در مهد روانشناسى ايران
علیمحمد كاردان در ذهن خیلیها ماندگار است. در ياد دانشجويانى كه از ۴۵ سال پيش تاكنون در رشتههای روانشناسى و علوم تربيتى فارغالتحصیل شدهاند. او حالا ۷۷ ساله شده و قدمهایش شادابى روزگار دورى كه براى اولين بار پا به دانشگاه تهران، دانشكده علوم تربيتى و روانشناسى گذاشت را ندارد و حالا با قدمهایی آرامتر به دانشكده روانشناسى و علوم تربيتى دانشگاه تهران میآید. كسى كه براى اولين بار واژه روانشناسى را بر آغاز نام دانشكده علوم تربيتى گذاشته و براى نخستين بار دانشكده مستقلى با عنوان «روانشناسى و علوم تربيتى» به وجود آورده كه الگوى ساير دانشگاهها شده است و از اين بابت هنوز احساس رضايت میکند….
علیمحمد كاردان ۱۳۰۶ يزد، يكى از شاگردان ايرانى «ژان پياژه»
ـ بنیانگذار رشته روانشناسى و علوم تربيتى (مقطع ليسانس) در دانشگاه تهران
ـ بنیانگذار مقطع كارشناسى ارشد روانشناسى و علوم تربيتى در دانشگاه تهران
ـ مدير سابق اداره كل آموزش دانشگاه تهران
ـ استاد بيش از ۵ نسل از دانشجويان دانشكده روانشناسى و علوم تربيتى دانشگاه تهران
ـ عضويت در فرهنگستان علوم از سال ۱۳۶۹
ـ عضويت در جامعه بینالمللی علوم تربيتى از سال ۱۳۴۹
ـ قائممقام جامعه علوم تربيتى ايران از سال ۱۳۶۴
ـ در همايش چهرههای ماندگار از دكتر كاردان در سال ۱۳۸۲ بهعنوان چهره ماندگار روانشناسى و علوم تربيتى قدردانى شد
ـ تأليف دو جلد كتاب در خصوص روانشناسى اجتماعى و ۹۰ مقاله و ترجمه ۲۲ كتاب در همين حوزه به زبان فارسى
آثار:
- قواعد روش جامعهشناسی، امیل دورکیم، علی محمد کاردان (مترجم)، تهران: دانشگاه تهران
- سیطره کمیت و علائم آخر زمان، رنه گنون، علی محمد کاردان (مترجم)، تهران: مرکز نشر دانشگاهی
- سیر آراء تربیتی در غرب، علی محمد کاردان، تهران: سمت
- درآمدی بر تعلیم و تربیت اسلامی: فلسفه تعلیم و تربیت، محمدجعفر پاک سرشت، علی اکبر حسینی، علیمحمد کاردان، علیرضا اعرافی، حسین ایرانی، تهران: سمت
- روانشناسی اجتماعی، اتو کلاین برگ، علی محمد کاردان (مترجم)، تهران: علمی و فرهنگی
- تربیت و جامعهشناسی، امیل دورکیم، علی محمد کاردان (مترجم)، تهران: دانشگاه تهران
- نظریههای مربوط به علوم انسانی، ژولین فروند، علی محمد کاردان (مترجم)، اسماعیل سعادت (ویراستار)، تهران: مرکز نشر دانشگاهی
- علوم تربیتی ماهیت و قلمرو آن، علی محمد کاردان (زیرنظر)، اصغر اورنگی (ویراستار)، تهران: سمت
- مراحل تربیت، موریس دبس، علی محمد کاردان (مترجم)، تهران: دانشگاه تهران
- نظریه های مربوط به علوم انسانی، ژولین فروند، علی محمد کاردان (مترجم)، اسماعیل سعادت (ویراستار)، تهران: مرکز نشر دانشگاهی
- اصول راهنمایی در آموزش و پرورش همراه با طرح لانژون و والون، علی محمد کاردان، روژه گال، تهران: دانشگاه تهران
- نظام ارتباطی آموزش در ایران: آموزش متوسطه و آموزش عالی با تاملی بر علوم انسانی، گروه مؤلفان، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی
رابطه دكتر كاردان و دانشگاه تهران به سال ۱۳۳۴ بازمیگردد. زمانى كه پسر ابریشمباف با مدرك پايان دوره دانشسراى مقدماتى از يزد به تهران آمد تا در دانشگاه ادامه تحصيل دهد. چهار سال رشته فلسفه و علوم تربيتى خواند تا با عنوان رتبه نخست اين رشته به دانشگاه ژنو اعزام شود و هفت سال بعد با مدرك دكترى و يادگارهايى كه اساتيدى چون «ژان پياژه» در اختيارش گذاشته بودند، برگشت و دانشيار دانشگاه تهران شد و ۴۵ سال است كه دكتر كاردان در اين دانشكده تدريس میکند و اين ۴۵ سال فرصت خوبى است براى آنكه بتوان آغازگر اتفاقاتى بزرگ در نظام دانشگاهى يك كشور بود. كاردان براى اولين بار «روانشناسى اجتماعى» را به دانشگاههای ايران معرفى كرد و خودش تدريس اين رشته را بر عهده گرفت.
