صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

هنر دشوار انتقاد کردن

هنر انتقاد کردن  "مرا بشور... ولی خیسم نکن! "
دشوارتر از هنر انتقاد کردن فقط این است که انتقاد را تحمل و قبول کنیم. انتقاد کننده و انتقاد شونده در زمین مین گذاری شده احساسات شدیدا" حساس حرکت می کنند. اما، بدون انتقاد یا از دیدگاه روان شناختی عکس العمل (feedback) منفی نیز پیشرفتی وجود ندارد، هیچ کجا ...

"سرسری و ملال آور" ، این ها واژه های دقیقی بودند که یک کارشناس ادبیات پیرامون نوشتاری که برای اظهار نظر به ایشان داده بودم ابراز نمود. من این انتقاد را هرگز فراموش نخواهم کرد. همانند واژه هایی که دوست پیشین من ده سال قبل هنگام جدایی از من به کار برده بود. او به من گفت : " تو خیلی غلو می کنی و چهره بازی نداری".
من هم مانند هر فرد دیگری تجربیات ناگوار عکس العمل های منفی را دارم. من اینها را در خودم ریختم و به دیگران هم منتقل کردم. چندین سال پیش هم که یک سمینار نویسندگی را اداره می کردم یکی از شرکت کنندگان خانم در قبال ارزش گذاری کار او پیشنهاد کرد که به من یک سیلی بزند. عکس العمل من در قبال او می بایست خیلی شدید بوده باشد.

چه کسی این عکس العمل را درک نمی کند؟
فی الواقع ، هیچ کس تمایل به شنیدن انتقاد ندارد، هر چند هم که خلاف آن را ادعا کند. انتقاد در بهترین حالت برای انسان ناخوشایند است و در بدترین حال هویت ما را متزلزل کرده و می تواند حتی به هم هویتی ما با جمع ضربه وارد آورد.
آیا اساسا" روش صحیحی برای انتقاد از دیگری وجود دارد؟

در این رابطه عکس العمل منفی غیرقابل چشم پوشی است. هر چند که این امری متضاد باشد، لیکن صرفا انتقاد می تواند ما را در چیرگی بر امور زندگانی و نظم آن کمک کند. ما بدون انتقاد قادر به سامان دهی روابط اجتماعی و برقراری آن نیستیم. هر چند که نصیحت های دل نشین مشاورین در گوش ما صدا می کنند: اما بخش بزرگی از رشد شخصیت فردی ما همراه تجربیاتی است که زیاد رضایت بخش نیستند. به این خاطر انتقاد یک نماد مقدسی است تقریبا در همه زمینه ها ی اندیشه و رفتار و گرایش ها.
هر نوع پروسه آموزشی منوط به آن است که اساسا" اشتباه ها را بشناسیم و در تعاقب آنها را تحلیل کرده و از میان برداریم. چه در مدرسه و چه در دانشگاه ، همه چیز حول این محور دور می زند که خطاهای ما از طریق روش های تربیتی کم و بیش حساب شده به ما نشان داده شوند. در ورزش ، مربیان عکس العمل فردی خود را با فریاد و حرکات شدید دست در زمین نشان می دهند. در دنیای کاری ، تصحیح اشتباهات و ارزشیابی راندمان بخش مهمی از پیشرفت کار است و در زندگی فردی نیز بدون عکس االعمل های منفی کاری از پیش نمی رود. همسران سعادتمند هم به وفور انتقادات ناخوشایند به یکدیگر حواله می کنند و رابطه والدین – کودک به یک رشته ناگسستنی عکس العمل های منفی شباهت دارد.
در واقع بسیاری از امور آموزشی ، زندگی و عشق ورزی ما وابسته به نظرات انتقادی است که ما می بایست به این نظر رسیده و آموخته باشیم که چگونه با انتقاد کنار بیاییم. ولی در عین حال ، انتقاد همیشه کمابیش با احساس دشمنی همراه است، حتی نسبت به انتفاد کننده . هم کارمندان و هم کارفرمایان به طور مشابه در زمینه ارزشیابی راندمان احساس تنفر دارند و همسران نیازمند مشاورین و راهنمایان هستند که در نهایت بتوانند واقعیت های دشوار را مستقیما" به یکدیگر بگویند.
بسیاری از والدین به جای پذیرش ریسک انتقاد از فرزندان خود، ترجیحا" نارضایتی خود را سرکوب می کنند، نکند که آنها را "نامطمئن " کرده و یا "سرخورده" شوند. دوستان و عشاق هم به جای طرح مستقیم مشکل، حول آن دور می زنند. آنها از ایجاد هر نوع درگیری که ممکن است بر اثر انتقاد پیش آید، پرهیز می کنند. روبرت سوتون (Robert sotton) روان شناس امور سازماندهی از دانشگاه استانفورد می گوید:" ما در جامعه مان نه عادت به انتفاد کردن داریم و نه عادت به انتقاد شنیدن" و ادامه می دهد " ما به طور عجیبی فاقد این توان هستیم که تاثیر خود را بر دیگران ارزیابی کنیم. در نتیجه برای ما بسیار بسیار دشوار است که عکس العمل منفی خود را خوب به دیگری انتقال دهیم."
شاید زمانی که خود را یک بار برای انتقاد از دیگری آماده کرده اید، احتمالا روش های استاندارد را از قبل در ذهن خود مرور کرده باشید که " به جای حمله به شخص موضوع اصلی را مورد انتفاد قرار دهیم! از جمله "من گمان می کنم" استفاده کنیم. آرام صحبت کرده و با لطیفه ای انتفاد را شیرین کنیم." به عنوان نمونه به عوض آن که بگوییم "سیگار کشیدن مدام تو مرا دیوانه می کند" بهتر است بگوییم " من تو را دوست دارم ولی اینکه تو هر روز بیشتر سیگار می کشی مرا ناراحت می کند." آیا واقعا این نوع تلطیف واقعا" کمک نمی کند؟ یا حداقل به ندرت .

هر کسی که از انتقاد متنفر است، آن را از ملایم ترین خواهش هم انتقاد برداشت می کند. من واقعا آن خانم را در کلاس خود هنگام ارزیابی کارش مورد انتقاد شدید قرار ندادم. افراد صرف نظر از نوع انتقاد، عموما عکس العمل شدید نشان می دهند. ضربان قلب، گرفتگی عضلات و بالارفتن فشارخون: این ها همه علائم نظام عصبی ما در قبال وضعیت "یا بجنگ با بمیر" است. (که ما انسان ها طی ده ها هزار سال جهت ادامه حیات همچون خشونت آن را تمرین و عمل کرده ولی اینک در جامعه مدرن می بایست از آن ها فاصله بگیریم- مترجم)
گویی مغز ما با این روش تمرین داده شده که همواره هر نوع انتقاد را به هر شکلی با عکس العمل منفی احساس کنیم.
واقعیت هم این ارتباط را مورد تاکید قرار می دهد. این موضوع به اثبات رسیده است که بخش هایی از مغز خود را با اطلاعات منفی درگیر کرده و به مراتب حساس تر عمل می کنند تا بخش هایی که با بازتاب های مثبت مشغول می شوند. مدارک اثباتی این جهت گیری منفی در آغاز 15 سال پیش به دست آمدند. آنها نشان دادند که افراد اشتباهات را بیش از ویژگی های مثبت دیگران ارزش گذاری می کنند. بر همین اساس خسارات در بازار بورس بیشتر از سود ما را تحت تاثیر قرار می دهند.

