بحث ما در مورد مضامین تحولی سند تحول بنیادین است اما نمی شود به همه مضامین پرداخت. به برخی مضامین کلیدی سند تحول بنیادین می پردازم که از نظر من جنبه کلیدی دارد.
روایت من از مهم ترین مضامین تحولی سند تحول است که باید انتظار داشته باشیم که سند آکنده از این مضامین باشد .
به سه مضمون مختصرا اشاره می کنم.
مضمون اول تبدیل دو گانه آموزش و پرورش به یگانه تربیت است ؛ دوگانه آموزش و پرورش را به یک گانه تربیت تبدیل کردن یکی از شاهکارهای سند تحول است .
آن نظام های آموزشی که کارویژه نظام را فقط " هویت مشترک " می داند این نظام استبدادی و دیکتاتوری است تبدیل دوگانه یعنی این که ما آموزش و پرورش نداریم . آموزش و پرورش دو چیز نیستند. همین واژه پردازی دوگانه آموزش و پرورش برای ( EDUCATION ) بلاهای زیادی سر تعلیم و تربیت ما آورده است.
واژه ها به تفکر و عمل جهت می دهند ، واژه ها خنثی نیستند . اینها به ابزارهای ذهنی و تحلیلی ما تبدیل می شوند و خیلی مهم هستند. ما خیلی با واژه آموزش و پرورش مشکل داشتیم و دوگانه سازی و دوگانه دیدن و دوبینی دو چیز دانستن و خیلی ها هم ممکن است که منظورشان این نباشد .
ممکن است چیز واحدی مد نظرشان باشد ولی عملا این گونه نبوده است.
ما در نظام تعلیم و تربیت جریان آموزش از جریان پرورش جدا شد و گویی اینها در عالم واقع دو چیز هستند و باید جداگانه برای آنها برنامه ریزی بشود و به صورت جداگانه دیده بشود.
به نظر من این یک آسیب جدی است و ما سعی کردیم در سند تحول این آسیب را برطرف بکنیم. البته ممکن است شما بگویید که هنوز در انتخاب واژه و مفهوم کار درستی انجام نداده باشید که تربیت را جایگزین آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت کردن کرده اید.
اما پیشنهاد بهتری باشد بحث می کنیم . اما من دفاع می کنم هم دوگانه را تبدیل به یگانه کردیم و این سیستم را از دوبینی نجات دادیم و همین که مفهوم تربیت مفهوم بسیار عمیقی و دقیقی است .
مفهوم قابل دفاعی است که بگوییم ماموریت نظامی که ما درباره آن صحبت می کنیم یک ماموریت تربیتی است . اصلا نظام همان طور که می دانید نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی ( البته این همان دوگانه است )
نظام تربیت رسمی و من همه جا گفته ام . فلسفه تربیت ، فلسفه تربیت عمومی و مجموعه ای که در مبانی نظری سند تحول بنیادین است .
چرا تربیت به خاطر این که ما فکر می کنیم که زبان فارسی آن معنای دقیق پدیده ای که ما به دنبال آن هستیم و قرار است که رخ بدهد و آن عبارت است از کمالی که متربیان و دانش آموزان باید به آن دست پیدا بکنند می تواند آن را نمایندگی بکند و آن معنا را می تواند برساند.
مهم تر از آن آموزش به خودی خود موضوعیت ندارد . آموزش اگر ارزشی دارد به خاطر این که در خدمت یک اتفاق اساسی است به نام تربیت. مجرای رسیدن به تربیت است . مقدمه رسیدن به تربیت است. خودش هدف نیست ، آموزش هدف نیست ؛ تربیت هدف است . ما هر چیزی را که آموزش می دهیم ، وقتی صحبت از نظام رسمی تربیت می کنیم این لفظ تربیت را استفاده می کنیم همه چیز در اختیار تربیت قرار می گیرد . اگر بخواهیم به صورت قابل دفاعی کارویژه های نظام آموزشی را تعریف کنیم هم باید در برابر هویت سازی مشترک نظام آموزشی را پاسخ گو بدانیم و هم در برابر هویت های اختصاصی
تربیت یک بخشی از اتفاقاتی نیست که در آموزش و پرورش رخ می دهد به اسم معاونت پرورشی و فعالیت های پرورشی ، خیر ؛ همه آن چیزهایی که در آموزش و پرورش اتفاق می افتد جنسش از تربیت است.
