نظام آموزشي مجموعه پيچيدهاي است كه تحت تاثير نحوه عمل كنشگران مختلف و تعامل آنها با يكديگر است.
يكي از اين كنشگران موثر، معلمان هستند. معلم فردي است كه به نگهباني و انتقال دانش ميپردازد. او نقش سوزنبان راهآهن را در ميان نسلها ايفا ميكند: ممكن است تداوم سنتها را تقويت كند و يا جهت سنتها را تغيير دهد.
برخي از مهمترين ابعاد نقش معلم كه لازم است به آنها توجه شود عبارتنداز: دانش معلم و قلمروهاي دانشي او، و موقعيت اجتماعي معلم. در زمينه سنجش پايگاه اجتماعي معلمان ميتوان به سه ملاك توجه داشت: وجهه، ثروت، و اقتدار. هرگونه تحليل وضعيت معلمان در ايران و نقش آفريني آنان در نظام آموزشي مستلزم توجه به ابعاد سه گانه فوق مي باشد.
به علاوه نبايد فراموش كرد كه انتظارات معلم بر نتيجه عمل دانشآموز تاثير دارد و اين به جهت كنشهايي است كه معلم در پاسخ به انتظارات خود از دانشآموز، انجام ميدهد. علي رغم نقش مهم معلم در زمينههاي مختلف آموزشي و پرورشي، متاسفانه يكي از مشكلات مربوط به بسياري از معلمان بروز پديده بي رمقي شغلي (Burn-out) در بين آنها است.
استرس شغلي مفرط و فقدان حمايت از سوي مديريت مدرسه سبب ميشود تا بسياري از معلمان كشور احساس خستگي و غير مولد بودن را داشته باشند. يكي از موانع اصلي در اجراي برنامهها و سياستهاي معطوف به افزايش موفق دانشآموزان، همانا بيرمقي معلمان است.
عوامل سازماني و فردي تعيينكننده اين هستند كه چه گروهي از معلمان بيشتر احتمال بيرمقي و فرسودگي شغلي دارند. هم روان شناسان و هم جامعه شناسان فرض بر اين دارند كه استرس مفرط ناشي از ايفاي نقش تدريس، سبب بيرمقي(فرسودگي) ميشود.
ديدگاه رواني، بيرمقي را مسالهاي كلينيكي تلقي كرده و رشد مهارتهاي كنار آمدن را راه علاج آن ميداند ولي ديدگاه جامعه شناختي بر ماهيت ساز و كارهاي حمايت سازماني و اجتماعي كه بر بيرمقي تاثير دارند، تاكيد نموده و در مواجهه با مساله بيرمقي راهحلهاي سازماني و نه فردي را پيشنهاد ميكند (شارعپور 1388).
ديدگاه روان شناختي در مورد بيرمقي
مفهوم بيرمقي براي اولينبار توسط فرادنبرگر (Freudenberger1974) مطرح شد.
به اعتقاد او بيرمقي شرايطي است كه در آن نيروي انساني، خسته شده و از پا درميآيد.
بعداً مسلچ و جكسون (Maslach and Jackson 1981) مقياسي براي سنجش بيرمقي ساختند كه تاكنون بيشترين كاربرد را در تحقيقات علمي داشته است. اين مقياس به سنجش سه بعد روان شناختي اين مفهوم ميپردازد: فرسودگي، فقدان حسن موفقيت فردي و شخصيتزدايي.
اولين بعد بدين معناست كه فرد احساس خستگي نموده و ديگر اشتياقي براي كاري كه انجام ميدهد، ندارد. اين بعد از فرسودگي شغلي دلالت بر پاسخ اساسي به استرس است. در حقيقت خستگي عاطفي يك بعد مورد نياز براي تعريف فرسودگي شغلي است و بدون آن مفهوم فرسودگي ناقص است.
به بيان دقيق خستگي عاطفي موجب ميشود تا افراد به لحاظ هيجاني و شناختي از كارشان فاصله بگيرند و احتمالاً اين راهي براي مقابله با فشارهاي كاري است. خستگي عاطفي در واقع وجود احساساتي است كه در آن شخص نيروهاي هيجاني خود را از دست داده است و قادر به برقراري روابط عاطفي با ديگران نيست (ماسلاچ، 101:1981).
دومين بعد بدين معناست كه فرد احساس ميكند كه ديگر به اهداف خود نايل نميشود، او احساس ميكند كه تلاشهاي كاري او ديگر نتايج رضايتبخشي به دنبال ندارد و بدينترتيب او كار خود را فاقد معنا مييابد.
