جمله ای است که مصداق عینی بسیاری در بین عرفا و اُدبا و نویسندگان و شعرا و مخترعان و..... در هر جامعه ای دارد. اما چرا ما معلمان که خود را مظهر علم و خرد و دانش می دانیم و در عین حال ، خود را در زیر خط فقر و حتی در قعر چاه آن می یابیم ، چرا در حدود یک قرن استضعاف علنی علیه خود در جامعه و در ازمنه حکومت و دولت های های گوناگون ، کمتر کسی از بین ما شخصیت برجسته و متمایز در این کشور گردیده است؟ با وجود این که ما که مادر و پدر و فرزند فقر در این جامعه بوده ایم اما از این همه فشار فقر ، مسیر عارف و ادیب و شاعر و.... بودن را نجسته و نپیموده ایم !!
بی تفاوتی ، بی اعتنایی ، باور ناتوانی ، اهمیت ندادن به چگونگی گذران لحظات زندگی و اوقات فراغت ، اسارت در روزمرگی و شکم بی هنر پیچ پیچ ، انقباض تفکر و اندیشه و...... بالاخره باید جایی اشتباه و یا غفلت بزرگی توسط من معلم صورت گرفته باشد که حدود یک قرن به در جا زدن من ، منجر گردیده است.
واقعیت آن که زمان می گذرد اما ما ایستاده ایم و دیگر دودِ چراغ خوردن ، همانند دیو دو سر و اژدهای آتشین و لوبیای سِحر آمیز ، قصه هایی است برای خواب کردن کودکانمان .
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در صدای معلم
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.