باید تربیت باشد و به این صورت دیده شود. یعنی چه که باید تربیت باشد؟ یعنی آموزش مقدمه است ، آموزش یک معبر است ، یک مجرا است و از این معبر و مجرا باید عبور کنیم و برسیم به تربیت و تربیت یعنی یک اتفاق درونی، تربیت از همان اجوکیشن انگلیسی است از واژه لاتین اجوکر ( EDUCARE ) چیزی که از درون ما به ازاء درونی دارد ، اتفاقی که در درون می افتد. اگر بخواهیم به صورت قابل دفاعی کارویژه های نظام آموزشی را تعریف کنیم هم باید در برابر هویت سازی مشترک نظام آموزشی را پاسخ گو بدانیم و هم در برابر هویت های اختصاصی
ریاضی تدریس می کنیم باید آن اتفاق درونی بیافتد ، فیزیک تدریس می کنیم آن اتفاق درونی باید بیافتد. مباحث اجتماعی تدریس می کنیم باید آن اتفاق درونی باید بیافتد. مجموعه محفوظات را دور بریزید. اینها نشانه ای که از آن چه که این نظام برای آن دیده شده اینها نیست ؛در همه ابعاد باید تربیت باشد و نیاز به آموزش هم دارد . آموزش باید عمقی پیدا بکند که به تربیت تبدیل بشود. تربیت باید در درون مخاطب اتفاق بیافتد . نزدیک ترین تعبیری که برای تربیت می توانم به شما منتقل بکنم و حسم را از آن عمق تربیت بیان بکنم استفاده از واژه " هویت " است. نزدیکترین اتفاق، اتفاقی هویتی است.
آن اتفاق اساسی که تربیتی است اگر بگویند یعنی چه می گویند هویتی. یک مسابقت و برابری بین تربیت و هویت است. یعنی اگر من ریاضی می خوانم یک هویت ریاضی است هر مقداری که من ریاضی می خوانم ، در هر سطحی که ریاضی بخوانم به همان مقدار باید در درون هویت ریاضی پیدا بکنم . بگویید هویت ریاضی دانی یعنی هویت کسی که با ریاضی زندگی می کند و هویت ریاضی دارد. تربیت یعنی این. البته متدرج است و مراحل و مراتب دارد ولی به هیچ عنوان صرف دانستن فرمول های ریاضی و صرف داشتن مجموعه ای از مهارت های ریاضی اسمش تربیت ریاضی نیست ؛ به خاطر این که آن اتفاق تربیتی الزاما نمی افتد. این اتفاق درونی نزدیکترین مفهوم به هویت است باید در همه ابعاد اتفاق بیافتد . ما تربیت علمی داریم و به دنبال آن هویت علمی اتفاق می افتد . تربیت اگر اتفاق بیافتد باید هویت تربیت علمی برای فرد اتفاق بیافتد. تربیت سیاسی - اجتماعی داریم که در فضای ساحت های شش گانه است. متربی باید در قبالش هویت سیاسی اجتماعی پیدا کند . تربیت زیستی بدنی داریم باید هویت پیدا بکند. تربیت حرفه ای اقتصادی داریم و تربیت زیبا شناختی داریم ؛ همه اینها باید منجر به " اتفاق هویتی " بشود ولی اگر غیر از این باشد کارمان را خوب انجام نداده ایم.
همین تبدیل کردن دوگانه آموزش و پرورش به یگانه آموزش و پرورش و معنا کردن تربیت با هویت خیلی حرف ها در درون آن است . یکی از این حرف ها این جریان بده بستانی که در جریان آموزش اتفاق می افتد یک جریان بسیار عمیقی باید باشد ،جریان سطحی که نتیجه اش محفوظات باشد نیست. باید یک تحولی و چرخشی در فرآیندهیا یاددهی – یادگیری باید ایجاد بشود که نتیجه اش تربیت باشد.
نتیجه دیگری که گرفته می شود ؛ مگر هویت القا پذیر است؟
علی الاصول هویت را نمی شود به کسی القا کرد پس تربیت هم القایی نیست. تعریف تربیت در سند تحول تکمیل و تعالی هویت است. وقتی هویت را به تربیت ربط می دهند بی ارتباط با مطلبی که در سند تحول آمده نیست.
هویت در اینجا بحث آزادی ، بحث اختیار بحث غیر اجباری بودن ، غیر دستوری بودن و غیر تجویزی بودن و این که اگر ما دنبال تربیت هستیم تربیت با این مقوله ها نسبتی ندارد.
تربیت در یک فضایی که اختیار و آزادی هست باید دنبال بشود چون قرار است یک هویتی شکل بگیرد.
هویت هیچ گاه در یک فضای القایی و در فضای تجویزی و تحکمی از بالا به پایین کسی هویتی پیدا نمی کند. هویت کاذب چرا ولی هویتی که کسی خودش را با آن بشناساند هویتی پیدا نمی کند.
به نظر من می شود با مفهوم هویت بازگویی و بازنمایی کرد . هویت در خود سند تحول هم رد پایش از این بعد مربوط به تعریف هدف، که هدف تکمیل و تعالی هویت است وجود دارد. تربیت تلقینی یک تعبیر تناقض آمیز است . ما نمی توانیم هویت تلقینی داشته باشیم و تربیت تلقینی معنا ندارد. این یک آکسیمورون و یک عبارت واجد تنفر معنایی است و از این بحث ها.
نکته دوم انعطاف در برنامه درسی است به عنوان قلب نظام تعلیم و تربیت. برنامه درسی یکی از زیرنظام های شش گانه است و البته یک پیوند وثیقی با ساعت های شش گانه دارد . یک وضعیت ویژه ای دارد از طریق برنامه درسی و البته سایر زیزنظام ها ؛در این مدل ذهنی که ما داریم همه آن اهداف تربیتی که در ساحت های شش گانه اتفاق بیافتد یعنی عامل اصلی تحقق اهداف ساحت های شش گانه برنامه درسی است. برنامه درسی هم بنا بر این مدل ذهنی و هم بنا بر هر مدل ذهنی دیگری یک رکن است در نظام های تعلیم و تربیت و قلب نظام های تربیتی تلقی می شود. اگر شما کاری کنید که قلب خوب کار کند و خوب خون را پمپاژ بکند و خون کثیف را تصفیه بکند همان دو کاری که قلب در اندام انسان انجام می دهد آثار سلامتی و سرزندگی بر آن بار می شود.
فکر می کنیم برای برنامه درسی یک چنین الگوی مناسبی را در نظر گرفتیم که ویژگی اصلی اش " انعطاف " است و همین احکام سه گانه ای که تدوین شد . همه برنامه درسی نمی تواند تجویزی باشد ، همه چیز از پیش تعیین شده باشد مانند چیزی که الآن هست و بوده تا بوده در نظام های متمرکز همین طور بوده ،برنامه درسی واحد و کتاب درسی واحد همه اجرا می کنند و آزمونی هم می گیریم که همه بدانند ما با کسی شوخی نداریم و بر اساس همان تکلیف را روشن می کنیم.
آن چه که در سند تحول مطرح کردیم شکستن این انحصار است. شکستن آن نگاه تک وجهی و تک بعدی و بالا به پایین به برنامه درسی است.
ما گفتیم برنامه درسی واجد سه رکن است . یک رکن تجویزی یا رکن الزامی که باید باشد ، آن را نفی نمی کنیم . رکن بعدی رکن نیمه تجویزی و دیگری رکن غیر تجویزی. اینها ارکانند. در مجموع در برنامه درسی باید با توجه به این مدل و با توجه به وجوه سه گانه ابعاد و اضلاع سه گانه طراحی بشود.
هر برنامه درسی برای هر دوره تحصیلی که ما طراحی می کنیم باید بعد علمی اش که یکسان است و الزامی است همه متربیان و همه دانش آموزان در نظر گرفته می شود باید در درونش باشد.
یک بعد نیمه تجویزی باید داشته باشد یعنی انتخابی از بین گزینه های مختلف دانش آموز حق انتخاب داشته باشد و بعد غیر تجویزی یعنی اختیاری از بین گزینه های خاص نیست و کاملا آزادانه است. به این ارکان سه گانه الزامی ،انتخابی و اختیاری هم گفته می شود.
این ارکان و وجوه سه گانه ، تجویزی ، نیمه تجویزی و غیرتجویزی ؛ الزامی ، اختیاری و انتخابی به آن اطلاق می کنیم که تعابیر شناخته شده تری می باشند .
یکی از کارکردهای نظام تربیت رسمی عمومی " ملت سازی " است و باید کسانی که در این جامعه زندگی می کنند از طریق همین محتوای آموزشی که عرضه می شود به هم پیوند زده شوند .
یک نوع " احساس هویت مشترک " باید داشته باشند و هویت اختصاصی هم باید داشته باشند .
آن نظام های آموزشی که کارویژه نظام را فقط " هویت مشترک " می داند این نظام استبدادی و دیکتاتوری است .
آن نظام های آموزشی که این کارکرد اعطای هویت مشترک را کاملا نفی می کنند و می گویند آزادانه هر کسی هر هویتی را پیدا کند و دارای هویت های اختصاصی متنوع باشد آن هم نوعی رویکرد غیرقابل توجیه است و یک رویکرد لیبرالیستی غیرقابل توجیه است .
به نظر می رسد که اگر بخواهیم به صورت قابل دفاعی کارویژه های نظام آموزشی را تعریف کنیم هم باید در برابر هویت سازی مشترک نظام آموزشی را پاسخ گو بدانیم و هم در برابر هویت های اختصاصی .
این ها هیچ کدام نباید جا را برای دیگری تنگ کنند .
اگر این تصویر ذهنی قابل قبول باشد مدل برنامه درسی هم می تواند قابل قبول و پذیرفتنی باشد که ما آن هویت مشترک را سعی می کنیم از طریق بخش تجویزی و الزامی بدهیم و شامل جنبه های ارزشی و اخلاقی و... می شود که باعث هویت مشترک ملی می شود .
در بخش های دیگر باید به دنبال هویت های دیگر باشیم .
هویت های خاص قومی ، مذهبی ، دینی ، زبانی و ... باید در این جا شکل بگیرد .
این اتفاقی که ما پیش بینی کردیم در برنامه درسی رخ بدهد خیلی جای بحث دارد .
تصور کنید اگر بخواهد اجرا شود چه ساز و کارهایی را احتیاج دارد و این نوع آزاد سازی برنامه درسی واقعا چه نوع نظام تصمیم گیری را طلب می کند و نیازمند چه زیر ساخت هایی است ؟
آن چیزی که تحت عنوان الگوی نظری برنامه درسی با همین مختصات سه رکنی آمده است فکر نمی کنیم خیلی از آن استقبال شود خصوصا که بعدا برنامه درسی ملی آمد و تقریبا آن جا این مضامین گم شد .
ادامه دارد
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
نظرات بینندگان
چرا در همه این سالها که در حال انجام سخنرانی و کارگاه و چاپ و تالیف و بهره مندی از مزایای مادی فراوان چنین طرحی بودید؛ نگفتید که تنها در سی درصد سند نقش داشته اید؟
متاسفانه تدوین چنین سند مهم و راهبردی مانند بسیاری از امور دیگر وزارت آموزش و پرورش با مدیریت دبیر مادام العمر شورای عالی آموزش و پرورش به حلقه بسته و انحصاری جمعی از دوستان باند ایشان سپرده شده تا با هم و به دور از چشم و دست اغیار از مزایای نوشتن و نقد و تغییر و اجرای آن سودهای کلان ببرند و امتیاز و جایزه ها را درو کنند و هرگز از همه توان دانشگاهیان و معلمان و دلسوزان کشور استفاده نشده است
ادامه در نظر بعد...
واقعا خوب است به جای این حرف های کلی که در همه کتاب های صاحبنظران قدیم و جدید تعلیم و تربیت وجود دارد برای یکبار هم که شده علاوه بر محتوای سند فرایند اجرایی تدوین این سند و پولهایی که خرج شده، شفاف سازی شود.
کاش مدیران ما در زمان تصدی مسئولیت
برخلاف مسیر آب گِل آلود حرکت کنند نه
بعد آن. امروز بین شما و بنده که هر دو
می گوئیم و می نویسیم چه تفاوتی است؟
این چندمین بار است که شاهد چنین روندی هستم.
نتیجه :
ساختار نظام سیاسی و سیستم مدیریتی ما توان
انجام هیچ فعل خلاف مسیر آب را ندارد و همگی
مساوی هم و عین هم هستند لذا در جامعه از
ایجاد تحول و تغییرات مثبت خبری نیست.