« علی اسفندیاری (نیما یوشیج) در سال ۱۲۷۶ در روستای یوش در نور مازندران زاده شد: «پدرم به کشاورزی و گلهداری مشغول بود. پیوستگی من از طرف جده به گرجیهای متواری میرسد. زندگی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق میکنند و شب بالای کوهها دور آتش جمع میشوند. خواندن و نوشتن را نزد آخوند دِه یاد گرفتم.»
۱۲ ساله بود که به تهران رفت و دبیرستان را در مدرسه فرانسوی سن لویی گذراند: «مراقبت و تشویق معلم خوش رفتار نظامِ وفا شاعر به نام امروز، مرا به خط شعر گفتن انداخت.»
او در دورههای گوناگون هشت سال در وزارت دارایی کار کرد و چهار سال در آستارا و تهران آموزگار بود اما پیوسته به نوشتن و سرودن بازمیگشت: «زیاد مینویسم و کم انتشار میدهم. نخستین منظومه من "قصه رنگ پریده" که از آثار بچگیام به شمار میآید، بین آن همه ادبای ریش و سبیلدار خوانده میشد.»
مدتی نیز در دبیرستان حکیم نظامی شهرستان آستارا به امر تدریس مشغول بود.
او در این منظومه در قالب مثنوی از زندگیاش میگوید:
«من خوشم با زندگی کوهیان
چونکه عادت دارم از طفلی بدان».
۲۴ ساله بود که سروده بلند "افسانه" را به چاپ رساند و از عشق و شعر مجرد و عارفانه فاصله گرفت و "شدن" را به جای "بودن" نشاند:
«حافظا این چه کید و دروغ است
کز زبانِ می و جامِ ساقی است؟ ...
من بدان عاشقم که رونده است».
۴۰ ساله بود که با چاپ "ققنوس" در "مجله موسیقی" قالبهای سنتی و درون مایههای تکراری در شعر فارسی را پشت سر گذاشت و "شعر نو" یا همان شعر نیمایی را پدید آورد: «وزن باید پوشش متناسب برای مفهومها و احساسات ما باشد. همان طور که حرف میزنیم، شعر باید بیان کند. فرم، کلمات، وزن و قافیه ابزارهایی بودهاند که مجبور به عوض کردن آنها بودهام تا با (بیان) رنج من و دیگران بهتر سازگار باشند.»
۴۱ ساله بود که در هیأت تحریریه "مجله موسیقی" آغاز به کار کرد و در هفت سالی که در آنجا مشغول بود، سرودههای ماندگارش را به چاپ رساند و سرمشق نوپردازان بعدی شد:
«میتراود مهتاب
میدرخشد شبتاب
نیست یک دم شکند خواب به چشمِ کس و لیک
غمِ این خفته چند
خواب در چشمِ ترم میشکند». ( 1 )
« نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفتهنامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند. عبدالعلی دستغیب ، منتقد ادبی معتقداست که نیما حتی در ابتدا که به سبک قدیم شعر می سرود ، توانایی خود را نشان داد. هرچند این اشعار از نظر فرم کهن هستند ، نیما معانی و موضوعات جدیدی در آنها گنجانده است.
در پاییز سال ۱۳۰۱ شعر «ای شب» را در روزنامهٔ هفتگی نوبهار منتشر کرد. نیما در این رابطه میگوید: «در پاییز سال ۱۳۰۱ نمونهٔ دیگری از شیوهٔ کار خود «ای شب» را که پیش از این تاریخ سرودم و دست به دست و مردود شده بود، در روزنامهٔ هفتگی «نوبهار» دیدم.» شیوهٔ کار در هر کدام از این قطعات تیر زهرآگینی به خصوص در آن زمان به طرفداران سبک قدیم بود.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسههای مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامههایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت. انقلاب نیما با دو شعر «ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶ ش) و «غراب» (مهر ۱۳۱۷ ش) آغاز شد و او این دو شعر را در مجلهٔ «موسیقی» که یک مجلهٔ دولتی بود، منتشر کرد.
او در زندگی حرفه ای خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی مینمود، با شعرهایش تحول بخشد. »
آخرین شغل او بررسی کتابهای درسی از سوی وزارت آموزش و پرورش بود و در این راستا داستانهایی مانند "دنیا خانه من است" را برای دانشآموزان نوشت.
این شاعر بزرگ، درحالیکه به علت سرمای شدید یوش، به ذاتالریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تأثیری نداشت و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانهاش در یوش منتقل کردند. آرامگاه او در کنار آرامگاه خواهرش، بهجتالزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و آرامگاه سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفتهاست.
( 1 ) دوبچه وله فارسی
( 2 ) ویکی پدیا
نظرات بینندگان