اگر به مشورت در کارها عملا باور داشته باشیم، تشکل ها همان معنی را دربر خواهند داشت، اگر به گوناگونی جهان هستی معتقد بوده و آن را پذیرا باشیم ، بی شک برای آگاهی از سلیقه ها و نقطه نظرهای دیگران بایستی در گسترش تشکل ها همت بگماریم. از نظرگاه عقل نیز جایگاه تشکل ها واضح و آشکار است.
ضرورت قابل انکار مقبولیت مدیریت هر جامعه، ناشی از حضور مردم و مشارکت جدی آنها در تمام شئون است. یکی از ویژگی های جوامع پیشرفته و در حال پیشرفت، بهره مند بودن از نظرات کارشناسانه و دیدگاه های صاحب نظران و متخصصان است که به طور طبیعی نمی توانند همه در ارکان دولت راه یابند ولی در عین حال در ابعاد جامعه حضور دارند. راه کار بهره مندی از این نقطه نظرها، بستر سازی مدیریت جامعه در جهت هدایت و ترغیب این قشر در تشکل های مردمی است.
در جوامع دست اندر کار تحول، اولین دعوت عام رهبران و مدیران این است که همه با هم در صحنه سازندگی و عمران و آبادانی و رونق جامعه دست به دست یکدیگر بسپارند. مع الاسف پس از زمانی کوتاه ، این مهم به دست فراموشی و یا بی اعتنائی سپرده شده و گروهی اندک عهده دار تمام ابعاد جامعه و گروه کثیر دیگری به فراموشی سپرده می شوند و از همین منظر کاستی ها به تدریج بروز می کنند و بدبینی ها نیز آغاز می گردند. رغبت ها به بی تفاوتی ها و حتی نارضائی ها بدل می شوند و جامعه به دو قطب کاملا متمایز تبدیل می گردد. قطبی آمر و قطبی که اکثریت دارند مامور.
نگاه به تمدن تاریخ بشر، راه گشای صادقی جهت پیشرفت جوامع امروز است. درابتدای شکل پذیری جوامع بشری ، انسان های بدوی که به صورت پراکنده در جوامع گذشته می زیستند، به تدریج راه تمدن را با تشکیل جوامع کوچک خانوادگی و پس از آن قبیله ای و سپس شهری آغاز نمودند و این حرکت ها تا تشکیل اتحادیه های بین المللی امروز ادامه یافت و جهان کنونی را رقم زد.
درجهان امروز نیز شاهد حرکت های همه جانبه در جهت فراهم آوری روابط جدید بین ملت ها هستیم. در نگاهی دیگر انسان را موجودی اجتماعی می بینیم و مع الاسف گاهی مشاهده می کنیم که علیرغم روشنی علت موفقیت جوامع در پیشبرد اهداف و مقاصد خود، نهاد " تشکل ها " مورد بی مهری و عدم اعتماد واقع می گردد. در جوامع عقب نگه داشته شده این محدودیت ها دو چندان گشته تا جایی که حتی رغبت حضور در این نهادها فروکش می کند . در حالی که اگر نوآوری در جامعه مطرح باید گردد ضرورت ایجاد تشکل ها بیشتر احساس می شود.
بزرگان می گویند کسی که یک زبان می داند، دو نفر است. به همین منوال کسی که سه، چهار، پنج، شش و یا هفت زبان می داند و می تواند با هفت زبان وارد گفت وگو شود و دانش و تجربه همه آنها را بفهمد، هفت نفر است. به همین قیاس هر قدر مشارکت آحاد یک جامعه بیشتر باشد ، توفیقات مدیریت هم بیشتر خواهد بود. در جوامع عقب مانده به رای العین شاهد تشویش ها و دلهره ها از تشکل های مردمی هستیم. در جوامع امروز کم نیستند جوامعی که شاهد این مدعایند ولی در جوامع مدعی پیشرفت به عکس می بینیم که مردم با سازماندهی تشکل های مردمی، بازوان توانای دولت مردان را فراهم می کنند.
در این جا نقش حکومت ظاهر می شود. حکومت وظیفه دارد که با بی نظری بر جریانات نظارت داشته باشد ؛ اگر شاهد انحرافاتی بود که به اساس بی توجه بودند، به عنوان عامل بازدارنده در صحنه حاضر شده نسبت به تصحیح مسیر و اصلاح این قبیل حرکت ها اقدام به عمل آورد. در این راستا اساس کار بایستی اصل تبرئه باشد مگر خلاف آن ثابت شود.
فضای ارعاب بایستی برچیده شود که به نفع خود ایجاد کنندگان نیز نخواهد بود. شفافیت، صراحت و صداقت بایستی مورد مرحمت همه اقشار واقع گردد. مرزها مشخص و آشکار باشد تا تکلیف جامعه روشن و سره از ناسره قابل تشخیص باشند. وقتی در جامعه ای جو ارعاب حاکم گردد ، کمتر کسی وارد صحنه اظهار نظر و مشارکت می شود. بر این اساس مشورت هایی که می توانند کارساز باشند، متوقف می گردند، دل سوزی ها به خاموشی می گراید و مدیریت جامعه تنها و بدون پشتوانه می شود ؛ در نتیجه امور به یک بعدی معطوف می شود و نارسائی ها و نارضائی ها بروز می کنند. نقدهای زیرکانه فراگیر می شود و در ادامه ، نتیجه آن می شود که برنامه ها غالبا با ناکامی مواجه می گردند و زیان آن معطوف کل جامعه می شود.