افرادي كه دچار كاهش موفقيت فردي ميشوند از تلاشهاي حرفهاي خود برداشتهاي منفي دارند و احساس ميكنند كه در شغل خودشان پيشرفتي ندارند و در كار و تلاش و حرفه خويش نتايج مثبت به همراه ندارند.
بعد سوم بدين مفهوم است كه نوعي جدايي عاطفي بين معلم و مخاطبين او يعني دانشآموزان رخ ميدهد. او ديگر، دانشآموز را مايه رنجش خود ميبيند و نه يك موجود ارزشمند. به علاوه در چنين شرايطي، ساز و كار سرزنشي خاصي به وجود ميآيد كه در آن معلم بيرمق، دانشآموزان را مقصر شكستهاي خود تلقي ميكند.
لذا دانشآموزان همانند دشمناني نگريسته ميشوند كه گويي مانعي براي رسيدن معلم به اهداف مطلوب هستند.
محققان بعدي در فرآیند بيرمقي پنج مرحله مختلف را شناسايي كردهاند: فيزيكي، فكري، اجتماعي، رواني ـ هيجاني و روحي. نشانههاي مشخصكننده هر يك از اين مراحل عبارتند از: خستگي و كوفتگي در مرحله اول، اختلال در تصميمگيري و بروز افكار وسواسي در مرحله دوم، گوشهگيري اجتماعي و بدبيني در مرحله سوم، انكار، عصبانيت و افسردگي در مرحله چهارم و بالاخره كيفيت ضعيف كار و غيبت از كار در مرحله پنجم (سدولاين 1982).
نقش استرس در ايجاد بيرمقي بسيار اساسي است. پيوند نزديك بين استرس و بيرمقي سبب شده تا برخي از محققان اين دو مفهوم را به صورت مترادف با هم به كار گيرند. هرچند به اعتقاد برخي از محققان نظير فاربر(Farber 1984) استرس فينفسه به وجود آورنده بيرمقي نيست. افراد ميتوانند در يك محيط مملو از استرس هم موفق باشند البته مشروط بر اينكه احساس كنند كه كار معناداري را انجام ميدهند.
ديدگاه روانشناختي اساساً يك ديدگاه كلينيكي است و لذا در مواجهه با پديده بيرمقي، راهحلهاي باليني ارائه ميدهد. به همين دليل استراتژيهاي كاهش استرس به اين دسته از افراد توصيه ميشود.
برخي از محققان نيز بيرمقي را ناشي از اثرات تركيبي چند عامل نظير: كار بيش از حد، تعارض نقش و ابهام در نقش ميدانند. به اعتقاد اين دسته از محققان در شرايط وجود درخواستهاي كاري بيش از حد و تقاضاهاي متناقض، فرد دچار فشار رواني شده و اين فشار رواني به نوبه خود منجر به بروز فرسودگي شغلي و بيرمقي در فرد ميگردد.
ديدگاه جامعهشناختي در مورد بيرمقي
رويكرد جامعه شناختي، منكر نقش مهم استرس در ايجاد بيرمقي نيست. اگرچه تأكيد اين ديدگاه بر عوامل اجتماعي و جمعيتي و عناصر موجود در محيط مدرسه و ماهيت تربيت معلمان است. اهميت احساس بيمعنايي و بيقدرتي كه در برخي از نظريات روان شناختي به آنها اشاره شده، براي جامعهشناسان به مراتب بيشتر است. از اين نقطهنظر، بيرمقي نوعي از خودبيگانگي است كه ناشي از عوامل استرس آفريني است كه خود اين عوامل ريشه در ساختار اجتماعي جامعه و ساختار سازماني مدرسه دارند.
به همين دليل جامعهشناسان براي كاهش احساس بيرمقي به تغييرات ساختاري و سازماني توجه دارند (دوركين1، 1991). بيرمقي معلم نوعي از خودبيگانگي است كه محصول شكاف ادراك شده بين انتظارات معلم و تجربه وي در كلاس درس است. برخي از محققان معتقدند كه مراكز تربيت معلم، معلمان را براي ديوان سالاري موجود در نظام آموزشي آماده نميسازد، ديوان سالاري كه در آن استقلال معلم محدود ميشود.
معلمان همچنين آماده مواجهه با محيطي كه مملو از كاغذبازي اداري است و والدين توجه چنداني به يادگيري كودكان ندارند و تفاوتهاي طبقاتي و فرهنگي زيادي بين معلم و دانشآموز وجود دارد و محيطي كه در آن جامعه به معلمان احترام چنداني نميگذارد، نيستند.