جان کالیپو (JohnCalippo) روان شناس اعصاب از دانشگاه شیکاگو موفق شد نشان دهد که فعالیت های الکتریکی در موارد تحریکات منفی قوی تر از موارد تحریک مثبت است. او می گوید:" عکس العمل غالب افراد در موارد منفی شدیدتر از موارد مثبت است."
این جهت گیری منفی می تواند ارزیابی ما را در زمینه عکس العمل منفی به طور جدی مخدوش نماید. من زمانی که شغل جدیدی را آغاز کرده بودم، رئیس من یک ایمیل برای من ارسال کرده و در آن از من اظهار نارضایتی کرده بود. این ایمیل ، مدت های مدیدی در خاطره من به عنوان چیز مذمومی مانده اما هنگامی که چند بار بعدا آن را مرور کردم از این موضوع متحیر شدم که در آن صحبت از توانایی ها و تشویق من نیز شده بود. اما باز این نیز بی تاثیر بود: این ایمیل پس از مطالعه مجدد نیز مرا عذاب می داد. همان گونه که کالیپو توضیح می دهد، ارتباطات مغزی ما به گونه ای است که یک خواهش را در ارتباط با اطلاعات ارائه شده، خوب یا بد ارزیابی می کنیم. ولی مغز ما معمولا نوع بد آن را می پذیرد:" ما دنیا را به صورت دو وجهی سیاه و سفید ساده می کنیم."
ریشه و حساسیت ما یا حاصل ترس از ایزوله شدن و یا از دست دادن پیوندهاست که بازهم در ارتباط با ترس ادامه حیات جسمانی ما قرار دارد، این را پیتر گری (Peter Geray) روان شناس از کالج بوستون ادعا می کند. طبیعی است که در نظر اول حین کار سرکوفتی را بپذیریم و یا در یک مسابقه فوتبال پس از چند خطا می بایست زمین را ترک کنیم. اما باید در نظر بگیریم که فرد مطرود از جمع در دوران بسیار طولانی گذشته "شکارچی و گردآورنده" ، شانس ادامه حیاتش بسیار کاهش می یافت و این موضوع هم هنوز در اعماق جسم ما نهفته است. در آن زمان ، ایزولاسیون و تبعید یک خطر مرگ زا بود و در واقع امروز هم چنین است. در معنایی بسیار گسترده واقعا این پیوندهای اجتماعی هستند که ما را زنده نگاه می دارند، هر چند هم که روابط انسانی امروز بیشتر از طریق اینترنت یا هنگام صرف یک نوشابه باهم تنظیم می شوند.
بر این اساس آنچه که عکس العمل منفی را بیش از حد رنجش آور می کند، از قضا محتوای آن پیام نیست، بلکه این خطر پنهانی مطرود شدن و منزوی شدن در آن است. این محتوای مطرود شدن که در پیام وجود دارد باعث عصبانیت ما می شود. دانشجوی کوشای من از این بیمناک است که نکند نظرات انتقادی من پیرامون کارش مانع رسیدن او به هدفش شود. همچنین هنگامی که من جملات همسر سابق خود را واقعا" هیچ گاه جدی نگرفتم" آنها در نهایت به این معنا بودند که رابطه ما به انتها رسیده بود. این شوک غیرقابل فراموشی در مغز ما جای گرفته است.
ماهنگامی به این موضوع پی می بریم که ترس از مطرود شدن، موضوع هولناک نهفته درانتقاد است. ممکن است بیاموزیم که آن را به نحو بهتری وارد محاوره کنیم، به عنوان نمونه گفتمان های انتقادی را به نحوی مطرح کنیم که در طرف مقابل احساس مطرود شدن ایجاد نشود که "تو دیگر از ما نیستی" و در صورت انتقاد شدید و طرد کردن الزامی – به عنوان مثال دریک گروه کاری- ترس نهادینه را به این ترتیب می توان تلطیف کرد که از طرح نظرات کلی پرهیز کرده و به امور مشخص بپردازیم.
با طرح یک سوال از انتقاد شونده می توان در یک گفتمان انتقادی پذیرش انتقاد را تسهیل کرده، او را در پروسه گفتمان شریک کرده تا او احساس انزوا نکند. هنگامی که با یک دانشجو پیرامون راندمان او صحبت می کنیم، ابتدا می توان این سئوال را مطرح کرد: " اهداف تو از شرکت در این درس چیست؟ تو انتظار داری از من چه بیاموزی؟ آیا فکر می کنی که تاکنون پیشرفت خوبی داشته ای؟
