنی را به شهرت رساند، آثار او در حوزه زبانشناسی است که از آن جمله میتوان به «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی»، «مسایل زبانشناسی نوین»، «نگاهی تازه به دستور زبان»، «چهار گفتار درباره زبان»، «درباره زبان»، «زبان و تفکر»، «پیرامون زبان و زبانشناسی» و ... اشاره کرد.
این نویسنده توانا آثار ماندگاری در زمینه ترجمه متون هم از خود بر جای گذاشت، برای نمونه «زبان و زبانشناسی» رابرت هال، «زبانشناسی جدید» مانفرد بی یرویش، «درآمدی بر فلسفه» بوخینسکی، «دانشنامه مصور»، «مغز و رفتار» فرانک کمپ بل، «خواب» یان اوزوالد، «ساخت و کار ذهن» بلیک مور، «انسان به روایت زیستشناسی» و ... از جمله آنها هستند.
نگاهی به برخی از ویژگی های شخصیتی
وی با اینکه یکی از بهترین انگلیسی دانان کشور بود، هنگام سخن گفتن کلمات خارجی به کار نمی برد و اعتقاد داشت، جایی که بتوان به فارسی حرف زد، سخن گفتن به زبان های دیگر حرام است. او شخصیتی درونگرا داشت و با روزنامه ها و روزنامه نویس ها ارتباطش محکم نبود. ترجیح می داد مصاحبه نکند. اهل نمایش دادن نبود. از سنت استادانی پیروی می کرد که در گوشه ای می نشینند و بی سروصدا به کار فرهنگی خود مشغول می شوند. به ایران و زبان فارسی عشق می ورزید. زندگی در خارج از کشور را دوست نداشت. اصرار داشت تا توان دارد، همین جا در خدمت فرهنگ و جامعه باشد و هر روز صبح که بر می خیزد به زبان فارسی به او سلام بکنند.
وی در خصوص این پرسش که وجود واژه های بیگانه در یک زبان، تا چه حد در نابه سامان کردن آن زبان موثر است؟ گفته بود که «بسیار بسیار کم و حتی هیچ. اگر این طور بود، زبان انگلیسی که این همه واژۀ خارجی به خود جذب کرده باید تا حالا متلاشی شده باشد.
من در یکی از مقاله هایم نوشته ام آنچه اساس یک زبان را تشکیل می دهد، دستور زبان و نظام صوتی آن است. مثلا شما نمی توانید به فرمان فرهنگستان یا هر مقام دیگری، تثنیه را از دستگاه شمار زبانی که مفرد و تثنیه و جمع دارد حذف کنید. این کار عملی نیست. یا بگویید همان جوری که عرب ها بین "س" و "ص" و "ث" در تلفظ تفاوت می گذارند، شما هم بگذارید. این کار عملی نیست. در حالی که واژه ها مثل مسافری هستند که یک شب در شهری درنگ می کنند و صبح بعد می زنند به چاک. یعنی واژه ها اساس زبان نیستند. چه بسا واژه ها که آمده و رفته اند. اساس زبان، دستور آن است و نظام آوایی آن. سال ها طول می کشد که یک مصوتی از زبان بیرون برود و مثلا تلفظ شیر(محصول لبنی) و شیر(حیوان) یکی شود. شیر خوردنی و شیر بیابان در تلفظ با هم فرق داشته است، چنانکه هنوز هم در کردی و بعضی گویش های دیگر فرق دارد. اما این مصوت از فارسی بیرون رفته است و البته چند سده طول کشیده تا بیرون برود. این جور تغییرات وقتی بخواهد در زبان پیش بیاید، برای چندین دهه ۲ تلفظ به صورت رقیب به کار می روند، بعد یکی، دیگری را از میدان به در می کند. این جوری نیست که تغییرات آوایی را بتوانید در مدت کوتاهی انجام بدهید. ولی واژه ها وقتی مصداق شان از بین رفت، خودشان هم آهسته آهسته از میان می روند. مثلا واژه هایی مانند آرخالق و ملکی دیگر کم و بیش از میان رفته است. چون مصداق هایشان دیگر وجود ندارند. ولی وقتی پدیده ای وارد می شود، لغت آن، چه درست و غلط فوری ساخته می شود و تا زمانی که آن پدیده هست آن لغت به کار برده می شود. وقتی آن پدیده از بین رفت لغت آن هم کم کم از بین می رود. گاهی یک لغتی می ماند، اما محتوای آن عوض می شود. مثلا "شبستان" که در قدیم به معنی حرم سرا بوده، امروز به بخشی از مسجد گفته می شود. یعنی واژه مانده اما معنی آن تغییر کرده است. » ( 1 )
« بازنشستگی اجباری
پس از وقوع انقلاب فرهنگی دانشگاه تعطیل شد و محمدرضا باطنی از اولین استادانی بود که به بازنشستگی اجباری تن درداد. پس از درگیری لفظی که در خصوص رابطه انقلاب و فرهنگ با اعضای ستاد انقلاب فرهنگی (جلالالدین فارسی، عبدالکریم سروش، شمس آل احمد) در جلسهای در دانشکده حقوق داشت به اجبار بازنشسته شد. خود وی در این خصوص میگوید:
خلاصه هم به خودم گفتند و هم برایم پیغام گذاشتند که یا تقاضای بازنشستگی میکنی یا از دانشگاه بیرونت میکنیم. من هم تقاضای بازنشستگی کردم و آمدم خانه. بازنشستگی من در شهریور ۱۳۶۰ بود و آن موقع من ۴۷ سال داشتم. » ( 2 )
« اگر بازنشسته نمی شد در همان دورانی که هر چند روز یک بار لیست بلند بالایی از استادان اخراجی در روزنامه ها منتشر می شد، اخراجش می کردند. می گوید بعد که بر حسب تصادف فهرست اخراجی ها را دیدم چون الفبایی بود نام خودم را اول لیست دیدم.