رئيس سابق اداره كل آموزش دانشگاه تهران و مؤسسه تحقيقات روانشناسى همين دانشگاه میگوید: «بسيارى از استادان صاحبنام در اين رشته كسانى هستند كه در کلاسهای من شركت میکردند.» او جزو اولين كسانى است كه كنكور را در ايران برگزار کرده است. «اين كنكور را كه حالا به كنكور لعنتى تبديل شده، براى نخستين بار ما اجرا كرديم. اما نظرمان اين بود كه يك امر موقت باشد.»
درباره زندگى دكتر علیمحمد كاردان شنیدنیهای بسيار وجود دارد. «بعد از اينكه دوره دانشسراى مقدماتى را گذراندم، در دانشسراى عالى كه جزيى از دانشگاه تهران بود بهعنوان شاگرداول نامنویسی كردم و به اين ترتيب چهار سال دانشجو بودم. خيال میکنم نخستين نسلى است كه با دانشجويان و اساتيد آن را شناختم. بعد از اتمام دوره دكترى از سال ۱۳۳۷ كه بهعنوان دانشيار دانشگاه تهران استخدام شدم.» بهعنوان استاد در تعليم چندين نسل دانشجو نقش داشتم. بعد از سال ۱۳۸۰ بازنشسته شدم و هنوز هم به تدريس ادامه میدهم. اگر سن من را در نظر بگيريد و دانشجويانى كه هر ۱۰ سال با من سر و كار داشتهاند را يك نسل به شمار آوريد، فكر میکنم روى هم افتخار معلمى و استادى ۵ـ۴ نسل دانشجو را داشتم.»
در سالهای اول دهه ،۱۳۲۰ دانشگاه فقط به دانشگاه تهران منحصر بود و اساتيدى كه در دانشگاه كار میکردند كسانى بودند كه واقعاً با شرايط سخت و تجربهای فراوان وارد دانشگاه میشدند. اغلب استادان تحصیلکرده خارج بودند و سنى از آنها گذشته بود. يعنى برجستهترین افراد كه اخلاق خاصى داشتند و با ميل خودشان استاد میشدند.» اما اگر شما اين وضعيت را با ۵۰ سال بعد، يا زمان حاضر مقايسه كنيد، نحوه انتخاب دانشجو عوض شده و خيلى از دانشجويان به رشتههایی میروند كه باب طبعشان نيست و به آن علاقهای ندارند. مسلماً عکسالعمل چنين دانشجويى كه مطابق انگيزه و نيازش رشتهاش را انتخاب نكرده با دانشجويى كه از روى ميل رشتهای را تعيين كرده نمیتواند يكى باشد. دانشجوى فعلى به استثناى بعضى از رشتهها، با دلگرمى تحصيل نمیکند.»