در مدیریت های مردمی و موفق ، نقش مشاوران پر رنگ می گردد و در جوامع موفق تر ، نهادهای مردمی به نام تشکل ها شکل می گیرند و بالنده می شوند . جامعه قدرت مند ، جامعه ای است که بیشتر به توان فکری آحاد خود متکی است و از آن ها بهره می گیرد . در چنین جامعه ای که به دیدگاه های تشکل ها متکی است ، نفوذ عناصر مفسده جو و فرسایش گر کم می شود و حتی هر قدر قدرت مدیریت تشکل ها بیشتر باشد ، این قبیل اثر گذاری ها به صفر متمایل تر می شود تا جایی که دغدغه های متداول جوامع عقب مانده ، منتفی می شود ؛ در این صورت قدرت ملی سازنده بروز می کند که سبب بالندگی جامعه می شود .
با نگاهی به تاریخ ملت ها ، این واقعیت ها بیشتر آشکار می گردند . آن جا تکیه گاه فرمانروایان تاریخ ، مردم بودند ، توفیقات نیز روزافزون بود و آن جا که مشارکت ها رنگ می باخت ، افول شروع می شد . وقتی در ازای تاریخ شاهد تفرعن و تبختر فرمانروایی می شویم از همان جا حرکت به سوی سقوط و سیه روزی نیز دیده می شود . ضحاک در طول تاریخ به همین صورت بروز می کند که فرمانروا ، بی اعتنا به تاثیر حضور مردم ، تفرعن را پیشه کرده و همه کارها را به نام خود عنوان می کند و فلاکت های تاریخی نصیب مردم می گردد و عکس آن نیز مصادیق بسیار دارد که دراین مقوله نمی گنجد .
ما باید بتوانیم حتی از وجوه مشترک بین خودمان و دشمنان مان نیز بهره بگیریم و وجوه تفارق را به حال خود واگذاریم . در مدیریت های ناموفق ، مردم هیچ کاره اند ، به بازی گرفته نمی شوند ، مورد بی مهری و بی اعتنایی اند و به عکس در مدیریت های موفق که موفقیت ها را ناشی از حضور مردم دانسته و به مردم بها داده می شود ، مردم به روی آوری به تشکل ها دعوت می شوند ، نظرها به گفتمان تبدیل می شوند ، بهترین راه کارها گزیده می شوند ، امید ها ایجاد شده و سپس بارور می گردند .
از این رو جامعه شناسان با تاکید به گسترش هر چه بیشتر تشکل ها ، آن ها را نه تنها از خود می دانند ، بلکه آن ها را عامل موثر پیشرفت خود دانسته و با آن ها همکاری دارند و سعی بر بستر سازی برای آن ها می نمایند .
متاسفانه گاها مشاهده می شود برخی از مدیریت های ضعیف و ناکارا با عنوان " دخالت در مدیریت " ، موانع بسیار سر راه این دلسوزی ها قرار داده و آن ها را مدعی خود تلقی می کنند . نه تنها هیچ گونه همکاری با آن ها ندارند بلکه آن ها را مانع و حتی مدعی خود می دانند و بر این اساس در پی تقابل با آن ها هستند . این گونه مدیریت ها هرگز راه به جایی نخواهند برد .
در حالی که یکی از عوامل موثر در پیشرفت جوامع ، تضارب افکار است و این تضارب در تشکل ها پدید می آید . انسانی که در اتاق آینه کاری شده و دربسته به سر می برد ، هرگز جز خود نمی بیند و به همین جهت خود را طاووسی تلقی کرده و به به و چه چه می گوید . در حالی که همین فرد وقتی وارد جامعه شده و مورد قضاوت خود و دیگران واقع گردید و گوناگونی ها را دید ، معطوف کژی ها و کاستی های خود خواهد شد .
با علاقه مندی و دلسوزی نسبت به گزینش بهترین های جامعه ، توصیه می نماید : به تشکل ها بها داده شود ، از نقطه نظرهای آن ها بهره گرفته شود ، برای حضور آن ها بستر سازی شود ، از نظرگاه های تنگ و محدود احتراز شود و در کلام آخر ، آن ها را از خود دانسته و به دلسوزی آن ها باور داشته باشیم . آن ها دلسوز جامعه و دوستدار پیشرفت هستند . از آن ها هراسی به دل راه ندهیم ، آن ها همچون ما عشق به پیشرفت جامعه دارند . سعی به حل معضلات و مشکلات جامعه دارند . کشور را متعلق به خودشان می دانند . خوبی و بدی های آن را معطوف خود می دانند .
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.