چرا و چگونه کودک سرزمین من همچنان در بزرگی نیز کودک خوانده می شود ؟ مفهوم استقلال شخصیتی تا چه حد در مورد کودکان ما تحقق می یابد و عناصر بازدارنده چیست ؟ نیم نگاهی به تفاوت تربیت کودک در جوامع عقب مانده و پیشرفته برای تدقیق نظر بیندازیم :
* در جوامع عقب مانده ، اگر 50 سال هم سن داشته باشی باز تو بچه ای ، اما در جوامع پیشرفته با آماده سازی او برای زندگی مستقل بعد 18 سالگی ، بزرگ شدن فرزند از سوی والدین و خود فرد احساس می شود . آن هم با تمامی خطاها و لرزش های محتمل و نامحتمل . ما از خطا کردن بیم داریم و دسته جمعی همه با هم خطا می کنیم اما آنان ریسک خطا کردن را می پذیرند و خطاهای آنها موردی و بیشتر فردی است ، هر چند که نوع خطای آنان بیشتر شبیه هم است اما نوع برخورد و مقابله با خطا ، امری متأسی از نحوۀ آماده سازی والدین و فرهنگ برای عمل کردن است.
* در جوامع عقب مانده ، این نوزاد دیروز و کودک امروز ، هیچ نوع تفاوتی در محتوای تربیت و آموزش خود ندارد و خطا و آزمون برای او یعنی به استقبال آسیب جدّی رفتن و صدمه دیدن است.
اما در جوامع پیشرفته او اجازۀ عرض اندام دارد و با مشاهدات عینی و عملی ، در پی کسب تجربیات فردی و اجتماعی است. او از همان کودکی اجازه و فرصت خطا و آزمون را پیدا می کند و با سوزاندن دست خود در برابر هر چیز داغ و سوزان ، یا افتادن از بالای درخت و یا پریدن به آب، در دست گرفتن حشراتی که ما از آنها می ترسیم و یا نوازش حیوانات وحشی و اهلی و...... یاد می گیرد که چرا و چگونه ؟
* در جوامع عقب مانده ، تنها مرجع آموزش مدرسه و دانشگاه است تا مدرک رسمی برای بروز قابلیت ها و توانایی های خود داشته باشید ، اما در جوامع پیشرفته ، لحظات زندگی ، خود ، آموزش است.
* در جوامع عقب مانده ، تربیت کودک ، یعنی تعیین تکلیف او برای چگونه زنده ماندن و نفس کشیدن بدون اختیار و اراده جهت برگزیدن. او حتی برای گذران اوقات فراغت از سوی والدین و بیشتر مادرش انتخاب رشتۀ هنری ، ورزشی ، آموزشی و..... را تحمیل شده می پذیرد. اما در جوامع پیشرفته ، تربیت یعنی مهارت زندگی کردن . تمرین مهارت عمل و عکس العمل منطقی با دخالت عقل و تفکر و خلاقیت بر اساس ذوق و استعداد و علاقه. کودک در این جامعه از سنین زیر هفت سالگی از سوی والدین و مربیان مهدکودک و دورۀ آموزشی پیش دبستانی استعدادیابی می شود و حداقل تا زمان انتخاب رشتۀ تحصیلی که تعیین کنندۀ کل ماهیت زندگی او خواهد بود ، ادامه می یابد.
* در جوامع عقب مانده ، والدین در تربیت کودک خود ، هنر شبیه سازی و فتوکپی را انتخاب می کنند و کمتر خانواده ای به او آزادی عمل می دهد. بشین ، پاشو ، بکن ، نکن ، بخور ، نخور و...... تنها افعال امر و نهی برای آموزش !! آنان است . آنان اجازۀ گرفتن تصمیم گیری تنها را به کودک خود خیلی کم می دهند ، افعال امر و نهی دو خط موازی تربیت کودکان محسوب می شود و از افعالی چون می توانی ، اگر مایلی ، فکر کنی می توانی ، بهتر نیست چنین کنی ؟ به نظرت راه حل مناسب چیست ؟ و...... یعنی افعال راهنما و هدایتی استفاده نمی کنند.
