هوشنگ گلشیری رماننویس، معلم، روزنامهنگار و عضو فعال کانون نویسندگان ایران بود. گرچه شروع فعالیت ادبی او را با شعر میشناسند شعر را رها کرد و بقیهٔ عمر را بهطور حرفهای به نوشتن داستان و نقد پرداخت. شازده احتجاب برجستهترین اثر گلشیری است.
* * * * *
اهمیت به خود داستان همیشه بر وجههای دیگر زندگی هوشنگ گلشیری غلبه کرد، آنقدر که ترجیح داد او را نوولیست بخوانند تا نویسنده. گلشیری داستاننویسی پرکار بود که طی چهار دهه فعالیت ادبیِ خود، تلاش کرد مسائلی که نویسندهٔ ایرانی در آغاز راه مدرنشدن و در جامعهای سیاستزده با آن درگیر است تبیین و حل کند. داستانهای گلشیری بارِ سنگین معیارهای دقیقی را که خود، مطرح کرده بود بهدوش میکشند: از تعهد به اصل داستان تا نوآوریهایی که شکل ادبیات داستانیِ یک زبان را منحصربهخود کند تا ضرورتداشتن حرفی برای گفتن و حساسیتهای زبانی.
تأثیر هوشنگ گلشیری هم از طریق نوشتههایش هم از طریق شاگردانش به نسلهای بعدی هنوز هم منتقل میشود. آدابی چون داستانخوانی برای مخاطب با صدای بلند، بازنویسی مکرر، نقد کارگاهی و... به کمک گلشیری بسیار جدیتر وارد محافل ادبی شد.
پس از آشنایی با شیوههای مدرن داستاننویسی و انتشار چند داستان نظیر «دخمهای برای سمور آبی»، «مثل همیشه» و «مردی با کراوات سرخ» توجه جامعهٔ ادبی به گلشیری، بیشتر جلب شد و خلق رمانِ «شازده احتجاب» شهرتی بسزا به او بخشید. بعد از «شازده احتجاب» کارهای بسیاری منتشر کرد؛ اما همیشه این رمان خوشاقبالترین و مطرحترین اثر او باقیماند.
گلشیری تلاش کرد تا مفهوم تعهد را از تنگناهای حزبی نجات دهد و طلیعهدار مفاهیمی چون انسانگرایی و فردیت باشد. هرچند در بسیاری از نوشتههایش توجه به تکنیک و فرم، وجه غالب مینماید؛ این تکنیکگرایی، به تکنیکزدگی نیانجامیده است. وی پیوسته در تلاش بود روشهایِ تازهٔ داستاننویسی را از دل ادبیات کلاسیک فارسی، قرآن، تاریخ بیهقی و... بیابد و همواره در برابر گرتهبرداری و تقلید صرف از شیوههای روایی ادبیات غرب، مقاومت میکرد.
سخت میشود نظر کاملاً مساعدی از گلشیری دربارهٔ آثار معاصرانش پیدا کرد. بسیاری را مقلد میدانست و پرکاریِ بعضی را بدونِضرورت. از طرفی داستانهای بلندی مانند بوف کور، آنقدر برایش مهم بود که شازده احتجاب را راهی برای مشخصکردن تکلیف خود با این داستانهای بلند میدید.
گلشیری همچنین مدتی در دانشکدهٔ هنرهای زیبا تدریس کرد؛ اما تعلیق شد و داستاننویسی را بیشتر در خانهها و کارگاههای شخصی آموزش داد. او در کنار شاگردانش در جلسات داستانخوانی، فضایی خلق کرد که در آنجا اهمیت به خودِ اثر فراتر از دوستی، حزب و روابط کاری بود. دو دههٔ پایانی زندگی گلشیری از سویی پرثمرترین دورهٔ کاری و حضور فرهنگی او بود و از سوی دیگر سالهای خفقان شدید و اضطراب مدام بر زندگیِ شخصی و حرفهای او نیز همچون بسیاری دیگر از نویسندگان تأثیر گذاشت. ( 1 )
هوشنگ گلشیری از شاخصترین روشنفکران زمانه خود بود. خاستگاه او به فرهنگ و آموزش گره خورده بود و این، راه را بر او هموارتر میکرد. گلشیری اولین قدمهایش را، بهعنوان معلمی که وظیفه آموزش شاگردانی را به عهده داشت، برداشت و این روند را تا روزهای آخر عمرش ادامه داد.
بهجرئت میتوان گفت که این منش و رفتار گلشیری در مقام روشنفکر و منتقد بود که میان شاگردانش ادامه داشت. توجه به متن و نه حاشیه، نگاه مرجعپذیر و ریشهدار در دانش نقد ادبی، صراحتی کمنظیر که از هیچ رابطه دور و نزدیکی تأثیر نمیگرفت، و تشویق به متوسط نماندن و پیشروی و، به قولِ خودش، «جوانمرگ» نشدن، از برجستگیهای این وجه گلشیری بود که در نقدها و یادداشتهایش کاملاً مشهود است. میل به یادگیری او همزمان با معلمی، خصلتی بود که از همان نحله روشنفکری و عقیده به متوسط نماندن برآمده بود.
از بارزترین و درخشانترین رفتارهای گلشیری در مقام نویسنده و منتقد و متفکر، عدم انکار پیشینیان بود، آنگونهکه میان شاگردان و حلقه اطرافش و در سخنرانیهایش از عبارتی استفاده میکرد و بر آن تأکید داشت که تا همین امروز هم همچنان استفاده میشود: «بر روی شانه گذشتگان ایستادن».
هوشنگ گلشیری با سری افراشته در محافل گوناگون و حتی در مراسم ختم بهرام صادقی اذعان میکرد که در ساخت شخصیتهای کارمند خود بر شانههای داستاننویس پیش از خود، بهرام صادقی، ایستاده است. یا از تأثیر صادق هدایت بر کار خود میگفت و اینکه رمان «شازده احتجاب»، در عین هویت مستقلی که دارد، انگار که عناصر «بوف کور» را در تاریخی دیگر اعتلا میبخشد.
گلشیری این زنجیره ادبی را در پیوند با متون کهن تعریف میکرد. قطع نشدن ارتباط با پیش از خود در راستای نقد آنهاست و طبیعتاً در نقد این آثار، به تاریخ و دورههای ادبی هم نظر دارد. برای مثال، باز هم در آثار خود او میتوان اقتباس از شیوه روایت در «فرج بعد از شدت» ابو علی محسن تنوخی را در «دست تاریک، دست روشن» گلشیری هم مشاهده کرد.
در عصر گلشیری که دوران وفور نسبی مجلات ادبی بود و ادبیات معاصر ایران بهویژه در نتیجه فشارهای حکومتی به قحطی امروزش دچار نشده بود، بحثها و جدلهای بسیاری میان منتقدان و نویسندگان جریان داشت بود که شاید برای مخاطب نسل جوان قابلتصور نباشد؛ اینکه هر شماره از مجلاتی چون «آدینه» و «دنیای سخن» و «گردون» و حتی ستونهای ادبی روزنامهها محل جدال ادبی بود و در هر شماره یادداشت یا مقالهای در پاسخ به فلان ادعای فلان منتقد یا نویسنده یا شاعر چاپ میشد و همین گفتوگوها باعث رشد و یادگیری بود.
بهطور نمونه، درگیری و بحث پیوسته میان نحله هوشنگ گلشیری و حلقه رضا براهنی شادابترین و داغترین صفحههای ادبی مطبوعات آن دوره را میساخت. در خلال این بحثهای هماوردطلبانه، چه مثنویهای هفتاد من کاغذی که میشد برای مباحث آکادمیک ادبیات معاصر فارسی تدوین کرد! چیزی که همچنان کمبود آن در دانشگاهها و فضای دانشگاهی ایران بهشدت حس میشود؛ مباحثی چون داستاننویسی فارسی، ادبیات داستانی فارسی، نقد ادبیات داستانی و نوشتن خلاقانه که هیچگاه در آموزش عالی کشور جا نداشتهاند و جدی گرفته نشدهاند.
در توجه خاص گلشیری به اصل متن و منحرف نشدن از بحث فنی و علمی، و نیز جسارت و روحیه حقیقتجویی و اصرار او در یافتن پاسخ پرسشها همین نمونه بس که در یادداشتهای ستون ادبی روزنامه سلام بازتابیده شد (خرداد ۱۳۷۵) و آغازش مقالهای بود با عنوان «در باب متن مرجع ترجمه قرآن مجيد».صرفنظر ازحوزه حساسی که گلشیری پا به آن گذاشته بود، آن هم بهعنوان نویسنده «معلومالحالی» که نامش بارها در سیاهههای ارتداد آمده بود و سایه تهدید را بر سرش انداخته بود، نشاندهنده اشراف او بر متن قرآن و مطالعات دینی او بود.
در این مقاله، او به ترجمه و محصول فارسیشدهٔ قرآن توجه کرد و با مقابله ترجمهها، پیشنهادهایی داد. گلشیری توصیه کرد دیگران را به جذابتر کردن و روانخوانی متن قرآن پس از ترجمه، و در این میان ترجمه بهاءالدین خرمشاهی هم از نوازش چوب نقد فنی او در امان نماند. اما این نقد بر خرمشاهی بسیار گران آمد و جوابیه سختی با لحنی تهدیدآمیز برایش نوشت و بهجای اینکه پاسخ نکات گلشیری را بدهد، از شرق و غرب به هم دوخت تا بگوید گلشیری نویسنده فرمگرا و «غربزده» است.
