سرنوشت غمانگيز مبارزان راه آزادي و قهرماناني كه اكثريت قريب به اتفاقشان با نيات وطنخواهانه و خدمت در راه ترقي مملكت و ملّت، از تمامي منيات شخصي خود صرف نظر كرده و تا پاي جان در راه آمال و ايدههاي وطنپرستانهي خود تلاش نمودند، از مهمترين مسائل تاريخ معاصر ايران است و هنوز معماست. نظريههايي در جهت حل اين معما ارائه شده است مانند «فرهنگ نخبهكشي» و «ماشين انقلاب» و ... اما واقعيت امر اين است كه تا زماني كه ما نتوانيم دقايق و جزئيات ريز به ريز وقايع تاريخياي را كه منجر به فجايعي مانند واقعهي پارك اتابك، قتل حيدرخان عمو اوغلو، مرگ اسفانگيز ميرزا كوچك خان، قتل شيخ محمد خياباني و حوادث دلخراش پر شمار از اين قبيل شد، آن گونه كه واقعاً رخ داده، بررسي كرده و علل آنها را كشف كنيم، نظريهپردازي در اين باره چيزي جز برداشتهاي ذهني مآخوذ از عقيدههاي شخصي و يا تقليد صرف از تئوريهاي جامعهشناختي غربي نخواهد بود. بحثهاي نظري بدون ارتباط و مفاهمهي دائم با وقايع تاريخي آن گونه كه واقعاً اتفاق افتادهاند، چيزي نخواهد بود جز ذهنيگراييهاي نامستند همانگونه كه نقل صرف وقايع بدون هيچگونه چهارچوب انديشگي، نقلهايي خواهند بود خشك و بيروح.
مشكل اساسي ما در بررسي تاريخ معاصر به ويژه موضوع مورد اشاره، پنهان ماندن زواياي وقايع و علل و زمينههاي آنهاست كه هنوز موفق به كشف آنها نشدهايم و بنا به علل مختلف، از جمله ملاحظات و مصلحتانديشيها و نيز البتّه غرضورزيهاي بسيار، كوششي اساسي در اين رستا به عمل نيامده است. گام اول در جهت كشف اين حقايق و وقايع تاريخي و رسيدن به نتيجهي مطلوب در ريشهيابي شكستها و فجايعي كه سرخوردگي اجتماعي بزرگي را در تاريخ معاصر ما پديد آوردند، طرح سؤالات اساسي و پيجويي سرسختانه براي يافتن جوابهاي قانع كننده براي آنهاست. طرح چگونگيها و چراييهايي كه به محقق انگيزهي مداومت و اصرار در جهت ورود در لايههاي پنهان و كشف ناشدهي وقايع را ميدهند و نيز مقابله با سهلانگاريها و قضاوتهاي سطحي و همچنين بياثر- يا حداقل كم اثر- كردن توليدات به ظاهر تاريخي پروپاگانداچيهايي كه براي پيش بردن عقيدههاي شخصي و عموماً سياسي خود، به كار كاملاً غيراخلاقي سوءاستفاده از تاريخ مشغولاند.
يكي از مهمترين وقايع و فجايعي كه هر چه دقيقتر شدن در جزئيات آن، حيرت و تاسف مضاعف را سبب ميشود، سرنوشت اندوه بار قهرمان مقاومت و مبارز راه آزادي؛ ستارخان است؛ اما با تمامي تلخي اندوهي كه از بررسي سرگذشت او در كام انديشه ميچكد، بايد مراقب بود كه اين تاثر در قضاوت تاريخي ما دخيل نشده و پردهاي ديگر بر حقايق نكشد تا بتوان گامي در گشايش اين معماي بزرگ برداشت كه چرا ستارخان، با آن جايگاه والا و آن همه جانفشانی كه در راه آزادي ايران و ايراني كرد، از سوي همان دولت مشروطهاي كه در راه آن چنان جانفشانيهاي بيمثال كرده و تمامي اوامرش را مطاع ميشمرد، چنان عقوبت ناشايستي يافت؟ و... ؟ ... ؟ به هر گونه، آوردن اين مقدمه به سبب اهميتي است كه اين موضوع در تاريخ معاصر ايران و به ويژه آذربايجان دارد و در اين راستا به بررسي نامهاي از ستارخان كه دو سال پس از واقعهي ناگوار پارك اتابك به وزارت خارجهي دولت عثماني نوشته است ميپردازيم.