اقدامی دیگر در جهت برطرف کردن نگرانی از مطرود شدن: هر فردی که پیرامون عکس العمل منفی سوال می کند، تاکید می کند که طرف مقابل یک شریک در گفتمان است نه یک "قربانی". ساموئل کولبرت (Samuel Culbert) روان شناس سازماندهی بر این باور است که "به عنوان رئیس می توان گفت: آیا آنجه را که من عنوان می کنم، برای تو مفید اند؟ یا از من چه انتظار داری." با توجه به این واقعیت که هر نوع عکس العمل منفی همواره بار پرتنشی در بردارد، این موضوع حائز اهمیتی است که بدانیم در صورت عنوان کردن صحیح انتقاد تا چه حد می تواند این کار نتیجه مثبتی داشته باشد.
پترگری بر این نظر تاکید می کند که بهترین نحوه انتقاد آن است که توسط خود فرد عنوان شود، به عنوان نمونه به این صورت که از استاد، راهنما، یک فرد با تجربه و یا هم شاگردی تقاضای مشاوره و کمک شود. نامبرده طی ده ها سال تحلیل نظام های آموزشی اهمیت عکس العمل منفی را در زمینه های گوناگون بررسی کرده است. به هر حال ، انتقاد زمانی بهتر مورد قبول واقع می شود که توسط خود انسان در خواست شود.
این در طبیعت انسان نهفته است که خواهان عکس العمل و یا حتی راهنمایی ناخواسته نباشد. ما تمایل به شنیدن انتقاد نداریم، مگر آن که به صراحت خواهان شنیدن آن باشیم. به عنوان نمونه هنگامی که شما مشغول کار با کامپیوتر هستید و برای راه اندازی یک فونکسیون آن به ده بار کلیک کردن نیازمندید و فردی در کنار شما به شما نشان دهد که این کار را با دو کلیک هم می توانید انجام دهید هر چند هم که حق با او باشد، در شما این راهنمائی خوب مانند یک حمله کنیه توازنه تاثیر می گذارد. زیرا در این شرایط او یکی از عادات ما را به صورت حمله تجاوزی آغاز کرده است. اما چنانچه ما از او در زمینه خواهش کرده باشیم، برای همیشه از او سپاسگزاریم.
یک مساله دیگر هم در ارتباط با عکس العمل منفی وجود دارد: زمانی که ما فردی را به عنوان کارشناس در این زمینه قبول نداریم. ما زمانی که چیزی را از کسی سوال می کنیم ، در همان حال او را به عنوان صاحب نظر قبول کرده ایم و حاضریم که توسط او مورد انتقاد قرار گیریم. زمانی که معلم به شاگرد نمره می دهد و او را تشویق می کند، زمانی که مربی ورزش تشویق می کند و اشتباهات را خاطرنشان می سازد، زمانی که والدین نگران فرزندشان هستند و به او توجه می کنند- در همه این موارد این موافقت پنهانی نهفته است که تشویق و اصلاح، بخشی از این رابطه است.
اما در موارد بی شماری، از جانب کسانی انتقاد پیش می آید که ما نه آنها را صاحب نظر می دانیم و نه مجاز به این کار می دانیم. این مساله در مورد پدرخوانده و یا مادر دوم مصداق پیدا می کند.برای آنها در زمینه کارهای مدرسه و یا انتخاب دوست ورفتار برخورداری ازآتوریته ای همانند والدین طبیعی بسیار دشوار است. یک کودک ممکن است خواهش و یا فرمان مادر اصلی خود را پذیرا باشد ولی در قبال پدرخوانده دست به سرکشی می زند. در این موارد مشکل زمانی حل می شود که والدین اصلی، پدر و مادر دوم را مورد حمایت قرار دهند.
در زمینه های کاری، انتقاد غالبا" به این دلیل با مقاومت روبرو می شود که انتقاد شونده متهم به انجام کاری می شود که ربطی به او ندارد. انتقاد ناخواسته به عنوان تاکتیکی دربازی قدرت فهمیده می شود. حتی یک تمجید هم می تواند مشکل زا شود، چرا که عموما این کار بر عهده رئیس و سرپرست است.
مساله حساسیت ویژه در مورد هیرارشی و مجازبودن آتوریته در زمره مبانی اولوسیون روان انسان است. همچنین و به خصوص در جهان کاری مدرن، مساله بر سر رقابت با دیگران و استحکام و یا بهبود موقعیت خویش در مقابل دیگران دور می زند. اساسا ، " انتقاد در میان همنوعان – اعم از همکار، دوست، همسر، خواهر و برادر همواره تحت تشنج قرار دارد. "
در پشت پرده همه نوع گفتمان انتقادی غلیان احساسات جاری است. پژوهش های چندی نشان می دهند که حتی عکس العمل مثبت یک سرپرست با حالتی "نامناسب" در طرف مقابل ایجاد دلهره کرده که نشانی از خشم ، عصبانیت و یا احساسات منفی منفی دیگر است. اما از جانب دیگر با رفتاری صمیمی و امیدوار کننده نیز می توان عکس العمل منفی را چنان تلطیف کرد که پیام اصلی آن فراموش شود. حال با چه زبانی می توان انتقاد را به طور موثر انتقال داد؟