به ترتیب از راست؛ اورنگ خضائی، ابولحسن نجفی، محمد حقوقی، هوشنگ گلشیری. اردیبهشت 1349
غرض از بازتعریف ماجرا دست گذاشتن روی این بخش معلمانه ماجراست که گلشیری در مقابل فقط چند خط توضیح درباره شکل و محتوا و تأثیر آن بر متن نوشت و همهچیز را در مسیر درست نقد که همان پرداختن به اصل متنو پرهیز از حاشیه است هدایت کرد. این همان شیوه و سرمشق درستی بود برای نویسندگان ایرانی که معمولاً به دلیل کاهلی در پژوهش یا کمسوادی، حواشی را پررنگتر از متن میبینند و به آن میپردازند.
گلشیری معروف بود به اینکه تمام آثار داستانی چاپشده را میخواند و هیچ متنی از نگاه تیزبین او مخفی نمیماند، همچنانکه در نقدی که درباره ادبیات عامهپسند نوشت، تسلط خود را به این گونه از ادبیات نیز نشان داد. همین وسواس او در بررسی آثار ادبی دیگران با چاشنی صراحت، فضای زندهای برای جلسات او و محیطی که شاگردانش در آن پرورش مییافتند، میساخت. تا جایی که پس از او دو اتفاق بهروشنی جایگاه تنوع نگاه و سلیقه را در تربیتشدههای جلسات او مشخص کرد.
ابتدا راهی که بیشتر شاگردان او در نقد معلم خودشان رفتند که حتی برخی آن را «پدرکشی» تعبیر کردند. آنان شاگردان معلمی بودند که آموزهی او نقد صریح بود بدون در نظر گرفتن جایگاه مؤثر و مولف. پس خود هوشنگ گلشیری داستاننویس هم از این قاعده مستثنا نبود و مورد نقد برخی شاگردان خود قرار گرفت.
دیگری بروز تنوع سبک و شیوه نزد نویسندگانی بود که در محفل او داستاننویسی آموخته بودند و از جلسات او بهره می بردند. نیمنگاهی به نام چند نویسنده و آثاری که نوشتهاند، بهخوبی بیانگر این موضوع است که گلشیری با همه محفلگراییای که تا حدی به آن شهره بود، اصراری برای اِعمال سلیقه و حتی طرز فکر خود بر هیچکدام از شاگردانش نداشت
نامهایی مانند رضا فرخفال، حسین مرتضاییان آبکنار، حسین سناپور، کورش اسدی، شهلا پروینروح و دیگرانی که همراه گلشیری مشق داستان میکردند، آنقدر دچار فراوانی سبک و شیوهاند که بهراحتی میتوان از آن بهعنوان مظهر آزادمنشی او و پرهیزش از نوچهپروری در ساحت جلسات ادبی خود یاد کرد. » ( 2 )
« او از اعضای موسس "کانون نویسندگان ایران" بود و همواره برای از میان بردن سانسور میکوشید: «نشانه عقبماندگی جامعه است که نشود به صدای بلند حرف زد. از خانههای تیمی و اتاقهای دربسته چیز دندان گیری حاصل نخواهد شد. با تنگنظری نگذاریم که نویسندگان جوان ما به جای نوشتن داستانهای خوب، فیلم نامههای بد بنویسند و کتابهای بد ترجمه کنند و از آنها نویسندگان کوتوله به وجود آید».
هوشنگ گلشیری در ۶۲ سالگی در تهران درگذشت. » ( 3 )
یادش گرامی باد .
منابع :
( 1 ) ویکی ادبیات
( 2 ) رادیو فردا
( 3 ) ویکی پدیا
نظرات بینندگان
روحش شاد و یادش جاودان
سخنرانی زنده یاد گلشیری به تاریخ شنبه 23 مهر 1356 در ده شب شاعران و نویسندگان ایران ( انستیتو گوته ) شنیدنی ست.
در آن زمان برای اوّلین بار موضوع « جوانمرگی در نثر معاصر فارسی » را مطرح می کند، گلشیری می گوید: « بسیاری از نویسندگان ایرانی، هیچگاه فرصت نکردند که در شرایط مطلوبی قلم بزنند، این شرایط نامطلوب اجتماعی همواره آنان را در حدّاقل ظرفیّت خلّاقه ی
خود قرار داده است. » چنین مقوله ای در آن بُرهه ی زمانی به دلیل بدیع بودن نگاه به این مقوله بسیار مورد توجّه مخاطبان قرار می گیرد.