اين نامه در صفحه 172 جلد چهارم كتاب «اسناد و مكاتبات تاريخي ايران و قاجاريه» كه به كوشش آقاي دكتر محمدرضا نصيري، به طبع رسيده است، مندرج است در عنوان افزوده از سوي مولف، نامه ستارخان به سفير عثماني» نوشته شده و جواب آن از طريق سفارت عثماني در تهران، انتظار رفته است.
چنانكه ميدانيم، پس از تصرف تبريز توسط روسها (هشتم ربيعالثاني 1327ق/29 آوريل 1909)، جنابان سردار و سالار ملّي بر اثر تضييقات روسها و سازشكاري بيمقداران داخلي با اين مهمانان ناخوانده به شهبندري (كنسولگري) عثماني در تبريز رفته و در آنجا تحصن نموده و خود را تحتالحمايهي برادران ترك عثماني قرار دادند و البته پيش از آن نيز روابط و احساسات نيك عثمانيها نسبت به ستارخان به منصهي ظهور رسيده بود به ويژه اينكه انجمن سعادت استانبول و هيئت اتحاد و ترقي عثماني لوح افتخار يادبودي به سردار تقديم كرده بود كه در يك روي آن طغراي رسمي دولت عثماني و روي ديگرش تصوير دو تن از بزرگترين سرداران آزادي خواه عثماني، نيازي بيگ و انوري بيگ نقش بسته بود. پس از واقعهي تحصن (جماديالاخر 1327 ق/م 1910) در شهبندري نيز دشمن خارجي و فرصتطلبان داخلي، حضور و وجود ستارخان و يارانش را در تبريز تحمل نكرده و از طريق مجلس و دولت مشروطه كه سردار احترام خاصي به مصوبات و اوامرشان قائل بود، توطئهي خويش را پيش بردند و ستارخان همراهي تمامي يارانش، به اكراه و ناگزير، تبريز را به قصد تهران ترك نموده و سرانجام تراژيكي را بر حماسهي آذربايجان رقم زد.
بسياري از دوستاني كه نسبت به هر چه نام و عنوان عثماني و ترك و تركيه حساسيت ويژه دارند! سعي ميکنند كه در اين باره پنهانكاري نموده و حسن نيت و احساس برادري ويژهاي را كه بسياري از آذربايجانيان به ويژه جناب سردار ملّي نسبت به دولت و سفراي عثماني داشتهاند، انكار كنند؛ اما اسناد تاريخي و عليالخصوص نامهي مورد بحث حكايت از اظهارات دوستانه و احساسات برادرانهي ويژهي ستارخان نسبت به دولت معظم عثماني دارد. نامهي مورد بحث از سلسله نامههايي است كه جناب سردار ملّي پس از واقعهي پارك اتابك، جهت استمداد و خلاصي از آن سرنوشت شومي كه دولت مشروطه در تهران براي او و يارانش رقم زده بود، به مقامات و اشخاص حقيقي و حقوقي مختلف نوشت تا مگر راه نجاتي حاصل شود تا بتواند به آذربايجان و كنار يار و ديار خويش بازگشته و به مبارزهي خود با مستبدين از جمله رحيمخان كه اكنون آذربايجان را بيشهي خالي از شير يافته و تاخت و تازها مينمود، دوام بخشد و گويي كه غربت تهران چيز تازهاي نيست و سابقهاي ديرينه دارد! و جناب سردار ملّي در چنين غربتي كه حتي لوح يادبود سردارياش را در پارك اتابك، سربازان دولت مشروطه به غارت بردند، مانه و همان دستهايي كه او را ناگزير به ترك تبريز و رفتن به تهران (عليرغم ميل خودش جهت عزيمت استانبول)(1) كرده بودند، سرسختانه مانع بازگشت او به آذربايجان شدند و او در حالي كه يارانش به ناگزير يك به يك پراكنده و در گمنامي فرو شدند، در نهايت مظلوميت و ستمديدگي و عزلت و تنهايي در آن شهر كور و كر در هشتم ذيحجهي 1332 ق/ 16 نوامبر 1914، ديده از جهان پرحیلت فروبست و تن خستهاش نيز اسير غربت شد.
نامهي سردار خطاب به «وزارت خارجه دولت عليه عثماني» (2) نوشته شده و درونمايهي اصلي آن، استمداد از دولت عثماني جهت احقاق حقوق ضايع شدهايست كه خود بحث مفصلي است و تنها گوشهاي از آن ذكر شد.
نامه داراي دو بخش است. بخش اول مقدمهاي است كه مبين نكات بسيار ارزشمندي از درك و دريافت جناب سردار از مسائل سياسي و بينالمللي روز و نيز نوع نگرش وي به دولت عثماني ميباشد.
بخش دوم هم «تظلمات شخصيه» (3) است كه به جهت اينكه بيان درد دل جناب سردار از زبان خودش ميباشد، كلمه به كلمهي آن داراي اهميت ويژهاي است و هر وجدان بيداري را متاثر ميكند از اينكه چنان بزرگمردي به چنين قدرناشناسي و سرانجامی گرفتار آمد؛ اما در عين شكوه و شكايت، غرور سردارانهي خويش را حفظ ميكند. سردار در قسمت اول نامه ضمن تاكيد بر اهميت انقلاب مشروطه، يكي از مهمترين فوائد آن را تلاش براي اتحاد ممالك اسلامي دانسته و در اين باره چنين بيان ميدارد كه «يك فقره از فقرات آن اتحاد قهري اسلاميت است كه آن اتحاد از لوازم مشروطيت و آزادي است كه قوانين مشروطه پيش آوردنده است و اتحاد موجبات فلاح دول اسلامي را فراهم آورنده است و نقشههاي اجنبي را بر هم زننده» (4).
سردار ضمن تاكيد بر اهميت اتحاد دول اسلامي كه از ديرباز يكي از مهمترين آرزوهاي روشنبينان شرق ميانه است و هنوز هم يك آرزوست!، حيلهگري اجنبي را يكي از مهمترين بل مهمترين گرفتاري دول اسلامي ميداند كه بين اين دول دوست و برادر از جمله ايران و عثماني، اختلاف انداخته و هر يكي را به گرفتاريهاي نوع به نوع درگير ميكنند. چنانكه «يكسال است آن دولت معظم را از آن طرف مشغول ساخته و دولت عليه ايران را اين طور در داخلة خود مشغول به هم نموده قوه و قدرت يافته را به دست خود ايراني از ايراني ميگيرند تا وقت اتحاد و اتفاق به دول اسلامي همجوار خود باقي نگذارده به همين وسايل باطله خر لنگ خودشان را به قوههاي پلتيكي از اسبهاي تازينژاد اسلاميه بگذارنند» (5) و ميدانيم كه در اين زمان قدرتهاي نوظهور اروپا اولين گامهاي تجزيه و تصاحب قلمرو دولت معظم عثماني را بر ميداشتند و در زمان نگارش اين نامه، دولت عثماني گرفتار مسئلهي بالكان بود و ايران نيز در كشمكش استبداد و استعمار گرفتار بود و هنوز نتوانسته بود رخت انقلاب را به ساحلی امن بكشاند.
در قسمت دوم نامه كه «تظلمات شخصيه» (6) است، جناب سردار، دليل تحصن در شهبندرخانه (كنسولگري) (4) عثماني را دچار شدن به «پلتيكات اجنبي» (7) اعلام ميدارد كه همانا ستمها و فتنههايي بود كه روسها در آن ايام در آذربايجان و به ويژه تبريز به پا كردند. سردار، حسن نيت و احساس برادري و هموطني خود نسبت به دولت عثماني و ستم اجنبي در حقش را چنين بيان ميدارد كه «شهبندرخانه متحصن، در تحت حمايت دولت علية عثماني كه دولت حقه محفه اسلامي و با دولت متبوع ايراني و اسلامي خود فرق نميگذارد در آمده، خود و بستگان و اتباع و كسان خود را نفر نفر سرشمار تحت حمايت آن دولت عليه در آورده آزادنه از شهبندرخانه خارج و بر ملا در مكن آذربايجان حركت مينمود و چنگال ظالمانه اجنبي را از ایران خود بيرون كشيده ميخواستم به استانبول تشرف حاصل نمايم پارلمان ممانعت داشت تا عاقبت به تهران، مركز دارالخلافه وارد از آن پس از براي ايران پيش آمده آنچه را كه به قوهی ملاحظات و نظريات معروضه در قبل براي دول اسلامي ميخواست پيش نيايد»(8) و اينجا يكي از آن نوع سوالهايي كه در ابتدای بحث مورد تاکید قرار گرفت، سر بر آورده و مورخ را جهت علّتيابي وقايع مهم اين دوره فرا ميخواند. چرا ستارخان عزم رفتن به استانبول داشته است؟ چرا پارلمان مانع رفتن او شده؟ و چرا مجبور به رفتن به تهران كرد؟ چرا پس از احضار به اكراه او به تهران، چنين رفتار شرمآوري با وي و يارانش در پيش گرفتند؟ كه اليالابد مايهي سرافكندگي مدعيان دروغين روشنفكري و وطنپرستي است. بيترديد با پيگيري اين سؤالات اساسي، حقايقي كشف ناشده بر ما كشف شده و سؤالاتي بزرگتر سر بر خواهند آورد و اين است همان سرسختياي كه در كار تاريخ و كشف لايههاي پنهان وقايع لازم و بايسته است.
سردار در آخرين قسمت نامه، ضمن يادآوري ستمهايي كه در زمان نگارش نامه (شعبان 1330 ق) در آذربايجان از سوي روسها و صمدخان، مستبد ضد مشروطهي معروف، در حق خانواده و طرفداراناش ميرفته، دربارهي ستمي كه برخودش روا داشتند سكوت كرده و ميگويد «هر چه در اين مدت كردهاند بماند» (9) ستارخان در پايان نامه، درخواست عاجل خود از دولت عثماني راجع به نجات بستگان و طرفدارانش از ستم دشمنان داخلي و خارجي را چنين بيان ميدارد كه «حاليه اولاد شش ساله و برادر و برادرزاده باقي مانده خود را مخفي كرده عاجلاً حكمي كه موجب نجات و بقاي اين بازماندگان چاكر باشد شرف صدور يابد و به علاوه است تطاول و تعدي حاجي صمدخان و غيره را از املاك و هستي چاكر مرتفع سازند تا معني تحت حمايت دولت بزرگ اسلامي عثماني مهمل نمانده و موجبات حقيقي امر بر دول اسلامي به توسط اعتبار و توجهات خاصه و نظريات دقيقه آن دولت مكشوف شده از حجاب مندرسه كه نقشههاي پوسيده است بيرون آمده و آسايش و استقلال دولت اسلامي فراهم آيد». (10) و اين سؤال اساسي مورخ، با تمام اهميت هنوز بيجواب است كه چرا با سردار بزرگي كه پنجهي قدرتش مستبدين را به زانو درآورد؛ اما در برابر دولت و مجلس مشروطهاي كه به آن ايمان داشت، كاملاً مطيع بوده و اوامر آنها را بر خويش لازمالاطاعه ميدانست، چنين رفتاري در پيش گرفتند كه زبان به استمداد و استغاثه بگشايد؟ و چه در دردناك است سخن استمداد و استغاثه شنيدن از زبان بزرگسرباز آخرين سنگر آزادي، ستارخان!
1-نصيري، محمدرضا، اسناد و مكاتبات تاريخي ايران (قاجاريه)، ج4، كيهان، تهران، 1372، ص 173
2- همان، ص 172.
3- همان، ص 173.
4- همان، ص 172.
5- همان، ص 172.
6- همان، ص 173
7- همان، ص 173.
8- همان، ص 173.
9- همان، ص 173.
10- همان، ص 173.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان