از مهرماه ۹۸ که توفیق حضور در شهیدستان کرج (یکی از مدارس ماندگار کرج با ۱۴۶ شهید والامقام دانشآموز) برایم میسور گشته است، با کلکسیونی از همکاران پیشکسوت مواجه هستم:
استاد خشیجان (معاون آموزشی با سابقه سی سال خدمت فقط در شهیدستان)، استاد فرهیخته (از فعالان به نام کشوری در عرصه فعالیتهای صنفی) دکتر مرادی (از اساتید مجرب ریاضی کرج) استاد سنبلی (از یادگاران شهدای دانشآموزی و تندیس تعهد و مسئولیتپذیری) استاد شاهبیگ (مرد همیشه ناراضی و دوستداشتنی)
استاد سروشپور جهانگرد، استاد کریمنیا (رییس فدراسیون والیبال) و بالاخره استاد میرزا آقاتبار ادیب و نویسنده زبردست و خطاط خوشذوق نمونهای از این ظرفیتهای مجموعه میباشند.
علیاکبر میرزا آقاتبار مدرس پیشکسوت، اهل تحقیق و مداقه، کارشناس ارشد ادبیات با ۲۹ سال سابقه کاری، خوشمشرب و اجتماعی و مشوق بنده برای برگزاری نمایشگاه مصور کتاب در دبیرستان میباشد.
در این مجال نگاهی گذرا به کتاب ۳۱۳ صفحهای "وداع با جنگ" جدیدترین اثر منتشر شده این معلم نویسنده در بهار ۹۹ میاندازیم.
کتاب بیمقدمه وارد داستان زندگی نویسنده از تولد تا عروسی و کشمکشهای پیرامونی میشود:
«درست در بلندترین شب سال ۱۳۴۴ در روستای پاشا کلای آمل متولد شدم، شبی که برف سپید و درخشان سراپای روستا را بر گرفته بود و از ظلمات آن کمی کاسته بود»
نویسنده با قلمی شیوا، سلیس و بیتکلف با مخاطب مواجه میشود و در سراسر کتاب گویی وی دوربین برداشته و از گذشته، حال و آینده خود فیلمبرداری و از تکنیک ادغام تصاویر بهره میبرد.
حرکت از تصویر بسته سرشانهها، به تصویر نیمبسته کل اندام و زندگی مملو از سادگی، صداقت و صمیمیت نویسنده نشأت میگیرد و البته هنر نویسنده آنست که از تصویر محیط سرسبز شمال و صدای جنگلهای مه گرفته رویا، فیلم ساخته و خواننده گریزپای را به دنبال خود بدواند و بالاتر از آن ضمن بهرهمندی از طعم و بو و لامسه در یک کلمه، زندگی بسازد.
«از آن سوی کلاس صدای نالههای دانشآموز بلند بود که دائما میگفت:
من نبودم، به خدا کار من نیس،
آقای مدیر دست و پاتو میبوسم...
اما گوش مدیر به این حرفها بدهکار نبود، شمر و جوشی شده بود، راستش دلمان برایش سوخت، کلاس کناری به شکنجهگاه دهشتناکی تبدیل شده بود»
اینها همه نقطهی حرکت است تا در مجموع بتوانیم ژرفای معصومیت محصل و عصبیت مدیر و معلم را دریابیم، تا شفقت، درست در آنجا که باید باشد، در سویدای قلب بیدار شود و تمام انسانیت در برابر کل جریان و سریان زندگی به نماز ایستد.
«اینجا بود که معنی تنبیه جمعی را به معنای واقعی چشیدیم و تا سرانجام پس از یک هفته به هماهنگی کامل رسیدیم. در آخرین رژه نزد جناب سرگرد یک خیلی خوب جانانه گرفتیم، پس از آن خیال همه راحت شد و سر کیف آمدیم»«این جنگ آزمونی است برای شناخت بزدلان و شجاعان و سلحشوران، چرا که ترسوها بارها و بارها میمیرند، اما شجاعها یک بار.
صدام زبون خواست ما را دفن کند، اما غافل از آن که به قول چگوارا ما بذر بودیم و پیوسته روییدیم»
«با پایان خدمت سربازی در آزمون آموزش و پرورش شرکت نمودم و با قبولی به کسوت معلمی درآمدم، شغلی که همواره بدان علاقه داشتم.
سال دوم خدمتم ازدواج نمودم، مراسم عروسی با همان سبک و سیاق قدیمی در منزل پدری زیر سقف کوتاه شیروانی شروع شده بود، به خاطر ضیق جا بخشی از مهمانان را جهت پذیرایی در مسجد جنب خانه نشاندیم، نیمههای عروسی بود که ناگهان از در و دیوار چند مرد تنومند (ماموران اماکن) به درون حیاط خانه حملهور شدند و فیلمبردار و تنی چند از مهمانان را با خود بردند و عروسی به چیزی شبیه عزا تبدیل شد.
یکی از بستگان صدا برداشت:
آخه این چه کاریه؟ ایشون خودشون از کهنه سربازان جبهه و جنگ هستن.
بزرگان را برای وساطت فرستادیم گفتند:
یکی از همسایگان شما به دروغ گزارشهای غلط به ما داده بود؟!»
محتوای کتاب وداع با جنگ رئال بوده و آینهای تمام نما از خاطرات به جا مانده از تولد تا مدرسه، از مدرسه تا جبهههای جنگ تحمیلی و از معلمی تا عروسی است.
میرزا آقاتبار در معرفی کتابش مینویسد:
پس از در جست و جوی نان، وداع با جنگ دومین اثر مولف میباشد. در این اثر شما با حوادثی از قبل و بعد انقلاب تا جبهه و جنگ آشنا میشوید که تکیه بر واقعیات دارد. گرچه بیشتر مطالب کتاب بر محور جنگ استوار است اما نویسنده نگاه متفاوتی به مقوله جنگ داشته است.
«ما فرزندان روستا و طبیعت بودیم و آن را طبیب خود میشمردیم . دوران شکوهمند کودکی و دبستان همچون جریان تند آب سپری شد و دوران راهنمایی و دبیرستان با حوادث پرالتهاب انقلاب گذشت تا اینکه از انقلاب به جنگ رسیدیم . همه چیز جنگ بد بود الا سادگی و قناعت با چاشنی همدلی که همرنگ هم بود».
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.