دكتر كاردان فرق دانشجويان همدوره خودش با دانشجويان فعلى را در همين نكته میداند و معتقد است كه در دهه سوم قرن حاضر (تاريخ هجرى شمسى) تقريباً مسابقه ورودى براى رفتن به دانشگاه وجود نداشت. «يعنى در اغلب دانشکدهها، به دليل اينكه تعداد فارغالتحصیلان متوسطه، اگر كمتر از دانشجويان مورد نياز دانشگاه نبود، تقريباً به اندازه صندلیهای دانشگاه بود.حتى در بعضى از رشتهها كمبود دانشجو وجود داشت و دانشگاهها بايد دانشجويان را تشويق میکردند كه بيايند نام بنويسند. كسى كه به اين صورت وارد دانشگاه میشد، مطابق ميل خودش و با توجه به امكاناتى كه داشت به انتخاب رشته میپرداخت.»
دغدغه اصلى دكتر كاردان مسئله تدريس و آموزش در دانشگاههاست. او در پاسخ به اين سؤال كه تا چه اندازه تغييرات رفتارهاى دانشگاهى به استادان اين دانشگاهها مرتبط است میگوید: «استادانى كه در حال حاضر مشغول به كار تدريس هستند، تماموقت خود را صرف آموزشوپرورش دانشگاهى نمیکنند.اين افراد غالباً بايد براى تأمين معاش از دانشگاهى به دانشگاه ديگر بروند و يا كارهاى گوناگونى كه حتى تناسبى با تخصصشان هم ندارد، انجام دهند. بنابراين آن استادى كه خودش را وقف یکرشته میکرد و به ميل خود نه بر اساس مقررات، تقريباً تماموقت بود، در حال حاضر وجود ندارد.»
حرفهای دكتر كاردان درباره مشكلات اساتيد دانشگاه تمامى ندارد. میگوید: «استاد ۵۰ سالهای كه قبل از تدريس در دانشگاه تحقيق كرده بود، مثل ملکالشعرای بهار، فروزان فر، دكتر سياسى يا استادان ديگر آن زمان، كسى كه با كوله بارى از تجربه، اطلاعات و با ميل و علاقه كار میکرد و دانشجو با استادانى نسبتاً بینیاز مواجه بود اين بینیازی شايد به اين دليل بود كه از خانوادههای ثروتمند بودند يا ازنظر اخلاقى يك نوع استغنا و بینیازی حس میکردند اما الان دانشجو با استادانى مواجه است كه با تجربه گذشته استخدام نشدهاند. در گذشته كسى كه دكترا میگرفت و میخواست بهعنوان استاديار انتخاب شود بايد در حضور استادان و دانشجويان پيشرفته هم دوباره امتحان كتبى، شفاهى و امتحان تدريس میداد و اگر در اين امتحانات قبول میشد، تازه به رتبه يك دانشيارى يا به معناى امروز، استاديارى نايل میشد. بعد از آن هم كارهايش غالباً تحت نظارت اساتيد مجرب و سابقهدار انجام میگرفت.»
دكتر كاردان معتقد است كه در حال حاضر نه آن نظارتها و كنترل در انتخاب استاد صورت میگیرد و نه استاد جوانى كه وارد دانشگاه میشود، مثل سابق، از تجربه و همكارى استادان ديگر بهره مند است. او دراینباره میگوید: «وقتى دانشجويان با وجود كنكور، حالا شرايط جديدى براى ورود به دانشگاه دارند،اكثراً در رشتههایی كه موردعلاقهشان نيست تحصيل میکنند و از سوى ديگر استاد هم كسى است كه اولاً خيلى راحتتر از گذشته استاد میشود و بعد هم وقتى كه به دانشگاهى راه پيدا میکند، عملاً در آن دانشگاه تماموقت نيست. دانشجو به اندازه كافى با استاد ارتباط ندارد و نهتنها امر آموزش مانند گذشته صورت نمیگیرد، بلكه به علت نبود رابطه همكارى با استاد، تربيت هم ميسر نمیشود. در گذشته، تعداد دانشجو كم بود و استاد بهتر میتوانست روى كار دانشجو نظارت كند. ولى حالا كلاس به معناى گذشته نيست يا کلاسها پرجمعيت شدهاند، بسيارى از دانشگاههای جديدى كه به وجود آمدهاند شرايط دانشگاه تهران را ندارند، خلاصه آن محيط علمى كه دانشجو در آن قرار میگرفت امروز عوضشده و خواهناخواه روشهای تدريس هم آن روشهای سابق نيست.»