بیان سرخوردگی از طرف انتقاد کننده به احتمال بسیار زیاد باعث می شود که انتقاد شونده حاضر به شرکت در یک گفتمان سازنده شود.
خانم اولین کرون (Evelin Crone) روان شناس رشد در دانشگاه لیدن هلند نظر خود را به نتایج پژوهش هایی متکی می کند که نشان می دهند که یک درگیری "خشمگینانه" در افراد تحریک کننده موجب اتخاذ موضع دفاعی و "بستن" طرف مقابل به شما می رود. در حالی که بیان سر خوردگی تمرکز را به سوی بیان کننده و یا گروه جلب می کند. این انکشاف تجربی دلیل خوبی است برای اینکه انتقاد را زمانی باید مطرح کرد که انسان هنوز عصبانی نیست. عصبانیت خواه ناخواه و صرف نظر از محتوا و اهداف موجب نفاق بین مطرح کننده و شونده می شود.
نکته بعدی اینکه باید طرف صحبت را شناخت. عکس العمل انسان ها بسیار متفاوت است. افراد خودخواه ملایم ترین انتقاد را هم حمله شخصی تلقی می کنند. در افراد ضعیف النفس انتقاد موجب از دست دادن اعتماد به خود می شود. اما ، افراد اندکی هم هستند که انتقاد آنها را مشعوف می کند.آنها توانمندی های خود را اساسا" قابل بهتر شدن و شکل دادن قلمداد کرده و انتقاد را نه بصورت "یک رای قابل استیناف" بلکه شانسی در جهت کار بر روی خود می دانند.
بسیاری از جوانان احتمالا هنوز از پیش زمینه های عصبی مورد استفاده قرار دادن انتقاد برخوردار نیستند. خانم اولین کرون به کمک روش های تصویری به این نتیجه رسیده است که بخش هایی از مغز که در ارتباط با آموزش و کنترل عقلی قرار دارند در بین افراد بزرگسال پس از انتقاد بسیار فعال است، در حالی که این امر در کودکان بین هشت و نه سال صرفا هنگام عکس العمل مثبت فعال است.
آن بخش هائی از مغز که در قبال انتقاد عکس العمل نشان داده و برای انطباق راندمان فرد حائز اهمیت اند ، ابتدا در آغاز بزرگسالی کاملا عملکرد پیدا می کنند. این نواحی از مغز در جریان رشد فرد تحت تحولات ساختاری مهمی قرار دارند. حال ، بزرگسالان جوان قادرند که این راندمان پیچیده آموزش از انتقاد را داشته باشند. این یک بندبازی عقلانی است. انسان می بایست بتواند از خود سوال کند که منشاء اشتباه چه بوده و چگونه روی داده است.
حال صرف نظر از نحوه انتقاد دفاع به طور طبیعی اولین عکس العمل در قبال آن است . شما از خود و دیگران انتظار عمل قهرمانانه نداشته باشید. سعی نمایید کمتر صحبت کنید و به جای آن خود را کنار کشیده و بیاموزید. انتقاد شما را با خودتان مشغول می کند از این رو این کار از یک سو بسیار نامطبوع است ولی از سوی دیگر بسیار ارزشمند. این موضوع را مشاور کارفرمایان پیتر برگمان (Peter Bergmann) در نشریهHarward Business Rewiew نگاشته است: " این یک هدیه بسیار مهمی است که نسخه ای را بیابیم که چگونه می توانیم در این دنیا اثربخش باشیم."
زمانی که من نظر ارزیاب رمان خود را مبنی بر "سرسری و ملال آور" شنیدم ، دانستم که حق به جانب اوست. دوست سابق من هم حق به جانب بود که در مورد من گفته بود، من نه رعایت استیل را می کنم ونه هنوز اهل تمایز هستم - و همچنین با توجه به جدائی دردناک ما حاضر نبود که مرا مبدل به یک دختر جذاب متینی که انتظار داشت نماید. و آنچه که مربط به دانشنامه پایانی شاگرد من می شود، حق کاملا به جانب من بود. زیرا خود او بعدها اعتراف کرد که کارش نیازمند تصحیح بسیاری از جزئیات آن بود. آیا این اخلاق تاریخ است؟هنگامی که عکس العمل منفی دریافت می کنید از این حرکت کنید که می توانسته درست باشد و زمانی که دیگری را مورد انتقاد قرار می دهید آماده کنار کشیدن خود نیز باشید.

