" اگر اقدامی در این زمینه توسط مسئولان صورت نمی گیرد ، خانواده میلیونی معلمان خودشان آموزش و پرورش را به مطالبه عمومی و مسئله روز از طریق ابزار « رسانه» مبدل كنند "
دوست خوب و همکار گرامی جناب آقای محمد رضا نیک نژاد در یک یادداشت با عنوان «حقوق دانشآموزان در راستای حقوق آموزگاران» در روزنامه وزین قانون به تاریخ چهارشنبه نوزدهم فروردین به موضوعی مهم اشاره كرده و با نقل قولی از دکتر علی شریعتی ظاهرا به مطالب و ادعای خویش رنگی استدلالی و اقناع گرانه بخشیده اند.
در بخشی از این یادداشت آمده است : «دکتر شریعتی در چند اثرش جستاری دارد با عنوان «حق بزرگ» و «حق کوچک». او در یکی از کتابهایش مینویسد: «اغفال ذهنها از یک حق بزرگ و حیاتی به وسیله پرداختن ذهنها به یک حق کوچک و غیرحیاتی، یکی از روشهای موثر در نپرداختن به حقوق بنیادین جامعه است. هرگاه حق کوچکی در برابر حق بزرگی مطرح شود و به آن پر و بال داده شود، پس از مدتی حق کوچک جای خویش را در میان مردم باز میکند و اندیشهها درگیر آن میشود و حق بزرگ خود به خود از ذهنها رخت میبندد و پایمال میشود.
حال پرسش اساسی این است که کدام حق بزرگ و کدام حق کوچک است ؟ معیار برای سنجش این اولویت چیست ؟ کدامین برهان منطقی و عقلی بر تقدم حق معلم بر حق دانش آموز دلالت دارد ؟ آیا اصولا فلسفه «معلم» و حضور او بر عنصر دانش آموز مبتنی نیست ؟ بدون دانش آموز، فلسفه وجودی معلم نیز مورد پرسش قرار خواهد گرفت.
آیا اینکه ما معلم باشیم و خود را صاحب و مالک حقوق دانش آموزان بدانیم و بخواهیم همه مصادر و امور را در ترازوی خویش «مصادره به مطلوب»كنيم ، امری قابل قبول و اجتماع پسند است ؟
اینکه مشکلات معیشتی معلمان به کلاس درس کشیده شود و دانش آموزان با مطالبات معلمان در قالب نیازهای اقتصادی آنها ( با پیشفرضهای ذهنی که قبلا شکل گرفته است ) در چالش قرار گیرند و احتمالا نگاهی «ترحم گونه » از سوی نهاد «خانه» نسبت به آنان مبذول شود ، آیا با نیازهای منزلتی یا معرفتی خانواده بزرگ معلمان تناسب یا تجانس دارد؟
نحوه برخورد معلمان با دانش آموزان و نوع دیالوگی که آنان در مواجهه با دانش آموزان یا اولیای آنان به کار می برند ، در تشکیل تصویر ذهنی آنان نسبت به معلمان و مطالبات آنان نقشی بنیادین و بی برگشت دارد.
مشکلات و مطالبات معلمان و آموزش و پرورش یک شبه به وجود نیامده است و حاصل یک پروسه طولانی و اما معیوب و مهم تر از همه برآیند نگرش مسئولان و حتی جامعه و خانواده نسبت به مقوله «آموزش و پرورش» است.
اینکه چرا اکثریت جامعه با مطالبات معلمان همراهی نمی کند نیاز به تامل و آسیب شناسی دارد و با هدف قرار دادن دانش آموز به عنوان یک «ابزار کارساز» که خود قربانی این «سیستم ناکارآمد » است به نقطه مطلوب منتهی نخواهد شد.
اصلاح این نگرش و ترسیم وضعیتی مطلوب از یک نظام آموزشی با نگاه ابزاری به دانشآموز و استفاده احتمالی از آنان به عنوان «سنگر» برای احیای مطالبات مغفول حاصل نمی شود.
همه معلمان وخانواده آموزش و پرورش باید با مسئولان و جامعه و از همه مهم تر وارد یک « دیالوگ سازنده و موثر » شوند.این باید به یک مطالبه عمومی تبدیل شود وخانواده بزرگ معلمان باید در آن نقش داشته باشند.