دكتر كاردان خود را ماندگار نمیداند و معتقد است كه تمام موجودات فانى هستند. «اما كارهايى انجام دادهام كه میتوانند ماندگار باشند. نخست اينكه شغلى را انتخاب کردهام كه اقتضا میکند بهعنوان معلم در ديگران نفوذ داشته باشم. اين نفوذ، مقدارى به خاطر علم و مقدارى به دليل رفتار است. شايد من تا حدودى در آموزش بعضى از رشتهها كه زمان ما نبود و ما توانستيم آغازگر آن رشته باشيم، يا بود و بايد روبه كمال میرفت نقش داشتم. بنابراين من اگر اقدام ماندگارى داشتم اين بوده كه رشتههایی را براى اولين بار تدريس کردهام، مثل روانشناسى اجتماعى يا آثارى را در اين زمينه ترجمه کردهام يا مقاله نوشتهام و سخنرانى کردهام.»
رشتهای كه او به جامعه دانشگاهى معرفى كرده است به عقيده خودش و بسيارى از بزرگان علم، يكى از رشتههای مهم روانشناسى و حتى علوم اجتماعى است.
«سال ،۱۳۳۷ پنج كتاب ترجمه كردم و براى نخستين بار در دوره كارشناسى ارشد تدريس روانشناسى اجتماعى را بر عهده گرفتم.» بنابراين خيلى از جوانانى كه از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدند و بعدها استاد شدند در درسهای او شركت داشتند. آثار ماندگار او آثارى است كه در اذهان يا روح دانشجويانش بهجای مانده است. يا بهصورت قلمى و نوشته از من باقى ماندهاند. حالا اين جامعه است كه بايد در مورد اینها داورى كند و تا حدودى هم اين كار را انجام داده است. شايد اين کتابها كمتر موردانتقاد قرارگرفتهاند.
دكتر كاردان از طراحان نخستين كنكور سراسرى در ايران هم بوده است، درباره آن میگوید: «اين كنكور كه الآن كنكور لعنتى شده، در دورهای يكى از لوازم بود. به دليل اينكه تعداد دانشجو زيادتر از ظرفيت دانشگاه شده بود. دانشگاهها دستبهدست هم دادند و اولين مسابقه ورودى سراسرى، با همكارى دو نفر ديگر در سال ۱۳۴۲ طراحى شد. دانشگاهها در شوراى مركزى دانشگاهها، متحداً تصميم گرفتند كه انتخاب دانشجو را هماهنگ كنند و مجرى اين طرح دانشگاه تهران باشد. اين زمانى بود كه من مدير كل آموزش دانشگاه تهران بودم و اين وظيفه به عهده اين اداره كل گذاشته شده بود.»
البته آنها میدانستند كه كنكور بعدها به اين وضعيت دربیاید و خود دانشگاهها ديگر نقشى در انتخاب دانشجو نداشته باشند. ما میدانستیم. البته در آن زمان هیئت نظارتى متشكل از استادان دانشگاههای مختلف از سوى شوراى مركزى دانشگاهها تشكيل میشد كه بر کار اجراى كنكور نظارت داشت. اینطور نبود كه يك سازمانى جداگانه كار كند و دانشگاه هم نظارتى نداشته باشد. نظر ما اين بود كه كنكور يك امر موقت باشد. يعنى تا زمانى كه نظام آموزشوپرورش به صورتى درنيايد كه به تعداد صندلیهای دانشگاه يا به موازات رشد دانشگاهها تعداد داوطلبان متوازن شود، وجود داشته باشد.»
