" من ترجیح می دهم مردم را سرگرم کنم و امیدوار باشم که چیزی یاد بگیرند تا این که آن ها را آموزش دهم به این امید که سرگرم شوند."
( والت دیزنی )
وقتی قدری در عمق هویت نظام آموزشی خود می اندیشیم ، به نظر می رسد برخی از والدین دوست دارند قدری از سر و صدای کودکان خود به دور باشند و برای همین حتی زنان خانه دار با نوعی خودفریبی و القای باور اجتماعی کردن بیشتر فرزند خود ، حاضرند فرزند خود را به مهد کودک های غیراستاندارد بسپارند تا ولو 4 ساعت شبانه روز ، در خیال آسوده به امور دلخواه خود بپردازند.
یا او را به صورت روالی عادی و طبیعی ، برای مراقبت و نگهداری به مدارس بفرستند. آنان مدرسه را با اصل حاکم در اجبار رعایت ادب و احترام ، انتظاری موجه در تأدیب فرزندان خود می شناسند. آموزش به عنوان یک نوع سرگرمی ، که 12 سال از بهترین زمان زندگی یک انسان را به خود اختصاص می دهد. او در جبر آموزش سنتی و بسته ، بدون هر نوع اختیار و اراده ای برای به فعلیت درآوردن پتانسیل های ذاتی خویش ، مستحیل می گردد و فردا وقتی از دانشگاه قبول می شود و یا کاره ای می گردد ، تصور می کند در سایه تلاش بی امان خود ، همان چیزی شده است که رؤیای آن را می دیده است. اما او در این 12 سال از عمر خود و حتی از دوران نوزادی و یا کودکی که به مهدکودک سپرده می شد ، فقط سرگرم آموزش بوده است.
دختران و پسرانی که همدم و مونس مهربانی ندارند و در برقراری ارتباط صمیمی با والدین خود نیز ناتوانند ، مدرسه را محل سیراب سازی خلاهای عاطفی خود می بینند. در واقع برای این تعداد از افراد ، مدرسه جان پناهی برای دوری از بی نصیبی عشق و مهربانی است. آنان حداقل در زنگ های سیاحت و یا ورزش می توانند با دوست منتخب خود که اغلب همخوانی با روحیات درون خود دارند ، ارتباطی خوشایند برقرار سازند و یا در کلاس درس مهارت گفتگوی زیرآبی خود را به دور از دید معلم و یا با بی اعتنایی به اخطارهای او ، ادامه دهند. شیطنت هایی که اگر از نظر معلم بی ادبی و بی انضباطی است از نظر خود او تخلیه روحی – روانی است که در غیر عمل به چنین رفتاری به نقطه انفجار و یا گرفتاری به بیماری های روانی از جمله افسردگی ، می رسد. مدرسه و آموزش از منظر چنین دانش آموزی که تعداد آنها در بین هر دو جنس ، کم هم نیست ، محلی برای سرگرمی و خوشگذرانی با گروه همسالان ، شمرده می شود. وقتی که مراکز تفریحی و رفاهی جامعه از مرزبندی بی عدالتی و تضاد طبقاتی تبعیت می کند ، طبیعی است که اقشار متوسط و فقیر جامعه قادر به پر کردن اوقات فراغت خود و فرزندانشان نباشند، پس مدرسه و آموزش برای آنان بیشتر از محل یادگیری ، محلی برای سرگرم شدن محسوب می شود. ظاهرا نظام آموزشی نیز با قطع پیوند خود با اولیا در برقراری ارتباطی همسو جهت پیشبرد اهداف تعلیم و تربیت و یا با بی کفایتی در اداره امور از جمله مدیریت اردوگاه ها و ورزشگاه های خود، بر درستی این باور صحه می گذارد. هیچ یادم نمی رود وقتی آموزش و پرورش دست به فروش مراکز و سالن های ورزشی خود می زد چگونه ستون باور من معلم در هم شکست.
با توجه به نکته نظر والت دیزنی و با مجموع کارتون ها و انیمیشن هایی که ساخته است ، امید او از یادگیری کودکان بیهوده نبوده است . او نتنها کودکان که بزرگسالان را نیز سرگرم ساخت و هنوز نیز می سازد . تولیدات پویانمای او با هر بار تماشا ، تازگی خود را از دست نمی دهند. همه ما از مجموع تولیدات او ، خصوصا کارتون مشهور و جذاب تام و جری ، نکات آموزنده بسیاری فرا گرفتیم و امروز نیز در این سن و سال با دیدن آنها متأثر و هیجان زده می شویم . کارتونی که 7 بار جایزه اسکار دریافت کرده است. در دوران کودکی و نوجوانی بسیاری از ما با انیمیشن های والت دیزنی همانند : سیندرلا ، میکی موس ،آلیس در سرزمین عجایب ، گربه های اشرافی ، پینوکیو ، سفیدبرفی و هفت کوتوله ، سرگرم شده ایم و چیزهای بسیاری یاد گرفته ایم. اما به نظر می رسد ما در مدارس خود آموزش دیده ایم تا سرگرم شویم و برای همین چیز زیادی یاد نگرفته ایم .
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در صدای معلم
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.