در سرتاسر زندگی اش عضو هیچ گروه سیاسی نبوده، اما تاب تحمل ناروایی را نیز هرگز نداشته است. به اعضای ستاد انقلاب فرهنگی رک و راست گفته بود فرهنگ، انقلاب برنمی دارد، به فرض هم که بردارد به ستاد احتیاج ندارد، به ستاد هم که احتیاج داشته باشد آیا شما بهترین پنج نفری بودید که می بایست گزیده می شدید؟
بهار سال ۵۹ بود... دانشگاه ها تعطیل شد، ولی ما به دانشکده سر می زدیم. یک روز خبر دادند که ستاد انقلاب فرهنگی از استادان دانشکده ادبیات خواسته است در دانشکده حقوق جمع شوند تا مطالبشان را برای آن ها بگویند... پس از افتتاح جلسه، آقای سروش مفصل صحبت کرد. بعد هم یک نفر دیگر حرف زد...این ها به این نیت آمده بودند که وانمود کنند با استادان مشورت شده است و بعدها نگویند پشت درهای بسته تصمیم گرفته اند. این بود که بلند شدم و گفتم فرهنگ، انقلاب بر نمی دارد ... .
می توانست برود. می توانست در بسیاری از دانشگاههای اروپا و آمریکا به تدریس و تحقیق بپردازد. می توانست گرین کارت بگیرد و ... اما ماند. "من کجا بروم؟ اصلا چرا بروم؟ اینجا خانه من است، وطن من است، اگر قرار باشد کسی برود دیگران باید بروند. به قول شاملو "من اینجائیم" و به قول حافظ "مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش". من با پول آن تراخمی بندر عباسی درس خوانده ام و باید دینم را به آنها ادا کنم. باید اینجا ماند و با نامردمی ها جنگید".
به رغم این همه اعتماد به نفس و سخت کوشی که او را از پادوئی در بازار اصفهان تا تحصیل در انگلستان و استادی مهمترین دانشگاه ایران برکشانده و نامش را نماد زبان شناسی در ایران کرده، دکتر باطنی در موفقیت های خود تردید دارد. وقتی به او می گوئیم شما مرد موفقی هستید می گوید: "نه، من فکر می کنم آدم شکست خورده ای نیستم. آن قدر که در توانم بود توانسته ام کاری بکنم. البته اگر یاری و همدلی همسرم شهین در طی سالهای زندگی مشترک نبود من حتا نمی توانستم بار زندگی روزمره را به دوش بکشم، چه رسد به این که به کار علمی بپردازم".
زیربنای تفکر فلسفی باطنی نسبت به زندگی یا حیات بی شباهت به تفکر فلسفی خیام نیست. "وجود هر یک از ما، و از جمله موجودی به نام محمد رضا باطنی، نتیجه یک اتفاق بیولوژیک است که این اتفاق می توانست رخ ندهد و آب هم از آب تکان نمی خورد. زندگی هر یک از ما جرقه ای است بین دو تاریکی بی انتها. تاریکی ازلی و تاریکی ابدی. به قول کلیم کاشانی:
ما ز آغاز و ز انجام جهان بی خبریم
اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است
و به قول خیام:
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
از هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتن من بهر چه بود »
( 1 ) ایرنا
( 3 ) بی بی سی
خاموشی:
سرانجام این زبانشناس و فرهنگنویس برجسته در ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ خورشیدی بر اثر کهولت سن دیده از جهان فروبست.
***
« صدای معلم » درگذشت این معلم اندیشمند را تسلیت می گوید .
نظرات بینندگان
وای چقدر ظلم، چه گوهرهایی را از دست دادیم. و چقدر ناجوانمردانه در سکوت از دنیا رفت. اما چنین افرادی با تولید اندیشه و کارهایشان جاودانه هستند
تسلیت و صد افسوس که جایگزینی مناسب برای این افراد بسیار نادر وجود دارد.
این گفته شادروان باطنی؛ کافی است
تا شجاعت و درایت او را تحسین کنم.
" به اعضای ستاد انقلاب فرهنگی رک و راست گفته بود فرهنگ، انقلاب برنمی دارد، به فرض هم که بردارد به ستاد احتیاج ندارد، به ستاد هم که احتیاج داشته باشد آیا شما بهترین پنج نفری بودید که می بایست گزیده می شدید."
دو سال با سرنوشت نسل من بازی شد که انقلاب فرهنگی انجام می شود و امروز همان شاخه با نفوذ بر آموز و پرورش مانع بالندگی نظام آموزشی است.
روحشان شاد.
خدایش بیامرزد.
روحش شاد و نام، یاد و آثارش ماندگار
منبع ایسنا/مردی که اجازه خواست غلط بنویسد.
پیکر باطنی در قطعه ۴۹، ردیف ۱۳۹، شماره ۵۸ به خاک سپرده شده است. او در زمان حیاتش وصیت کرده بود تا در قطعه هنرمندان یا نامآوران به خاک سپرده نشود.