خشت اول
هیچ کشوری قادر به تربیت افراد ماهر و متخصص نیست مگر اینکه دارای آموزش عالی یعنی مراکز دانشگاهی و موسسات آموزش عالی باشد. همان طور که از نام این نوع آموزش پیداست برای وارد شدن به این دوره عالی یک مرحله قبلتر یعنی مدارس و آموزش و پرورش قرار دارد که وظیفهاش ارائه آموزشها و مهارتهای پایه و دانش زمینهای به شهروندان برای وارد شدن به بازار کار و خدمات یا دانشگاه است. اساساً آموزش و پرورش و آموزش عالی زیر بنای توسعه هر کشوری محسوب میشود و مسیر توسعه یافتگی و رشد و پیشرفت مسیری است که از مدارس و دانشگاهها میگذرد. این مسیر که رو به جلو، تدریجی و زمانبر است خود مستلزم مدیریت و برنامه ریزی کلان است. به سخن دیگر یک سرمایه گذاری انسانی بلندمدت و هزینهبر است. دانشگاهها تنها جایی برای تولید افراد متخصص و ماهر و انتقال دانش نیست بلکه در معنی واقعی خود تولید و خلق دانش جدید از طریق متدهای به روز تحقیق از وظایف اصلی آنها می باشد. از طرفی در حیطه چگونگی، اجرای موفقیتآمیز برنامه های توسعه و پیشرفت یک دولت تا حد زیادی به عملکرد و سیستم دانشگاههای آن کشور بر میگردد. با این وجود رهبران کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه یا کشورهای با نظامهای حکومتی ایدئولوژیک-محور بیشتر همّ خود را صرف امور سیاسی کشور میکنند و آموزش عالی و آموزش و پرورش را در اولویتهای بعدی قرار داده یا با تضعیف استقلال و دخالت در آن برای پیشبرد اهداف خود از آن هزینه می کنند. اما پرواضح است که علم و روشنگری قلب تپنده و مرکز و پیشران توسعه و مدرنیزاسیون می باشد. تضعیف این بخش مستقیماً در روند توسعه تاثیر گذاشته و آن را کند میکند و اگر گفته شود که غرب از برکت دانشگاههای خود به این مرتبه از پیشرفت و مدرنیته رسیده است سخنی به گزاف گفته نشده است. اما سؤال اساسی این است که آیا کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه مانند ایران میتوانند مسیر آموزش عالی را به خوبی طی کنند و کیفیت و سطح دانشگاههای خود را به سطح دانشگاههای کشورهای توسعه یافته نزدیک کرده و با تحقیق و پژوهش واقعی و خلق محیطی علمی تولید علم کنند؟
نگارنده عقیده دارد که حداقل در مورد ایران این وضعیت در بعد از انقلاب اسلامی 1979 سیر نزولی داشته و تمرکز روی سختافزار و ظهور کمی انواعی از دانشگاههای متعدد در دوردستترین نقاط کشور بدون تمهیدات و فراهم نمودن زیرساختها و بستر لازم مانند تامین نیروی انسانی ماهر و متخصص از یک طرف و رانتی کردن آموزش عالی و هزینه کردن از دانشگاه برای افراد خاص متصل به منابع قدرت از طرف دیگر در تشدید این وضعیت نقش اساسی داشته و این فاصله را بیشتر کرده است. ناگفته پیداست تا وضعیت دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و نیز آموزش و پرورش سروسامان نگیرد تحقیق و پژوهش نیز بستر و جایگاه واقعی خود را پیدا نخواهد کرد و تنها به اسراف و هدر دادن بودجه ملی و مالیات اخذ شده منجر و تنها به محلی برای تولید مدرک م مدرکداران بدل شده و عواقب و تبعات ناخوشایند آن سالها گریبان کشور را خواهد گرفت. در این نوشتار به توصیف و بررسی وضعیت دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و نقاط ضعف آنها در دوران بعد از انقلاب اسلامی پرداخته و همزمان راهحلهایی برای رفع موانع پیشنهاد میشود. همچنین با توجه به ارتباط آموزش عالی و آموزش و پرورش هر جا ضرورت ایجاب نموده به اشکالات برنامههای آموزش و پرورش نیز اشاره میشود.