اما در جوامع پیشرفته هنر خلق انسانی توانمند متکی به خود ، قابلیت اصلی والدین است. آنان اصراری بر شبیه سازی کودک خود عین خود ندارند . آنان در پی توجه به توانایی های ذاتی و تقویت توانایی های اکتسابی کودک خود هستند تا او به عنوان یک شهروند ،به قول فردوسی :
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخنگاه نیست
ز هستی مر اندیشه را راه نیست
* در جوامع عقب مانده ، تربیت طبیعی کودک با صرف ضمیر " خودم " که از سه سالگی آغاز می شود تا مهارت حسی – حرکتی و هوش در او تقویت شود ، با بی دقتی و بی حوصلگی والدین خصوصا مادر ، عقیم می ماند . با ادامۀ این روند در مهدکودک ها و آموزش دوران پیش دبستانی و مدرسه ای و حتی با غلظتی کمتر در دانشگاه ، به تدریج هوش و ذکاوت و خلاقیت کودک نیز تحت تأثیر همین جریان ، کُند و کم اثر می شود و نظام تبعیت کورکورانه و حفظیات صِرف نظام آموزشی از او شبیه دیگری می سازد که سیستم از او فقط انتظارات مشخص و از پیش تعیین شده ای دارد و هیچ عنصر سازنده ای دیگر در این میان دیده نمی شود ، عناصری چون اختیار و اراده و هوش و ....کودک در این جامعه برای دیده شدن و بودن واقعیت تلخ " مصرف زدگی و هزینه کرد برای یادگیری " را فرا می گیرد. کتاب را حتما باید خرید ، کی حوصلۀ کتابخانه رفتن دارد. اسباب بازی حتما باید از تعداد تمامی اشیای منزل بیشتر باشد تا کودک سررشتۀ انتخابِ کدام را ؟ گم کند و با خستگی و بلاتکلیفی از بازی منصرف شود.
اما در جوامع پیشرفته ، تربیت کودک با افعال اختیاری حتی قبل از سه سالگی به او آموزش داده می شود او تا پنج سالگی، انجام افعال گوناگون حول محور ضمیر " خودم " را آن چنان خوب فرا گرفته است که کمتر دست به خطا می زند. قوانین بازی زندگی را او با افتادن ها و برخاستن ها به خوبی یاد گرفته است. او برای هماوردی با حیات آماده شده است. این قوانین آزاد و طبیعی زندگی است و نگارش دیکتۀ متن دلخواه والدین نیست. آنان فضا و امکانات لازم را برحسب توانایی های خود جهت تجربۀ عملی کودک خود فراهم می کنند و بیشتر آنها امکانات موجود در محیط زندگی است. در اینجا برای یاد گرفتن ، کلاس رفتن رشته های گوناگون شرط نیست ، او در محیط زندگی ابزار لازم برای یادگیری را پیدا می کند.
* در جوامع عقب مانده ، ماهیت زندگی کردن برای چشم هم چشمی و یا برنده شدن در مسابقه بیشتر و بهتر داشتن از هر چیزی است. این مرض به کودکان نیز آموزش داده می شود و به آنان نیز منتقل می گردد. نوع مدرسه ، خوراک و پوشاک مصرفی ، حتی لوازم التحریر مورد استفاده و..... با ترجیحات والدین ، خصوصا مادران به کودک تجمیل می گردد. حتی میل شدید به استفاده از لباس و لوازم خارجی نیز توسط پافشاری والدین ضمن خرید در کودک ایجاد می شود. کودک می فهمد که مارک داشتن هر نوع کالایی که خریده می شود یعنی رسیدن به اصل و حس برتری جویی در این جامعه. همزمان با بزرگ شدن کودک ، این حس نیز در او عمیق تر و جزوی از شخصیت او می گردد.
اما در جوامع پیشرفته ، هر فرد برای خود زندگی می کند. هر فرد تلاش می کند تا پیشرفت کند. او باور دارد که پیشرفت او به پیشرفت کشورش منجر خواهد شد. او در حد توان اقتصادی خود زندگی می کند و تظاهرات صوری ، او را از مسیر زندگی دور نمی سازد. به مارک و یا گرانی لباس و یا ...... اهمیت قائل نمی شود. کودک از طریق والدین یاد می گیرد که برای شاد زیستن و احساس خوشبختی ، باید خودِ خودت باشی و در درون چارچوب قوانین اجتماعی ، فرهنگ و قراردادهای انسانی ، می توانی به دیگران آسیب نزنی ، خصوصا به جامعه.
و چنین می شود که جغرافیای فرهنگ در فنلاند و سوئد و سوئیس و فرانسه و ژاپن و کره جنوبی و..... به بالاترین اعتلای ارزشی - انسانی دست می یازد و ما در وجوه نمایشی فرهنگ خود ، اسیر روزمرگی و درجازدن و پیمایش دور باطل و غفلت از چاره اندیشی و ناتوانی در یافتن راه حل مناسب و اسارت در انتخاب های غلط بیشمار بدون اصل مشورت و همفکری و... می شویم .
و چنین می شود که آنان باید بسازند تا من مصرف کنیم ، آنان باید بنویسند تا من شاید مطالعه کنم ، آنان هر دائم در حال تولید و خلق کردن آثاری ارزشمند می کوشند و من در انتظار دریافت مزیتی ، پاداشی ، رتبه ای ، جرقه ای ، انگیزشی ، اجباری و...... در انجام امور عادی و شغلی خود ، بدون هر نوع محرک خارجی در سکون مطلق به اجرای افعال حیاتی خوردن و خوابیدن و دور باطل حاکم بر آن مشغولم . من یا او ، کدام یک لیاقت خلق ارزشی ماندگار را داریم ؟ مؤثر بودن ارزشمند است یا تأثیر پذیری در تمام عمر ؟!
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در صدای معلم
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.