برداشت سوم: ارج نهادن به جزئیات و استقبال از جزئینگری
به من توصیه شد که با دیدی کلینگر که تصور میرود از طبیعت رشتهام برمیخیزد، به وقایع جلسه بنگرم و کلیّاتی از نظرات و پیشنهادهای جزئی، پراکنده و احتمالاً مبهم یا تصریحنشده معلمان شرکتکننده دریافت و پیشنهاد کنم. اما، باید اعتراف کنم، من از همان ابتدا مجذوب استدلالهای معلمان و جزئیات مورد اشاره آنها شدم. این مجذوبیت با هیجان نیز همراه بود، زیرا مؤید برخی دیدگاههایی بود که خود من شخصاً با آنها سروکار دارم. دیدگاههایی مبنی بر ارج نهادن به جزئیات و استقبال از جزئینگری در تربیت، به جای بیارج شمردن آنها، یا نادیده گرفتن آنها به نفع کلیّات مورد علاقه نظام و سیاست گذاران آن. بنابر این، وقتی مؤلفان از «نگریستن به جزئیات در سایة کلیّات» سخن به میان آوردند، یا پیشنهادهایی از سوی متخصصان آموزش و برنامه درسی حاضر در جلسه مبنی بر «لزوم رسیدن به وحدت نظر» به معلمان ارائه شد؛ من بدین فکر میکردم که برعکس، این مذاکرات میتواند محلی باشد برای مواجه شدن با کثرت نظرات، بدون انتظار دست یابی به وحدت نظر، که همواره دستنیافتنی یا دستکم دیریافتنی است. همچنین مجالی برای نگریستن به کلیّات در پرتو جزئیات؛ جزئیاتی که احتمالاً با دید کلینگر ما از نگاهها مخفی مانده، یا ارجمند شمرده نشده است. به نظرم، ارزیابی کلیّات با دیدی کلینگر یک ارزیابی معیوب است، زیرا قادر نیست، نقاط کور و رخنهگاهها را آشکار کند، و چه بسا، به مخفی کردن آنها کمک کند. منظور، نقاط کور رویکردها، نظرگاهها، نظریهها یا همان کلیّات مورد علاقه ماست.
برخی تجارب درخشان تربیتی نشان میدهند که اغلب، این جزئینگریها هستند که نقاط کور سیاستها، رویکردها و نظریههای تربیتی را آشکار میکنند، و از این طریق به بهبود و پیشرفت آنها کمک میکنند. میتوان به عنوان نمونه، به جزئینگریهای ماریا مونتهسوری اشاره کرد؛ وقتی در مقام یک معلم (نه دانشمند) در مشاهدات خود در کلاس درس، غذاخوری و حیاط مدرسه متوجه شد که اجزای دنیای تربیت بر طبق ابعاد و استانداردهای بزرگسالان طراحی شدهاند، از جمله کلاسها، نیمکتها، ظروف غذا، کتابها و حیاطهای بیروح مدارس. و باورش چه دشوار است، وقتی مشاهده میکنیم، جزئینگریهای او -نگریستن به کلیّات آموزش و یادگیری در پرتو جزئیات مثل میزها، نیمکتها، پنجرهها و کتابها- چطور موجب ایجاد تحولات چشم گیر در معماری مدارس، چهرة کلاس درس، و کیفیت لوازم آموزشی از جمله «کتابهای درسی» شد.
در نتیجه پیشنهاد میشود، در کنار دعوت از معلمان برای «همدلی بیشتر» و تشویق به «نگریستن به جزئیات در پرتو کلیّات»، استعداد طبیعیشان در جزئینگری ارج نهاده شود. باید با معلمان همدلی کرد و به ارزیابیهای جزئینگرانه آنها، فارغ از تبدیل یا تحویل آنها به کلیّات، اعتبار لازم را داد، تا آنها نیز به نوبة خود، با مشاهدة تغییرات محسوس در کتابهای درسی بر اساس پیشنهادهایشان، با مادة درسی و اهدافاش همدلی و همراهی بیشتری کنند، و از این طریق اعتبار حقیقی و نه فرمالیته یا فرمایشی کتاب درسی احراز شود. همانطور که در بالا استدلال کردم، تأثیرات شکافهایی که بدانها اشاره شد، بهسادگی با وحدت نظر و توافقات ظاهری یا اعتباربخشیهای ناگزیر فیصله نمییابند. زیرا، معلمان پس از ملاقات همدلانه ناگزیر با افراد ستاد، بار دیگر به سنگر مدرسه بازمیگردند، و بار دیگر با لشکر مسائل ریز و درشت آموزش و یادگیری ناگزیر ملاقات میکنند، و در اثر این ملاقات مسرتبخش، ناگزیر همدلیهایی که از ایشان طلب میکردید یادشان میرود، که البته دور از انتظار هم نیست. زیرا، کثرت مسائل «جزئی» آموزش و یادگیری که معلمان بدان اشاره میکنند، هرگاه با هم جمع شوند، هر ارادهای، حتی عزم آهنین معلمان با استقامت را در راه دستیابی به اهداف میفرسایند، تا چه رسد به اراده آحاد معلمان.
پس، با استقبال از موهبت جزئینگری، و پذیرفتن هرچه بیشتر پیشنهادات جزئی و کلی معلمان برای ماده درسی، مادهای که باید در دستان آنها به معنا و یادگیری تبدیل شود، باید از جرم مسائل ریز و درشت آموزش و یادگیری در مدرسه کاست. کارشناسان ستاد، از این طریق، هم شانس موفقیت خود را برای دست یابی به اهداف دستاوردهایشان افزایش میدهند، و هم سهم خود را در کاستن از شکاف عمیقی ادا میکنند که ممکن است در آینده میان برنامه درسی قصدشده و برنامه درسی اجراشده پدید آید. زیرا، این تنها «معلمان» نیستند که باید با «خلاقیت» و «تأملات شخصی» از طول و عمق این شکاف بکاهند، بلکه تمام شرکا باید سهم خود را برای از میان برداشتن آن ادا کنند.
پینوشتها:
[1]. soft variable
[1] . به عنوان نمونه نک:
Sztompka, P. (2003). Trust: A Sociological Theory, Cambridge: Cambridge University Press. (original work published 1999).
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.