آنها انتظار داشتند نظام آموزشوپرورشی به وجود بيايد كه كسانى را كه از نظام متوسطه وارد دانشگاه میشوند را با ظرفيت دانشگاهها تقريباً برابرى كند. براى اين كار طرحى بود به نام طرح اصلاح آموزشوپرورش كه من هم به وزارت آموزشوپرورش در بازنگرى و اصلاح نظام آموزشوپرورش كمك كردم. آن زمان دوره راهنمايى نبود. دانش آموزان از ابتدايى به بيمارستان میرفتند. اين راهنمايى كه الآن اسمش هست و رسمش نيست، به اين دليل به وجود آمد كه دانشآموزی كه از ابتدايى بيرون میآید، در اين دوره شناسايى شود تا به رشتههایی كه علاقه مند است و موردنياز كشور هم هست، هدايت شود. البته هيچ كارى نيست كه بدون نقص باشد ولى اميد ما اين بود كه كنكور تا زمانى كه ظرفيت دانشگاهها با خروجى دبیرستانها برابرى كند، وجود داشته باشد و بقيه دانش آموزان به رشتههای فنى و حرفهای بروند. قدمهای اوليه را هم برداشتيم كه اجرا نشد. ولى بالاخره در آینده آخرين راهحل همين خواهد بود.»گرچه از دكتر كاردان عمرى گذشته و حالا ديگر او بايد به فكر بازنشستگى و استراحت باشد، اما او چنان دلبسته و شيفته تربيت و خدمت به نسلهای آينده است كه هنوز هم دست از كار نكشيده و هنوز هم خود را به تدريس و آموزش مشغول داشته است. كسى چه میداند. شايد استاد ۵ نسل دانشجو بتواند به نسلهای ششم و هفتم و ... هم آموزش دهد و آنها را براى رسيدن به كمال تربيت كند. تا باد چنين بادا!
- این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد 1290 تا 1330 خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال 1383در قالب کتاب منتشر شده است.
- ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
نظرات بینندگان
کجاست دانشسراى مقدماتى که مردان بزرگ تربیت می کرد؟
الان دانشجو معلمان نبوغ و توانایی خود را در دانشگاه فرهنگیان از دست می دهند.چرا؟
ایشان معلمی را رها نکرده اند. ایشان و دیگر اساتید متخصص، مثل من و شما
به کم قانع نشده اند و سیر تکامل
دانش اندوزی و تحصیل و تدریس را با سخت کوشی و همتی والا طی
کرده اند. و چون تعداد چنین افراد برجسته توانمند قلیل است لذا خللی در چشمگیر در کاهش نیروهای آموزش و پرورش بوجود نمی آمد و نمی آید.
سیر ورود به دانشگاه و استاد شاخص شدن در گذشته برخلاف امروز، سلسله
مراتبی داشت که فرد با طی آن صیقل و محک می خورد و ارزشمندتر
می گردید و اصولا از دانشسراهای مقدماتی آغاز می شد. اما امروز دیپلم بعد لیسانس و بعد....... دکتری تخصصی رشته .....
آماده تدریس بی هیچ تحمل پیچ و تاب تدریس و مشقتی.
چنین اساتیدی در شداید تحصیل و جذب و استخدام و تدریس، آبدیده شده اند و جلا یافته اند.
کدام حقوق؟!!
در گذشته همانند امروز سودای افزایش
حقوق نبود که چنین قضاوتی می کنید.
امروز تنها تفکر غالب ما معلمان این است که اوضاع معیشتی معلمان اسفبار است. چرا متوجه نمی شویم که وجود چنین سیاستی و باور آن از سوی ما و حتی جامعه ، یک فرآیند عمدی است تا ما اصل را رها و فرع را اصل بپنداریم.
آنان در سرازیری کسب دانش خود را ملزم و عاشق کسب دانش روز و بیشتر از حد معمول جهت دریافت حقوق ماهانه می دیدند. آنان متعهد به طی این مسیر بودند. اما ما.......
قرنی یک فرد برجسته، شاخص و ممتاز علمی کشور را با یک جمله تخریبی ، مسموم می کنیم!
آنان در سرازیری کسب دانش خود را ملزم و عاشق کسب دانش روز و بیشتر از حد معمول جهت دریافت حقوق ماهانه نمی دیدند.