همیشه بهترین راه حل الزاما کوتاه ترین و یا ساده ترین آن نبوده و نخواهد بود.
ابزار این گفت و گو «رسانه» و استفاده از پتانسیل این ابزار جادویی برای مدیریت افکار عمومی است . باید جامعه و مسئولان نسبت به مطالبات معلمان و آموزش و پرورش در سه سطح «معیشت، منزلت و معرفت» آگاه شوند.
« اگر اقدامی در این زمینه توسط مسئولان صورت نمی گیرد ، خانواده میلیونی معلمان خودشان آموزش و پرورش را به مطالبه عمومی و مسئله روز از طریق ابزار «رسانه» مبدل كنند . »
معلمان باید جامعه را قانع کنند که تامین حقوق فرزندان آنان در یک بردار طولی با تامین حقوق معلمان آنان میسر می شود و هیچ راه میانبری هم وجود ندارد.
تنها در این صورت و از طریق فرآیند آگاه سازی می توان جامعه را با مطالبات خود همراه كرد.
نظرات بینندگان
سر مایه ملی را میفروشد؟کی گفته که شرکت نفت تمام پول نفت را میتواند به پرسنلش حقوق بدهد؟ شهرداری همینطور بانک همینطور ...
,,,, و نیک می دانید اگرچه ممکن است مهمترین راه آگاه سازی جامعه،استفاده از ابزار جادویی رسانه باشد ولی احتمالا این تنها ابزار کارا برای رسیدن به این هدف نیست.ضمنا این کدام رسانه است که بیشترین مخاطب را دارد ؟جوابش کاملا روشن است.بی تردید این رسانه صدا و سیماست.
چقدر وقت به "خانوادهء بزرگ معلمان"در این رسانهء جادویی در طول سال تعلق می گیرد که با در نظرداشت و حفظ کرامت انسانیشان و بدون آنکه قصد جلب ترحم نهاد "خانه" را داشته باشند با بیان واقعیات و طرح مطالبات حقهء خویش به دفاع از "منزلت" خویش برخیزند؟همکار محترم سهمیهء سرانه مطالعه در کشور ما چقدر است و چند در صد از خانواده ها ترجیح می دهند به جای تماشای سریالهای جور واجور ترکی وقت آزادشان را روزنامه بخوانند تا در لابلای اخبار و مقالات گوناگون احیانا چیزی هم از درددلها و دغدغه های معلمان بدانند؟با این حال آیا مطلق انگاشتن کاربرد رسانه و محکوم کردن و بی ارزش جلوه دادن شیوه های منطقی دیگر،درست است؟
سلام
از نظر شما سپاسگزارم .
مطرح کردن نقش رسانه الزاما به معنای نفی سایر کارکردها و یا رویکردها نبوده و نیست .
سخن من این است که جامعه بزرگ معلمان تاکنون نتوانسته است از این ابزار به نحو مناسب و فراگیر برای طرح خود و آموزش و پرورش استفاده کند .
اگر جمعیت فرهنگیان را یک میلیون در نظر بگیریم از این تعداد چند نفر در این حوزه قلم می زنند ؟!
متاسفانه اکثریت جامعه بزرگ فرهنگیان در این حوزه کاملا دست خالی هستند و تعداد بسیار قلیلی هم که قلم می زنند از نظر نوشتاری فاقد جنبه های تاثیرگذاری هستند .
اگر معلمان جزء گروه های مرجع هستند این مرجعیت باید در عمل به اثبات برسد .
اندیشه از طریق نوشتن منتقل می شود و قبض و بسط می یابد .
مساله این است که معلمان از این ابزار استفاده نمی کنند و بقیه از این ابزار استفاده کرده و به اهداف خود و مهندسی افکار عمومی می رسند .
این که صرفا تنبلی فکری و ننوشتن را به دیوار کوتاه معیشت نسبت دهیم به گونه ای شانه خالی کردن از مسئولیت های تاریخی و شغلی است .
آقای پورسلیمان
عالی مثل همیشه .
آقای نیک نژاد نتوانسته اند از ادعای خود در قالب استدلال دفاع کنند و بیشتر نظر شخصی خودشان را رنگ و لعاب داده اند .
موفق باشید .
دوست عزیز و دوست داشتنی .