با اینکه ریشه واژه پسا حقیقت (Post-Truth) را در دهه 1930 میدانند، اما در سال 2016 بهعنوان «واژه سال» فرهنگ لغت آکسفورد اعلام شد و تقریباً از سال 2010 در مرکز توجه پژوهشهای مختلف از فلسفه و جامعهشناسی تا علوم سیاسی، روانشناسی و آموزش قرار گرفته است.
پساحقیقتگرایی را «اهمیت دادن بیشتر افراد به احساسات و باورها نسبت به حقایق» تعریف میکنند؛ که میتوان گفت منجر به شکلگیری جوامعی میشود که در آن حقایق عینی کمتر از احساسات و باورها در شکلدهی افکار عمومی تأثیر میگذارند.
در فضای پسا حقیقتگرایی، واقعیات با نظرات قابل تعویض هستند . شواهد دائماً توسط روایاتی که به احساسات و باورهای شخصی تکیهدارند بیاعتبار میشوند و انتخابها بهصورت کاملاً پوپولیستی درمیآیند.
از علتهای بروز این جهانبینی این است که کسب دانش سریعتر، سطحیتر و اجتماعیتر شده و مدام و بهسرعت در شبکه آنلاین در حال به اشتراکگذاری و اعتبار بخشی است، اگرچه افراد بهاندازهای سادهلوح نیستند که باور کنند آنچه آنلاین است، حتماً درست است، اما آنها تا حد زیادی معتقدند که اگر درست است، باید آنلاین باشد و احتمالاً قبلاً توسط بسیاری از دوستان آنها پسندیده (لایک، دنبال و...) شده باشد و به عبارتی دانش «پوپولیستی» شده است. بیتوجهی به اهمیت این نوع جهانبینی و انکار و نادیده گرفتن واقعیات و اقتضائات «زیستبوم جدید تعلیم و تربیت»، سیستم آموزشی ما را به سمت ورشکستی کامل سوق داده است .
کان و بویر در پژوهشی نشان دادهاند که دانشآموزان دبیرستانی بهصورت ویژه مستعد «استدلال کردن باانگیزه جهتدار» هستند، به این معنی که آنها ترجیح میدهند به دنبال شواهدی باشند که با دیدگاههای قبلیشان همسو باشد تا اینکه برای رد کردن یا یافتن استدلالهای متقابل برای دیدگاههایی که در تضاد با آنها هستند تلاش کنند.
اصطلاح - اتاق پژواک - میتواند توضیحدهنده علت نتایج پژوهش کارل و بویر باشد ؛ این مفهوم به انتخاب اطلاعات توسط افراد بر اساس هماهنگی با باورهای شخصی و جهانبینی خود اشاره دارد که منجر به ایجاد خوشههای همگن از محتوا و اطلاعاتی میشود که فرد را در یک منطقه «آسایش و امن» که هیچ تهدیدی علیه باورهای او وجود ندارد قرار میدهد؛ و در نهایت فقدان این میانجیگریهای اطلاعاتی منجر به ایجاد جوامعی بهشدت قطبی شده میشود.
مایکل پاتریک لینچ فیلسوف و پژوهشگر در نگاهی به راههایی که اینترنت روش دانستن ما را تغییر میدهد، استدلال میکند که شکل جدید مواجه ما با اطلاعات «میتواند این فکر را در ما تشویق کند که همه دانستن دانلود شدنی است» یا به عبارتی «دانستن، منفعل است». پس چالش ما این است که به دانش آموزان بیاموزیم که مصرفکنندگان و تولیدکنندگان «فعال» دانش باشند. این به معنای صرف زمان بیشتر در کلاس برای همکاری با دانش آموزان برای «ایجاد دانش جمعی» است که مستلزم اختصاص پروژههای تحقیقاتی طولانی و گسترده است که دانشآموزان را ترغیب به کسب، ارزیابی و تأمل در منابع اطلاعاتی خود میکند.
بههرحال بیتوجهی به اهمیت این نوع جهانبینی و انکار و نادیده گرفتن واقعیات و اقتضائات «زیستبوم جدید تعلیم و تربیت»، سیستم آموزشی ما را به سمت ورشکستی کامل سوق داده است .
آمارهای نگرانکننده از وضعیت ترک تحصیل، میانگین معدل، انگیزه تحصیلی، رفتارهای غیراخلاقی و ... نشان از ناهماهنگی شیوههای تدریس و محتوا با مهارت های مورد نیاز و انتظارات دانش آموزان در فرهنگ معاصر یا بهتر است بگوییم دوران «پسا حقیقتگرایی» دارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان