کتاب گفت و گوی معلم و فیلسوف اثر دکتر خسرو باقری است که توسط انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است. اثر مذکور گفت و گویی خیالی میان معلم و فیلسوف تعلیم و تربیت است. هدف از نگارش این کتاب جلب توجه معلمان به دیدگاه های مختلف در فلسفهی تعلیم و تربیت و تبیین این است که اساساً یک معلم چرا باید فلسفه تعلیم و تربیت بداند و بخواند.
مهمتر اینکه دری به روی گفت و گوی میان معلم و فیلسوفان تعلیم و تربیت گشوده شود. دکتر باقری به عنوان یکی از فیلسوفان تعلیم و تربیت ایران، همیشه دغدغه گفت و گو میان صاحب نظران و اندیشمندان جامعه را داشته و معتقد است که در خلال گفت و گوست که جامعهی علمی ما پیشرفت می کند. در کتاب حاضر هم مبنا را براین گذاشته که این اثر بتواند باب گفت و گو را در میان معلم و فیلسوف تعلیم و تربیت بگشاید.
در حال حاضر یکی از مصائبی که تعلیم و تربیت ایران از آن رنج می برد شکاف میان نظر و عمل است؛ زیرا، از یک سو فیلسوفان و نظریه پردازان تعلیم و تربیت بدون توجه به عرصهی عمل نظریه پردازی می کنند و از دیگر سو؛ معلمان نیز که درگیر عرصهی عمل اند خود را بی نیاز از نظر و نظریه پردازی می بینند.
در واقع همین دوری نظر و عمل از یکدیگر و باز نشدن طریق گفت و گو میان معلمان و فیلسوفان تعلیم و تربیت منجر به شکست هر دو طریق شده و در این میان دود این آتش بر چشم متربیان نظام آموزشی میرود. از آنجا که هنوز فرهنگ گفت و گو در میان دست اندرکاران تعلیم و تربیت در ایران جا نیفتاده و هرکسی از جاده یکطرفه خود میرود؛ ناگزیر برای پر شدن این شکاف باید کتابی نوشته می شد و این کار با نوشتن این کتاب تا حدود زیادی تحقق یافته است. البته همان طور که نویسنده کتاب هم اذعان کرده این کار با دو امر متعارض روبرو خواهد بود؛ از یک جهت، واژه ها و اصطلاحات فلسفی دشواری خاصی دارند و به راحتی برای معلمان قابل فهم نیستند و از جهت دیگر، یک ضرورت انکارناپذیر وجود دارد و این است که باید معلمان در جریان کار خود و حرف های فیلسوفان تعلیم و تربیت قرار گیرند. در این راستا برای جمع این دو امر مهم و دست و پاگیر، دکتر باقری راه میانه را بر می گزیند و می گوید: « اعتقاد به ضرورت انکارناپذیر این کار، از سویی، و قبول دشواری زبان آن، از سوی دیگر، مرا به این نتیجه رهنمون شدند که راهی آسان تر برای تحقق آن بیابم و سرانجام، این راه را در انتخاب نوع گفت و گو (دیالوگ) یافتم. گفتگو، تا حد زیادی قلم را از رفتتن به سوی رسمیت معمول در نگارش آثار فلسفی باز میدارد و آن را به سمت فضای گفت و گوی شفاهی می کشاند و به این ترتیب آن را تلطیف و سبک بال می گرداند و از این جهت برای گفت و گو با معلم مناسب است. به علاوه، گفت و گو از دیرباز، دست کم با افلاطون، به عنوان گونه ای توانا و متناسب با فلسفه و مباحث فلسفی جلوه گر شده است. امید است که حاصل کار بتواند مقصود را برآورد و باب گفت و گو را با معلم بگشاید.»
این کتاب اگر چه در واقع گفت و گوی میان معلم و فیلسوف نام گرفته؛ اما خواندن آن برای چند دسته از افراد مفید بوده و خالی از لطف نخواهد بود. اولین دسته معلمان (شامل مدیر و کارکنان و تمامی دست اندرکاران عرصهی تربیت) هستند. دستهی دوم دانشجویان فلسفهی تعلیم و تربیت و دانشجویان رشتهی علوم تربیتی به طور کلی، و دستهی دیگر والدین میباشند. کتاب برای دانشجویان رشتهی علوم تربیتی از آن رو اهمیت دارد که آنها را متوجه می کند که معلم و کسانی که دست اندرکار عرصهی عمل اند از آنانی که درگیر عرصهی نظر هستند چه خواسته هایی دارند و این موجب بازنگری در پرداختن صِرف به کار نظری شده و آنان را متوجه درهم تنیدگی دو حوزه نظر و عمل می کند. این خود می تواند منشأ برکات زیادی از جمله پرداختن به پژوهش در این زمینهی مهم و به ایجاد گفت و گو میان معلم و آنان بینجامد. در مورد والدین هم آنچه برای معلم ضروری است برای آنان هم صدق می کند؛ زیرا والدین هم مانند معلم (در جلسهی اول و دوم گفت و گو با فیلسوف) خود را صاحبنظر در امر تربیت می دانند و به خیال خود تربیت همان انتقال آگاهی و امر و نهی کردن، شبیه کردن کودک به خود و... است، در حالی که با خواندن این کتاب متوجه خواهد شد که امر تربیت چقدر پیچیده و وادی صعب العبوری بوده و در پسِ هر رفتار و عملی که در امر تربیت میان مربی (معلم، والدین، اطرافیان) و متربی (کودک، دانش آموز) رخ خواهد داد، لایه های نامحسوس و مهمی لانه کرده اند که بدون توجه به آنها امر تربیت به امری نظیر تلقین، اجبار، شبیهسازی و ... بدل خواهد شد.
کتاب گفت و گوی معلم و فیلسوف، در شش فصل تنظیم شده است. چند نکته جالب در این گفت و گوها وجود دارد. اول اینکه در هر بخش معلم آغازگر سوال است و سوالاتی را مطرح می کند که فیلسوف با زبانی ساده ولی پر از نکتههای گران قیمت و مهم در عالم تعلیم و تربیت، به آنها پاسخ می دهد. نکتهی دیگر این است که جواب ها طوری داده می شود که برانگزانندهی سوالات بیشتری باشد. در کل سوالات اساسی در آن زمینه طرح میشوند که همین نکته می تواند در تدریس معلمان الهام بخش باشد؛ زیرا، در روند فعلی آموزشی کشور ما، معلمان کمتر اجازه می دهند که دانش آموزان آنان را مورد سوال قرار دهند. در واقع ، یک رابطه یکطرفه برقرار است و سوالات دانش آموز نادیده گرفته می شود. اما اگر متوجه باشیم همان طور که فیلسوف در گفت و گو با معلم و سوال پرسیدن وی را مهم تلقی می کند، معلم نیز برای فهم دیدگاه دانش آموز و درک نیازهایش نیاز به برقراری گفت و گو و دیالوگ با وی دارد و اگر به این امر توجه نکند عملاً ناقض امر تربیت شده؛ بنابراین، این کتاب می تواند پیوندی باشد میان پایین ترین سطح عمل تا بالاترین سطح نظر و به تصحیح تلقی ما از فرآیند تعلیم و تربیت بینجامد.
در گفت و گوی نخست، ضرورت توجه معلم به فلسفه بازکاوی شده است. در اینجا معلم از فیلسوف می پرسد که تعلیم و تربیت به این آسانی و سرراستی چه نیازی به بحثهای پیچیده و دشوار معرفت شناسی، هستی شناسی و ارزش شناسی و... دارد؟
مگر تربیت غیر از این است که من به کلاس بروم و مطالبی را بیاموزانم و برای اطمینان از فهم آن مطلب، از او سوال بپرسم و ارزشیابی کنم؟
سوالات دیگری که می پرسد هیچ اعتنایی به فلسفه را حتی پی شفرض هم نگرفته اند. اما فیلسوف در پاسخ به معلم، او را متوجه دیدگاه فیلسوفان می کند و می گوید اگر سقراط از شما بپرسد که چرا با «گفتن» آغاز می کنی و نه با «پرسیدن»؛ دیویی از شما بپرسد چرا تدریس را با «مسأله» شاگردان آغاز نمیکنی؟ در پاسخ اگر بگویی که همه معلمان دیگر این کار را می کنند، در این هنگام فیلسوفی چون فوکو شما را به امر «به هنجار کردن» محکوم می کند که فرسنگها با تربیت فاصله دارد. این که بگویی تدریس یعنی گفتن یک رشته مطالب به دانش آموزان، در این صورت شما ذهن آنان را مانند ظرفی خالی فرض کرده ای که می توان آن را هر طور و با هر محتوایی پر کرد. اما این در حالی است که فیلسوفی مانند کانت معتقد است که ذهن انسان قالب هایی دارد که درک امور بر حسب آنها صورت می گیرد نه اینکه هر آنچه در مقابل ما قرارگیرد درست همان طور درک شود، بنابراین می توان فهمید که ذهن نه تنها ظرفی خالی نیست، بلکه گزینشگر مطالب هم هست.
در گفت و گوی دوم، چیستی فلسفه با تفصیل بیشتری به بحث گذاشته شده و این امر در ارتباط با تلاش فیلسوفانی که به کار فلسفی مشغولند بررسی شده است. در این بخش معلم راجع به چیستی فلسفه و کار فیلسوفان و تفاوت فلسفه با علم و .. می پرسد. فیلسوف هم با زبانی ساده و شیوا مطالب خود را بیان می کند و فلسفه را معرفتی مینامد که راجع به وجود، معرفت و زبان، هستی و... سوالات اساسی و عمیق می پرسد. این پرسش راجع به چیستی می تواند به عرصه تعلیم و تربیت هم رسوخ کرده و چیستی مفاهیم یادگیری، تدریس، تشویق، تنبیه و... را مورد پرسش قرار دهد. در نهایت تفاوت فلسفه با علم و کار فیلسوفان با کار عالمان بیان شده است.
در گفت و گوی سوم، رابطه نظر و عمل در کانون توجه قرار گرفته است تا بر مراوده میان فیلسوف که در سمت و سوی نظر و معلم که در سوی عمل ایستاده است پرتوی افشانده شود. طبق معمول باز هم معلم آغازگر پرسش است و به حالتی بدبینانه می گوید چه نیازی به گفت و گوی بین ما هست زمانی که هر دوی ما از دو دنیای متفاوت هستیم؟ معلم می تواند کاری که مدرسه از او می خواهد را به نحو منظم انجام بدهد و هیچ دستگاه نظری نامحسوسی هم با خود نداشته باشد؛ بنابراین، چه نیازی به گفت و گو با فیلسوف است؟
فیلسوف در پاسخ به او، ضمن قبول تعلق آنان به دو دنیای متفاوت، این نکته را یادآور می شود که این دو مقام چنان به هم آغشته اند که نمی توان آنها را تفکیک کرد. از آنجا که معلم به تنبیه، تشویق، ارزشیابی و... می پردازد، نباید گمان کند که بی واسطه و بدون هر تصور و نظری، به طور مستقیم با عمل سر و کار دارد؛ زیرا، معلم همواره از پس تصور و نظری معین به عمل می پردازد. در ادامه گفت و گوها فیلسوف تفاوت «نظر» و «نظریه» را که موجب بدفهمی معلم شده با زبانی ساده به او تفهیم می کند. در نهایت، فیلسوف برای تکمیل بحث های خود دلیل اینکه نظریه های مختلف در عمل به وحدت می رسند و حالت برعکس را، یعنی هنگامی که با مبنای نظری مشترک به عمل های متفاوتی می رسیم، برای معلم توضیح میدهد. این دو مسأله اخیر یکی از مسائل پیچیده در عرصهی نظر و عمل هستند که فیلسوف در قالب زبانی بسیار ساده و شیوا آن را به خواننده نشان می دهد.
در گفت و گوهای چهارم، پنجم و ششم، به طور صریح تری پای فلسفه و به خصوص فلسفه تعلیم و تربیت به میان کشیده میشود و در واقع ضرورت و کاربرد فلسفه در تعلیم و تربیت نشان داده می شود. در این گفت و گوها، وقتی که معلم تا حدودی با کار فیلسوفان آشنا شده و به صورت ضمنی اهمیت کار آنان را پذیرفته سوال های دقیق تر و چالش برانگیزتر می پرسد (دقیقا باید اینجا اذعان کرد فایدهی گفت و گو این است که دیدگاهها را به هم نزدیک می کند) و در واقع تلاش برای نزدیکی به دیدگاه طرفین مشهودتر می شود.
فیلسوف در ادامه این سه فصل به نکات اساسی در فلسفه تعلیم و تربیت می پردازد. به عنوان نمونه بیان می کند وقتی که فیلسوف با نگاه ژرف کاوانهی خود به هدف، برنامه و روش در تعلیم و تربیت می پردازد، با این کار مسائلی از قبیل ماهیت دانش، هدف زندگی و باید و نبایدهایی که در این راه وجود دارند، روشن شده و در نتیجه، عاملان تربیتی دست کم با آگاهی بیشتری به این امور می پردازند. مسائلی دیگر نظیر این که «آیا یادگیری بدون یاددهی ممکن است؟» را به بحث گذاشته و همچنین نشان میدهد که شعار «روش اندیشیدن را بیاموزیم، نه فقط اندیشه را»، چندان صحیح نیست؛ زیرا، محتوا و روش لازم و ملزوم یکدیگرند. همچنین اینکه تربیت را به پژواک نسل های قبلی تبدیل کنیم غیرقابل قبول است؛ بنابراین، نباید تربیت را این بدانیم که تنها آنچه را که پیشینیان آموخته اند به نسل بعدی آموخته و فقط سخنان پیشینیان را تکرار کرد، بلکه تعلیم و تربیت باید راه درنوردیدن مرزهایش را به شاگردان نشان دهد.
از دیگر نقاط قوت این گفت و گوها آشنایی با روش تحلیل مفهومی است که با توجه به این روش می توان مفاهیم اساسی و مهم در عرصه تعلیم و تربیت را به تحلیل کشاند و لغزش های فکری و معناهای نادرستی که از آنها لحاظ می شود از میان برداشت؛ زیرا، واقعیت همین است که بسیاری از مسائل و مصیبت هایی که دامن گیر تعلیم و تربیت شده و به ایجاد شکاف میان عرصه نظر و عمل شدت می بخشد، برداشت های نادرست از مفاهیم و یا بنابه تعبیری روشن نشدن معنا و مقصود از آن مفاهیم است؛ به ویژه این تیره و تار بودن مفاهیم در میان اسناد بالادستی و طرح اهداف کلی برای نظام تعلیم و تربیت زیاد است.
در گفت و گوی پایانی بحث بر سر این است که آیا فرهنگ و تعلیم و تربیت باید از قواعد کلی و جهان شمول پیروی کند یا تلاش خود را متوجه امور بومی و محلی کند؟ بحث ها از منظر فیلسوفان مدرن و پست مدرن، و فواید و زیان های روی آوری به هر کدام از این دو حالت مطرح شده و در نهایت فیلسوف و معلم به این نتیجه می رسند که نباید هیچ کدام از این دو حالت را به صورت قهرآمیز طرد یا قبول کرده و یکی از این حالت ها را به نفع دیگری خاموش کنیم؛ زیرا، انسان ها، همانطور که فرهنگ پذیرند و رو به وحدت دارند، فرهنگ ساز نیز هستند و این امر از گرایش آنها به کثرت سرچشمه می گیرد.
نکته جالب در پایان گفت و گو تغییر منظر معلم و فیلسوف است که در گفت و گوی اول از هم فاصله داشتند اما در پایان دیدگاههای شان به سمت توافق ضمنی و گاهی توافق کامل سوق می یابد. این کار جز از طریق گفت و گو ممکن نبود.
امید است که این کتاب آغازی باشد برای گفت و گوهای دیگر در این عرصه ها و روزی شاهد آن باشیم که والدین، دانش آموزان، اندیشمندان و روشنفکران جامعه، سیاست گذاران و به طور خلاصه تمام ذی نفعان حوزهی تربیت، پایشان به این گفت و گوها باز شود تا مسیر پرپیچ و خم تربیت هموارتر گردد.
به راستی دکتر باقری با تألیف این کتاب، گامی مهم در تحقق این طریق پر از خیر نهاده اند و بابی باز کرده اند که بهترین راه برای فهم دیدگاههای یکدیگر جهت بهبود اوضاع علمی و فرهنگی امروزی جامعه ماست.
آزاد محمدی، دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه تهران
نظرات بینندگان