صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

« از خودم می پرسم در روزهای سختی که بر وطن می گذرد ؛ آیا بهتر نبود صاحب این نظر به جای آن که در غربت بمیرد، بر صدر نشانده و قدر دانسته می شد؟ »

نسبت تعریف بیضایی از "امید" با روزگار ما

شیرین یوسفی

نسبت تعریف بهرام بیضایی از امید با روزگار ما در صدای معلم   پنجم دی ۱۴۰۴ است. چشم به آسمان هستم که شاید امسال قهر آسمان فروکش کند و برف ببارد. نه تنها زمستان سال قبل برف نبارید بلکه در پاییز و بهار هم خشک‌ترین فصل‌های یک قرن اخیر را تجربه کردیم و این برای ما ایرانی‌های ساکن آذربایجان که زمستان‌های پر برف و سرد، عادت مالوف مان بود ؛ بسی ترسناک است. اگر بخواهم صریح‌تر بنویسم باید اذعان کنم که برای ما ایرانی ها، این روزها، چشم به آسمان داشتن تنها امید نقدی است که باقی مانده است.

چون قیمت دلار نه هر روز بلکه هر ساعت بالا می‌رود و از ارزش پول ملی کاسته می‌شود.

تورم ، معیشت مردم را به گروگان گرفته و گرانی، سفره آنها را نانجیبانه کوچک کرده است و از آن جایی که سلسله مراتب اولویت‌ها به نفع منافع فردی و جناحی جا به جا شده است در میدان سیاست هم کمتر نشانی از امر سیاسی می‌توان یافت و شر به مبتذل‌ترین شکل در همه حوزه‌ها خودنمایی می‌کند.

مضافا چند روزی است که حواشی فوتبال پرسپولیس و تراکتور به میدان زورآزمایی زرسالارانی تبدیل شده است که می‌خواهند آسیاب زورمداری را به هزینه فرهنگ متکثر و تنوع زبانی ایرانیان بچرخانند و نان شان را در آتشی که به خرمن همدلی و انسجام ملی می‌اندازند، طبخ کنند. و چه نامبارک نانی شود آن نان که آردش محصول آسیاب فوتبالی کثیف و هیزم تنورش، فرهنگ متکثر اما یکپارچه ایرانیان باشد.

نسبت تعریف بهرام بیضایی از امید با روزگار ما در صدای معلم

در این میان ناگهان از آن سر دنیا خبر می‌رسد که بهرام بیضایی در غربت و دور از وطن درگذشت.فضای مجازی در چشم برهم زدنی پر می‌شود از یاد و نام او. او با اتکا به زنانگی اش ذیل گفتمان مادرانه مفهوم « امید » را از قفس واژه رها می کند و آن را در تبدیل ترس به اعتماد، در پذیرش دیگری و در پیوند دادن قومیت ها و زبان ها به تصویر می کشد.

می دانم که خاموشی، تحفه مرگ برای انسان‌های معمولی است و انسان های رشد یافته با وجود آن که تن و بدن را به مرگ می بازند ولی از آن جایی که زندگی را عاشقانه و آگاهانه به تمامی زیسته‌اند بعد از مرگ هم، نام و یاد و آثارشان همچنان شورآفرین و زندگی بخش باقی خواهد ماند.

و باز می دانم در شوره زاری که امروز به نام زندگی مدرن در آن دست و پا می زنیم ؛ بهرام بیضایی یکی از این شور آفرینان سترگ بود. و این گونه است که بی اختیار و برای بار چندم می نشینم پای دیدن « باشو غریبه کوچک» و همراه نایی و باشو می شوم و دل می سپارم به روایت بیضایی از « امید » تا بهانه ای شود برای سر کردن زمستان.

نسبت تعریف بهرام بیضایی از امید با روزگار ما در صدای معلم

باشو آن سوژه تاریخی ایرانی است که این بار در خوزستان چشم به جهان گشوده و زبان مادری اش عربی است و دست بر قضا جدی‌ ترین چهره خشونت جهان ایرانی را در قالب نهاد جنگ تجربه می‌کند، خانه و خانواده‌اش را از دست می‌دهد و برای اینکه زنده بماند تن به آوارگی می‌دهد و رنج بیگانگی و از جاکندگی را به جان می‌خرد تا فرصت دیگری برای زندگی کردن و پذیرفته شدن بیابد.

و اما نایی. او وجه دیگر سوژه تاریخی ایرانی است. او نماد پذیرش و نمود مادرانه پذیرندگی فرهنگ ایرانی است. او زنی از شمال ایران است که در جهانی مرد سالار با خرد و دل خویش آگاهانه و فعالانه تصمیم می‌گیرد کودکی از جنوب ایران را، در خانه و مزرعه‌اش بپذیرد و با مراقبت از او امکان برقراری رابطه ی « باشو » ی عرب زبان سیاه چرده را با روستاییان گیلک فراهم آورد.

نسبت تعریف بهرام بیضایی از امید با روزگار ما در صدای معلم

به عبارت دیگر ، قدرت مادرانگی نایی پلی می‌شود میان زمین‌های سوخته جنوب و شالیزارها سبز شمال. نایی در چالش میان بچه های روستا و باشو، به مثابه « مادری فرهنگی » با چشمان نافذش از قعر تاریخ به تفاوت واژه هایی که « باشو » ی عرب زبان و بچه های گیلک برای خلق معنای مشترک به کار می گیرند، می نگرد .

او با اتکا به زنانگی اش ذیل گفتمان مادرانه مفهوم « امید » را از قفس واژه رها می کند و آن را در تبدیل ترس به اعتماد، در پذیرش دیگری و در پیوند دادن قومیت ها و زبان ها به تصویر می کشد.

در این فیلم، بیضایی بزرگ بر مهم ترین علت تداوم تاریخی « ایرانی بودن » و استمرار «  ایرانی ماندن » یعنی پذیرش تکثر فرهنگی و زبانی، دست می گذارد و با بیرون کشیدن  « امید » از دل جنگ و آوارگی، آن را از آسمان انتزاع به زمین زندگی معمولی فرود می آورد و به عنوان کنشی مقاومتی و فرهنگی به مخاطب عرضه می کند.

از خودم می پرسم در روزهای سختی که بر وطن می گذرد ؛ آیا بهتر نبود صاحب این نظر به جای آن که در غربت بمیرد، بر صدر نشانده و قدر دانسته می شد؟


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درخواست همیاری ( کمک مالی )

نسبت تعریف بهرام بیضایی از امید با روزگار ما در صدای معلم

سه شنبه, 09 دی 1404 14:01 خوانده شده: 54 دفعه چاپ

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

نظرسنجی

با کدام گزینه موافق هستید ؟

دیدگــاه

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور