تجربه اجراي برنامههاي آموزش فني و حرفهاي در دوره آموزش متوسطه در سه دهه گذشته را ميتوان به شرح زير خلاصه كرد:
1) گسترش بي رويه آموزش فني و حرفهاي و تأثير منفي آن بر كيفيت آموزش.
2) تأكيد بر رويكرد منسوخ شده آماده سازي افراد براي شغل معين از طريق اجراي برنامه شاخه كاردانش .
3) توزيع نامتوازن دانشآموزان در شاخهها: حدود 80 درصد دانشآموزان در 10 رشته و 88 درصد دختران در 6 رشته، در 92 درصد از 4500 هنرستان كشور تنها 25 درصد دانشآموزان را پوشش ميدهند.
4) كمبود معلم واجد صلاحيتهاي حرفه مشهود است. بيش از 83 درصد متقاضيان استخدام در شغل معلمي فني و حرفهاي فاقد تجربه در محيط واقعي كار هستند. در آينده نزديك مهارتهاي متوسط به اشتغال منجر نخواهد شد. شكل هرم شغلي تغيير خواهد يافت و بازار كار آينده به دو گروه نياز خواهد داشت: كارگران ساده و كساني كه از نظر دانش و مهارت در سطح بالا قرار دارند. اين پيام، نظام آموزش فني و حرفهاي در هنرستان ها را به چالش ميكشد.
5) الگوي عرضه آموزش فني و حرفهاي «مدرسه محور» براي 281 رشته در سه دهه گذشته موفق نبوده و براي اجراي الگوي «تقاضا محور» شرايط آماده نيست.
6) استمرار موازي كاري در دو شاخه تعريف شده از نظر اقتصادي و تربتي قابل توجيه نبوده و با منافع ملي تعارض دارد.
از طرف ديگر، در عصر نابرابري قرار داريم. با شكاف طبقاتي بزرگي در جهان و نيزجامعه خودمان مواجه هستيم و اين فاصله روز به روز افزايش مييابد. يك هزارم اول جمعيت طبقه بالا در آمريكا 22 درصد ثروت، 1 درصد طبقه بالا 40 درصد ثروت، 20 درصد طبقه بالا 85 درصد ثروت، 3/0 درصد طبقه بالا به اندازه 40 درصد جمعيت طبقه پايين و يك هزارم طبقه بالا به اندازه 90 درصد جمعيت طبقه پايين ثروت دارند. از سال 1980 تاكنون شكاف طبقاتي به شدت افزايش يافته است. باوجود اينكه توليد جهان از سال 1760 تاكنون 300 برابر شده است امّا، ثروت به همه نرسيده است.
دانیل ساسکیند(2020)، اقتصاددان انگلیسی در كتاب «يك جهان بدون كار» نوشته است كه رشد روز افزون تکنولوژی به خصوص نسل جدید هوش مصنوعیِ، باعث بیکاری گسترده در انسان ها خواهد شد و این اتفاق پيامدهاي اجتماعی و روانی گستردهاي در بر خواهد داشت. تقاضا براي نيروي كار بهطور فاحش كاهش يافته است. نياز به كارگر، در بخش كشاورزي، از 26 درصد به 1 درصد و در بخش صنعت، حدود 60 درصد كاهش يافته است. تقاضا براي درآمد متوسط و مهارت متوسط بسيار كاهش يافته است. از سال 1760 تاكنون توليد ثروت جهان 300 برابر شده است ولي فاصله طبقاتي به شدت افزايش يافته است.
در سال 1980 يك مدير عامل 28 برابر يك كارمند ثروت داشت در حالي كه اكنون اين نسبت به 450 برابر رسيده است. رشد ثروت با رشد تكنولوژي ملازم است. قدر مطلق توليد و ثروت افزايش مييابد ولي، در مقوله عدالت، نابرابري و فاصله طبقاتي به شدت در حال افزايش است. حدود 60 درصد جمعيت در 40 سال اخير هيچ افزايش درآمدي نداشتهاند. نردبان ترقي شكسته و همه نميتوانند از آن بالا بروند. اگر آب بالا برود همه قايق ندارند كه بالا بروند. قطبي شدن درآمدها و مهارتها محسوس است.در چنين شرايطي همه شاخصهاي بد (بيماري، چاقي، اعتياد و...) افزايش مييابد.
آيا به رشد قدر مطلق ثروت و رفاه رضايت بدهيم يا نگران تشديد نابرابري باشيم ؟
اگر بخواهيم خشم و سرخوردگي طغيان نكند بايد فهم درستي از مكانيزم رويدادها و افزايش نابرابري داشته باشيم. عوامل برابري ساز ( جنگ فراگير، انقلابهاي تحول ساز، فروپاشي، ويروس پاندمي) چندان خوشايند نيستند. حسادت و گرايش بنيادي براي قرار گرفتن در موقعيتي بالاتر از ديگران بايد جدي گرفته شود. حسادت صرف نظر از جنسيت و نژاد، در كله همه انسانها هست، اگرچه پنهان نگاه داشته ميشود.
كساني كه بيشتر رشد ميكنند مانع رشد ديگران ميشوند. تنظيمات دستگاه خلقت اين است كه در هنگام كمبود، حسادت طبيعي است. پديده چشم زدن قابل توجه و يك پديده فراگير جهاني است. سرزمين خواسته اصلي از ملكه باران اين بود كه به ده بالا باران نبارد. انگيزه جادوي سياه هم قابل توجه است. در آفريقا پدران به استفاده فرزندان از كلر حسادت ميورزند. خراب كردن تراكتور هم روستايي و خراب كردن ماشينها در سال 1918، همه بيانگر اين است كه«داشتن شما درد من است». يكي از پيامهاي مهم نويسنده اين است كه در آينده نزديك مهارتهاي متوسط به اشتغال منجر نخواهد شد. شكل هرم شغلي تغيير خواهد يافت و بازار كار آينده به دو گروه نياز خواهد داشت: كارگران ساده و كساني كه از نظر دانش و مهارت در سطح بالا قرار دارند. اين پيام، نظام آموزش فني و حرفهاي در هنرستان ها را به چالش ميكشد.
بنابراين، نسل جديد بايد مهارت خيلي بالا داشته باشند و يا هيچ تخصصي نداشته باشد. زيرا، نياز بازار كار به مهارتهاي شغلي متوسط به شدت كاهش يافته و نمودار شغلي مطلوب كه زماني به شكل هرم و زماني به شكل استوانه بوده، در حال تبديل شدن به شكلي شبيه «سيب گاز گرفته » شده است.
در شرايطي كه نظام آموزش و پرورش هم در تربيت عمومی و هم در مهارت آموزی ناكام مانده است و ترديدی در باره ضرورت اتخاذ سياستی سازگار با شرايط جديد باقي نمانده است، اين سئوال مطرح می شود كه فرزندان ما در ساحت اقتصادی به چه نوع تربيت و آمادگی نياز دارند و چگونه می توان دانشآموزان را براي ورود به دنيای كار آماده ساخت ؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
در مورد معلمان فنی و حرفه ای نیز با شناختی که بنده دارم، اینطور نیست که معلمان کم مهارت باشند بلکه ابزار و امکانات کم بوده و تعداد هنرجویان زیادتر از امکانات است. ساختمان خالی دردی را دوا نمی کند و اگر امکانات و تجهیزات کافی باشد، حتی دبیران کم مهارت در فرایند یادگیری و یاد دهی، تجربه لازم را کسب می کنند.
فکر نکنم چیزی به نام مهارت متوسط و یا پیچیده صحت داشته باشد و مهارتی که امروز پیچیده و عجیب به نظر می رسد، چه بسا سه سال بعد کلا منسوخ شده و یا ابتدایی به نظر برسد.
اگر مهارت و دانش ما به روز باشد، کافی است و این که مهارت ها را به دو دسته صفر و صد تقسیم کرده اید، وجاهت چندانی ندارد.
شاید در صد سال آینده، بشر به حدی از تکنولوژی برسد که نیاز به کار کردن خیلی کم شود و آدمی لب جوي بنشیند و گذر عمر ببیند.
از ما که گذشت...