گفتمان های حساس در زندگی زناشویی عکس العمل ها می توانند بسیار حساس باشند. در جامعه مدرن صنعتی همسران قاعدتا" خود را همتراز تلقی می کنند، با حقوق و امتیازات و – آری- آتوریته مساوی. هنگامی که مردی به همسر خود پیشنهاد رانندگی بهتر می دهد، به جای تشکر، خانم شانه بالا می اندازد و باشدت مخالفت می ورزد. در موارد تربیتی موی والدین سفید می شود در حالی که همسران در مواردی که یکی از آنها به عنوان متخصص مورد قبول است به ندرت درگیری پیدا می کنند.
گفتمان های واقعا دشوار در زناشویی زمانی روی می دهند که در آنها تمایلات و یا نیازهای فردی مطرح اند ولی نه در مواردی که حول حقایق و مسایل تخصصی دور می زنند. در اینجا آتوریته و توانمندی باید جای خود را به احساسات ذهنی بدهند. هنگامی که همسر شما اظهار می کند که شما به او بی توجه هستید، این یک مساله است، حتی زمانی که شما فکر می کنید که به اندازه کافی به او توجه دارید. این تفاوت ما بین انتقاد پیرامون مسایل خارجی همچون نحوه رانندگی، مسایل تربیتی، موضوعات مالی و انتقاداتی که در اصل بیانگر احساسات، آرزوها و یا سرخوردگی پیرامون وضعیت یک رابطه است را نشان می دهد. در این موارد عموما مسایلی قلبی پنهان است. آزادی بیشتر، هم گرایی بیشتر، عمل جنسی بیشتر، و یا احساس امنیت بیشتر . پشت این جمله "تو بیش از حد وابسته ای" عموما به این معناست که "من نیازمند وقت بیشتری برای خود هستم".
حال هنگامی که دو نوع انتقاد گوناگون ( که در بالا ذکر شد) به یکدیگر مخلوط شوند، حاصل آن یک درگیری ناعادلانه و غیر سازنده خواهد بود. یک نزاع بر سر این که تعطیلات را در کجا سپری کنیم، می تواند نزاع را به این موضوع نهادینه گسترش دهد که آیا یکی از آنها می خواهد فرصت بیشتری را به خانواده خود اختصاص دهد. در این موارد بهتر این است که جهت پرهیز از این درگیری ها، برای خود و طرف مقابل روشن کنیم که چه نوع انتقادی در این شرایط ردو بدل می شود، که البته کار ساده ای نیست.
شما باید آگاه باشید که آیا به نحوه رفتار دیگری انتقاد دارید یا می خواهید به جای آن یک آرزو و یا یک نگرانی نهادینه را بیان کنید. به این مساله هم فکر کنید که صرف نظر از عقلانی بودن و نبودن آن نگرانی آغازین ترس از جدایی در هر گفتمان انتقادی لانه دارد. انتقال احساس همبستگی، همواره می تواند خطر انفصال رابطه را کاهش دهد.

ترجمه از نشریه آلمانی "روان شناختی امروز" (Psychology Heute)
شماره : آوریل 2014 – فروردین 93
نگارنده : کارن رایت (Karen Wright)
ترجمه: دکتر مسعود کریم نیا
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

جمعه, 30 آبان 1393 23:50 خوانده شده: 3525 دفعه چاپ

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور