*فقر، عمیق و گسترده است
به کارگیری مدیریت علمی موجب فراوانی ثروت شده است.اما این نعمت منحصر به کشورهای توسعه یافته است.در سراسر بقیه ممالک دنیا فقر گسترده است و خصوصا در جوامع روستایی ریشه های عمیقی دارد. بیشتر مردم کشورهای در حال توسعه ای که در نواحی روستایی زندگی می کنند، دچار فقر شدید هستند. جان کنت گالبریت[1](1908-2006)، اقتصاد دان معروف در کتابش به نام «ماهیت فقر انبوه»[2] توضیح می دهد که چرا فقر در این کشورها وبه ویژه در نواحی روستایی دیرپاست.
* توضیح سنتی
پدیده فقر را به شیوه سنتی توضیح می دهند: علت فقر یک کشور این است که منابع طبیعی آن محدود است، خاک آن برای کشاورزی مناسب نیست و از داشتن منابع اصلی لازم مانند آب و مواد معدنی محروم است.اما این توضیح قانع کننده نیست. ژاپن به رغم چنین محدودیت هایی به صورت یک کشور ثروتمند درآمده است.همچنین می گویند که فقر دیرپا از نظام سرمایه داری و ماهیت دستگاه حکومت ناشی می شود. نظام دیوان سالاری، رشد اقتصادی را متوقف می کند، اما این استدلال هم قانع کننده نیست. توسعه اقتصادی هنگ کنگ، سنگاپور و تایوان تحت نظام سرمایه داری بیشتر و بهتر بوده است.
گفته می شود که فقر معلول فقدان سرمایه، نبود نیروی انسانی آموزش دیده و مدیریت غیر کارآمد است.اما این نارسایی ها خود بی گمان معلول فقرند و نه علت آن. علل دیگری که برای فقر برشمرده می شود عبارتند از : گرایش های ذاتی قومی و شرایط اقلیمی فی المثل ؛ ژاپن کشور ثروتمندی شده است.زیرا ژاپنی ها طبعا مردمی باهوش و سخت کوشند.همین طور گفته می شود که شرایط اقلیمی تاثیر مستقیمی در سلامت و فعالیت مردم دارد. مثلا در کشورهای مناطق حاره مردم طبعا تنبل و سهل انگارند.اما اقتصادانان این توضیحات را جدی تلقی نمی کنند.پاره ای از اقتصاددانان بحث می کنند که کشورهای ثروتمند به عنوان تولید کنندگان کالاهای تمام شده بر کشورهای فقیر که بیشتر مواد خام و غذا تولید می کنند برتری دارند.اما در عمل می بینیم که این توضیح هم صحیح نیست.آمریکا و کانادا بزرگترین سهم را در تجارت بین المللی محصولات غذایی دارند. اولین کارعمده این است که با همسازی مبارزه شود.مردم باید متقاعد شوندکه فقر چیز بدی است، منزلت انسان را تنزل می دهد، تباهی آور است و یک بیماری مهلک است.همچنین باید متقاعد شوند که فقر را می توان ریشه کن کرد، در صورتی که اراده وآمادگی لازم برای تلاش در این راه فراهم باشد .
تعادل فقر
به عقیده گالبریت، کشورهای فقیر به دو دلیل اساسی فقیر باقی مانده اند.دلیل اول « تعادل فقر » است. در این کشورها، به سبب شرایط خاص، هرگونه بهبود در وضع موجود به زودی براثر نیروهای مخالف خنثی می شود و سطح قبلی فقر دوباره به جای خودش برمی گردد.دلیل دوم این است که مردم این کشورها خودشان را با تقدیر همساز می کنند.آنها فقر را به صورت سرنوشتی محتوم و غیرقابل اجتناب می پذیرند.در کشورهای ثروتمند انگیزش متفاوت است.در این کشورها، مردم طالب فراوانی ثروت هستند.آنها می خواهند که تولید و درآمدشان افزایش یابد. این نیروی محرک در کشورهای در حال توسعه وجود ندارد. گرایش کشور ثروتمند در جهت افزایش درآمد است، گرایش کشور فقیر در جهت تعادل فقر است.
بگذارید در یک نگاه کوتاه ببینیم که چگونه تعادل فقر به وضع اول باز می گردد و چطور بهبود خودش را می خورد (خنثی می کند). در نواحی وسیعی از هندوستان بارندگی به حد کافی نیست.همچنین در بسیاری از قسمتها وضع بارندگی نامعلوم است.بنابراین انگلیسی ها در قرن گذشته شبکه های آبیاری بزرگی ایجاد کردند.این کارها مشاغلی برای میلیون ها نفراز مردم روستایی به وجود آورد.منابع مالی برنامه ازخارج تامین شد و در شرایط اقتصادی مردم فقیر، بهبود فوری پدید آمد.اما اجرای این برنامه ها موجب کاهش نرخ مرگ و میر و افزایش موالید شد، جمعیت افزایش یافت در نتیجه، فقر دوباره به همان سطح سابق بازگشت.توفیقی که به دست آمد، زودگذر بود.
دو ویژگی مهم دیگر نیز برای جوامع فقیر وجود دارد.جوامع مزبور از پذیرش نوآوری های فنی که همیشه با ریسک شکست همراه است، خودداری می کنند،چون شکست برای این کشورها به معنای گرسنگی و حتی مرگ است.آنها استطاعت پذیرفتن چنین ریسکی را ندارند. علاوه بر این، تقریبا هیچ امکانی برای پس انداز وجود ندارد.هر افزایش جزئی در درآمد صرف برآوردن نیازهای فوری می شود.به یک کودک نیمه گرسنه ممکن است به جای یک وعده غذا در روز، دو وعده غذا داده شود. گالبریت نتیجه می گیرد که « فقر کشورهای فقیر مردم را از وسایل پیشرفت محروم می کند و اگر هم چنین وسایلی مهیا باشد، در درون ساختار فقر یک سلسله نیروهای اجتماعی و زیست شناختی وجود دارند که بهبود و پیشرفت را متوقف می کنند و فقر را به صورت دایمی در می آورند. »
همسازی
فقر فرساینده است و انگیزه مردم را برای معارضه با فقر تضعیف می کند.مردم فقیر انگیزه ای قوی برای بهبود شرایط شان ندارند.آنها در صورت کشف چنین امکاناتی بر نمی آیند، به فقر عادت می کنند و آن را به عنوان یک چیز طبیعی و غیرقابل اجتناب می پذیرند.اینها تصور می کنند که فقر ممکن است بد باشد اما تلاش برای رهایی یافتن از آن محکوم به شکست است و سرخوردگی ناشی از شکست، بر فلاکت موجود مزید می شود.لذا به اعتقاد اینها روش بهتر این است که خودشان را با واقعیت های فقر که آن را مشیت الهی می دانند، تطبیق دهند و فقر را با روی گشاده بپذیرند.این همسازی وحکمت است که به فقرا دست کم آرامش می دهد.به این گونه است که همسازی به صورت راه حل بهینه برای مشکل بیدادگر فقر در می آید. « ویژگی عمیقا عقلانی همسازی، دست کم بخشی از تعالیم اساسی عقیدتی را تشکیل می دهد » بنابراین به عقیده گالبریت،این معتقدات نیروی بزرگی است که به برقراری فقر به گونه ای تسلی دهنده و آرام بخش،کمک می کند.
کارعمده
اولین کارعمده این است که با همسازی مبارزه شود.مردم باید متقاعد شوندکه فقر چیز بدی است، منزلت انسان را تنزل می دهد، تباهی آور است و یک بیماری مهلک است.همچنین باید متقاعد شوند که فقر را می توان ریشه کن کرد، در صورتی که اراده وآمادگی لازم برای تلاش در این راه فراهم باشد.مردم فقیر باید برانگیخته شوند تا از تعادل فقر فرار کنند و برای این فرار باید تسهیلاتی فراهم کرد. تنها تعلیم و تربیت است که می تواند « قید اسارت همسازی » را از میان بردارد. برای شکوفا کردن شخصیت انسان،فقر را باید به سرعت از میان برداشت.به گفته پال استریتون[3] محقق ممتاز مسایل توسعه اقتصادی، اساس بحث درباره غلبه برفقر این است که انسانها، در هرجا که متولد شوند، بایستی این امکان را پیدا کنند که تا آخرین حد استعدادشان رشد کنند، تا بتوانند هم خودشان را به کمال برسانند و هم به میراث مشترک تمدن بشری کمک کنند.این مساله اخلاقی است.
ایجاد انگیزش برای خود و تقویت اراده غلبه کردن بر موانع تغییر، یک کار آموزشی است که اهمیت فوق العاده ای دارد.اما نظام کنونی تعلیم و تربیت در کشورهای در حال توسعه به سبب نارسایی های که دارد ، نه می تواند انگیزه ی نیرومندی برای خود بهسازی و برتری جویی به وجود آورد و نه موجب تقویت اراده و تصمیم به ریشه کن کردن فقر می شود.
منبع: گالبریت، جان کنث، (1979)،چرا فقر دیرپاست،
[1].John Kenneth Galbraith
[2]The Nature of Mass Poverty
[3].Paul Streeton
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
آن را نمی بینند. آنان فقر را تقدیر الهی تصور
می کنند پس اراده ای برای حذف آن ندارند.
دولت هم ملت را فقیر می پسندد، چون خود فقر
توان و تخصص و مهارت مدیریت ندارد لذا حکومت کردن بر ملت فقیر راحت تر است.