به علاوه بيرمقي معلمان در مدارس بزرگ شهري و به خصوص در ميان معلمان كمتجربه، به مراتب بيشتر است.
با تلفيق دو ديدگاه روان شناختي و جامعهشناختي ميتوان به اين نتيجه رسيد كه بيرمقي معلمان مركب از ابعادي است كه سيمن (Seeman 1975) براي از خودبيگانگي قائل شده است يعني: بيمعنايي، بيقدرتي، انزوا، بيهنجاري، و بيگانگي، تحقيقات انجام شده در زمينه اين ابعاد حاكي از اهميت كانوني دو بعد؛ بيمعنايي و بيقدرتي است (شارعپور، 1388).
چه گروهي از معلمان بيشتر در معرض خطر احساس بيرمقي قرار دارند؟
اگرچه در بسياري از كشورهاي جهان بيرمقي يك پديده رايج در اغلب مدارس است ولي همه معلمان به يك اندازه در معرض خطر بيرمقي قرار ندارند.
در حالي كه روان شناسان عوامل شخصيتي و فردي مرتبط با بيرمقي را كانون توجه خود قرار دادهاند ولي جامعهشناسان بيشتر به عوامل سازماني و ساختاري توجه نشان دادهاند.
عوامل فردي:
بسياري از روان شناسان به دنبال تعيين نوع شخصيتهايي هستند كه احتمال بيشتري براي بيرمقي دارند زيرا اين افراد نميتوانند به آساني ديگر اشخاص، با استرس كنار آيند. به عنوان مثال كان (Kahn 1964) معتقد است كه در امر تدريس، روان رنجورها و افراد درونگرا بيش از همه دچار استرس ميشوند و احتمال بيشتري براي بيرمقي دارند. به همين سياق مازور و لينچ (Mazur and Lynch 1989) معتقدند كه افراد داراي شخصيت نوع A كه تقديرگرا هم هستند به مراتب بيشتر از افراد داراي شخصيت نوع B احتمال بيرمقي دارند.
عوامل جمعيتي و سازماني:
از جمله عوامل جمعيتي ميتوان به سن، جنس، تجربه تدريس و طبقه اجتماعي معلم اشاره كرد. در ميان عوامل سازماني نيز ميتوان به: اندازه مدرسه، ميزان ديوان سالاري حاكم بر مدرسه، مقطع آموزشي معلم، و سبك مديريت مدرسه اشاره نمود.
معمولاً بيرمقي بيشتر مشكل معلمان بيتجربه است. به علاوه فقدان آموزش كافي قبل از ورود به حرفه تدريس هم احتمال بيرمقي را افزايش ميدهد. گاهي اوقات نگرشها و رفتارهاي دانشآموزان سبب تشديد بيرمقي در معلمان ميگردد.
برخي از اين عوامل مرتبط با دانشآموزان عبارتند از: نگرش منفي دانشآموز نسبت به مدرسه، فقدان انگيزه دانشآموز براي يادگيري، بيانضباطي و فقدان توجه و دقت دانشآموز. دانشآموز بيانگيزه اين ادراك را در معلم تقويت ميكند كه كار او فاقد ارزش و معناست.
در مورد رابطه بين جنسيت معلم و بيرمقي او اگرچه يافتههاي يكساني وجود ندارد ولي در اكثر مطالعات مشخص شده كه معلمان مرد استرس بيشتري در ارتباط با نقش معلمي دارند لذا بيشتر دچار احساس بيرمقي و فرسودگي شغلي هستند. به علاوه اندازه مدرسه بر ميزان بوروكراسي در مدرسه تأثير دارد و اين بوروكراسي ميتواند به نوبه خود، حس انزواي معلمان را تقويت نموده و احتمال تعارض نقش، ابهام در نقش و در نهايت بيرمقي را افزايش دهد. تحقيقات زيادي نشان داده كه مدارس كوچك داراي سطح استرس كمتر و بيرمقي پايينتري هستند. راسل و همكاران او به اين نتيجه رسيدند كه حتي كلاس بزرگ در ايجاد بيرمقي معلم تأثير دارد.به اعتقا دوركين (Dworkin 1987) سبك مديريتي مدير مدرسه نيز تأثير مهمي بر سطح بيرمقي در مدرسه دارد. مديران قدرتطلب و مديراني كه سبك لاقيدي را اختيار ميكنند، در مقايسه با مديراني كه سبك دموكراتيك برميگزينند، بيشتر سبب بروز سطح بالاي بيرمقي در ميان معلمان خود ميگردند.
به علاوه اگر بين سبك مديريتي مورد علاقه معلمان و سبك عملي مدير، تفاوت زيادي وجود داشته باشد، اين خود ميتواند منجر به بيرمقي معلمان گردد. همچنين مديريتهايي كه حالت غيرحمايتي دارند و نقش معلم در تصميمگيريهاي مدرسه را تضعيف ميكنند، ميتواند به بيرمقي معلمان منجر شود. مدير حمايتكننده يعني كسي كه بازخورد مثبتي براي معلمان دارد و با آنها به عنوان همكار ارزشمند برخورد كرده و آنها را در تصميمگيريها دخالت ميدهد، ميتواند سبب كاهش فرسودگي شغلي معلمان شود.
حمايت اجتماعي و بيرمقي: تحقيقات بي شماري در حوزه جامعهشناسي پزشكي به اين نتيجه رسيدهاند كه يكي از محافظهاي كارآمد در مقابل وقايع استرسآفرين همانا ايجاد شبكهاي از حمايت اجتماعي است.
محققان همچنين به نقش حمايت اجتماعي در كاهش بيرمقي توجه داشتهاند. اما در مورد اين كه چه كسي ميتواند بيشترين و بهترين حمايت را از معلم عرضه كند، اختلاف نظر وجود دارد. در اين زمينه، برخي تأكيد بر نقش مؤثر حمايت همكاران دارند ولي برخي ديگر نقش مدير حمايتكننده را مهمتر ميدانند.
نكته مهم اين است كه عليرغم اين كه استرس با بيرمقي رابطه قوي دارد ولي رابطه بين بيرمقي و ترك عملي شغل چندان قوي نيست. به عبارت ديگر، نميتوان گفت كه تمام معلمان بيرمق شغل خود را ترك ميكنند.
در واقع، ترك واقعي و عملي شغل فقط زماني صورت ميگيرد كه شخص داراي فرصتهاي شغلي ديگري باشد. همين نكته يعني قبول اين واقعيت كه بخش قابل توجهي از معلمان عليرغم فرسودگي شغلي ولي كماكان در كلاسهاي درس حضور مييابند، ضرورت توجه به موضوع بيرمقي را در بين معلمان و تلاش براي كاهش آن برجسته ميسازد.
در كل آنچه كه ميتوان در انتها به عنوان نتيجه نوشتار حاضر در نظر گرفت اين است كه مجموعهاي از عوامل فردي و اجتماعي در ايجاد يا تشديد بيرمقي و فرسودگي شغلي در معلمان نقشي اساسي و غيرقابل انكار دارند. البته هريك از اين عوامل بنا به شرايط، موقعيت و محيط اجتماعي كه افراد در آن زندگي ميكنند، ميتواند تأثيرات متفاوتي بر ميزان بيرمقي شغلي معلمان داشته باشد.
پي نويس:
1. Dworkin
روزنامه اطلاعات
نظرات بینندگان
نویسنده محترم مراجعه ای به سایت و اظهار نظر و به تبع آن پاسخ نداشته باشند مع الوصف دو نکته را یاد آور می شوم :
1-منظور از "اقتدار"چیست ؟آیا چیزی غیر ازنتیجه "وجهه"است؟
2- براساس تجربه شخصی ام "بی رمقی " در میان همکاران مربوط به افراد مجرب تر بوده است و افراد کم تجربه تر از شور و حالی بر خوردار بوده اند . احتمالا همکاران بسیاری قائل به آن هستند . این احساس چگونه با"عوامل جمعيتي وسازماني"
که در متن مقاله درست به عکس آن اشاره شده قابل تطبیق است؟
چنین تحقیقات مستندی بایدجدامورد مطالعه ودقت قرارگیرد تالزوم توجه جدی وعلمی به همه جوانب کار معلم،خصوصا مسایل درونی وروانشناسی، بر دست اندرکاران مشخص شود.
البته این حرف کاملا اشتباه است، و ما همه می دانیم که مدیریت مدرسه نیز یکی از خود معلمان است که حالا به دلایلی مدیریت مدرسه را به عهده گرفته و صرفا یک مسئولیتی است با اختیارات بسیار محدود و البته آنچه باعث خستگی مفرط معلمان کشور می شود فقر است ، بی عدالتی است و بی توجهی مسئولین کشوری نه مدیر مدرسه.
البته طبیعی است که مطابق قانون نانوشته مقصر در هر موردی ضعیفترین فرد در زنجیره است و مطابق این قانون نانوشته مقصر تمام مشکلات و مسائل آموزش و پرورش نهایتا
یا معلم است و یا مدیر مدرسه و اصلا رئوسای کلان کاملا مبرا