مقدمه
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 برای انطباق نهادها، سازمانها و ادارات با فرهنگ به تعبیر انقلابیون و حاکمان جدید اصیل اسلامی و زدودن فرهنگ و مظاهر غربی از کشور و ریشهکن کردن آثار به جامانده از نظام قبلی و جایگزین ساختن فرهنگ اسلامی و شریعت و آموزههای ایدئولوژیکی اسلام با ایدئولوژی و فرهنگ غربی از اصطلاح «انقلاب فرهنگی» برای این روند استفاده شد و دانشگاههای کشور را مورد هدف قرار داد. تشدید جو ضد غربی مخصوصا ضدیت و دشمنی با امریکا با حمله به سفارت امریکا و گروگان گیری کارکنان و دیپلماتها این سفارتخانه به اوج خود رسید که تبعات آن تا دههها بعد ادامه داشته است. برای اعمال برنامه پاک سازی دانشگاهها از عناصر غربی یا غربزده (با تعاریف و تفاسیر متفاوت و در مواردی شخصی از غربزده و غربزدگی) 2 سال دانشگاهها تعطیل شد. اما در واقع دانشگاهها عملاً بر اساس آن چه مدنظر سیاسگذاران و مدیران جدید بود اسلامی نشدند و تغییر قابل توجهی در چیدمان و برنامههای آن به وجود نیامد. چرا که بعد از چهار دهه دوباره بحث اسلامی کردن دانشگاه ها و علوم انسانی خاصه فلسفه و جامعه شناسی در دستور کار دولت قرار گرفته است. اگرچه ساختمانها و ابزارهای پایه و ضروی تا حد زیادی مهیا شده اما متاسفانه وقتی وارد بحث و تحلیل نرم افزاری و ذهن و دانش و تواناییهای معلمان و مدیران و استادان میشویم با تغییرات ناچیزی مواجه میشویم.
سعید پیوندی (2010) برای اسلامیسازی دانشگاهها از اصطلاح «غربی زدایی» (Dewesternisation) استفاده می کند. همچنین در اجرای این سیاست برنامهای با عنوان «پاک سازی» اجرا شد که در آن بدون در نظر گرفتن کارایی، اعتبار، تخصص و رزومه و پیشینه و آثار علمی اساتید با در نطر گرفتن معیارها و شاخصهایی مانند گرایشات مذهبی و سیاسی، سابقه خانوادگی و وابستگیها و دوستان و آشنایان، اظهارنظرها و بیانات در کلاس درس و جلسات یا بر اساس اصطکاک نداشتن آثار مکتوب و شفاهی با آموزههای ایدئولوژیکی و سیاسی مدنظر حاکمان وقت، حفظ ظاهر و شعائر اسلامی از قبیل نوع پوشش (مانند حجاب و محاسن و یقه بسته و چهره) و رفت و آمدها و شرکت در مراسم مذهبی و حکومتی مانند شرکت در نماز جمعه و جماعات و راهپیماییها و عضویت در نهادها و ارگانهای سیاسی یا نظامی طرفدار حکومت که تحت عنوان «تعهد» از آن یاد میشود گروهی از اساتید از دانشگاه کنار گذاشته شدند. ممکن بود استاد برجستهای را به خاطر چیزهای جزئی و بیاهمیت کنار گذاشته و عذرش را بخواهند یا به بازنشستگی اجباری تن درهد. مثلا صرف اینکه استادی درس را با نام خدا شروع نکرده، در نماز جماعت شرکت نکرده، عادت به کراوات زدن دارد، چادر سر نکرده، مویش اندکی از روسری بیرون زده، یقه خود را باز گذاشته، جوراب سفید یا شلوار جین پوشیده، به رادیوهای خارجی گوش کرده یا با آنها درباره موضوعی علمی و تخصصی مصاحبه کرده، یا کسی مطلبی را از روی غرض درباره اش گفته، یا با افرادی نشست و برخاست دارد که از نطر دولت عناصر نامطلوب بشمار میآیند، یا در جایی اظهارنطری کرده یا ... ممکن بود پاک سازی یا اخراج شود. این گروه از اساتید پاکسازی شده چارهای نداشتند جز اینکه برای گذران زندگی یا ادامه تحقیقات و حیات علمی خود و نیز امنیت شخصی و شغلی خود راه مهاجرت پیش گیرند که نتیجه آن کاسته شدن از کیفیت و سطح علمی دانشگاهها بود. با وجودی که با گذشت زمان آثار مخرب این گونه شاخصها و معیارهای نامربوط و نامرتبط بر همگان مخصوصا دولتها روشن گشته و جامعه شناسان و متخصصان در این حیطه هشدار داده اند و بر تاثیرات منفی آنها را بر توسعه و رشد کشور تبیین کرده اند با این وجود این معیارها و شاخص ها مخصوصا در گزینش افراد در اشکالی دیگر تا زمان حاضر به حیات خود ادامه داده است.
همچنین برای پیشبرد اسلامی سازی (Islamisation) دانشگاهها مخصوصا در حیطه علوم انسانی سیاست هر چه بیشتر وارد کردن حوزویها به دانشگاهها به عنوان استاد یا در پستهای مدیریتی، اجرایی و اداری هم دنبال شد به طوری که حتی روزی را هم به عنوان «روز وحدت حوزه و دانشگاه» نامگذاری کردند. کار به جایی رسید که اخیرا انتصاب یک روحانی به ریاست یک دانشکده پیراپزشکی و انتصاب یک مداح به سرپرستی یک بیمارستان خبرساز شد. همچنین با افزودن دروسی مانند قرآن و معارف اسلامی، تاریخ انقلاب اسلامی، تاریخ اسلام در برنامه درسی دانشگاهها بر لزوم حضور و ورود روحانیون به عنوان مدرس این دروس تاکید شد. همچنین تاسیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها در سال 1372 که مسئول این نهادها منحصرا از میان روحانیون و طلاب انتخاب میشود ورود و فعالیت روحانیون و حوزویها در دانشگاه را بیش از پیش تسهیل کرد. استقرار دفاتر و شعبات نهادهای نظامی، سیاسی و امنیتی مانند سازمان بسیج دانشجویی هم در تقویت حضور روحانیون در دانشگاه موثر بوده است.
از اقدامات مهم دیگر برای نیل به این اهداف تاسیس دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و «پژوهشگاه حوزه و دانشگاه» است تا هم بر اسلامی سازی نظارت داشته باشد و هم «بازسازی علومانسانی» یا همان اسلامی کردن علوم انسانی و دانشگاه را بر عهده داشته باشد.
اما داستان پاک سازی معلمان و اسلامی سازی در آموزش و پرورش به گونه دیگری پیش رفت و تغییرات اساسی مانند ایجاد دوایر و ستادهای مذهبی، نظامی و سیاسی در این وزارتخانه و اضافه شدن «پرورش» به عنوان این وزارتخانه همزمان با ایجاد معاونت و امور پرورشی و تغییرات اساسی در برنامه درسی ملی و محتوای کتابهای درسی و تک-جنسیتی کردن مدارس در تمام مقاطع تحصیلی همراه بوده است. همچنین به تدریج تفکیک جنسیتی معلمان هم در مدارس اجرا شد. اما اساسیترین برنامهای که آموزش و پرورش با اضافه شدن بخش پرورشی با هدف «اسلامی سازی مدارس و آموزشگاهها» و تربیت دانش آموز متدین و دانش آموزی که دارای شاخصها و ویژگیهای مدنظر نظام و تحقق «حیات طیبه» مطابق آن چه در سند تحول بنیادین آموزش پرورش که با همکاری کارشناسانی از حوزهها تدوین شده آمده و بنا به تعاریف داده شده توسط سیاستگذاران و تصمیمگیران با جدیت دنبال میکند و در سالهای اخیر مخصوصا با معرفی وزیر جدید شتاب بیشتری به خود گرفته به کارگیری طلاب و روحانیون حوزههای علمیه و انجام اقدامات و اجرای برنامههای متعدد برای تسهیل ورود طلاب و روحانیون به مدارس و تاکید بر ارتباط تنگاتنگ حوزه و آموزش و پروش است.
روزنامه کیهان در 10 آذر 1400 درباره راهکاری در خصوص تربیت دینی و تربیت دانش آموز با ارزشهای اسلامی و فرهنگی نوشت: «اکنون نیاز به حضور جدی و میدانی و نه رفع تکلیفی نهادی فعال و پویا همچون امور تربیتی در مدارس شدیداً احساس میشود و همانطور که وزیر محترم در جلسه رای اعتماد این وعده را دادند باید این موضوع به عنوان یکی از محوریترین برنامههای آموزش و پرورش در ایام پیش رو باشد. یکی از راهکارهایی که پیش از این هم ارائه کردیم، استفاده از خیل انبوه روحانیون و طلاب جوان برادر و خواهر مومن و با اخلاقی است که در حوزههای علمیه پرورش یافته و با تسلط به علم روز و آشنایی با زبان جوانان میتوانند در مدارس به عنوان متولی نهاد امور تربیتی و پرورشی استقرار داشته و منشأ بسیاری از اتفاقات و اثرات تربیتی شوند. پیشنهاد میشود موضوع استقرار یک طلبه برادر یا خواهر در هر مدرسه در شورای عالی انقلاب فرهنگی یا مجلس بررسی و در صورت امکان تبدیل به قانون شود.»
اگرچه ارتباطات و تعاملات بین حوزه ها و مدارس به صورت یک سویه از سمت حوزه به سمت مدرسه از اوائل انقلاب تا زمان حاضر ادامه داشته است اما برای هماهنگی بیشتر و نظاممند کردن این ارتباطات و برنامهریزی بیشتر از سالها پیش ستادی به نام « ستاد همکاریهای آموزش و پرورش و حوزههای علمیه در آموزش و پرورش» تاسیس شده که وظیفهاش «بسترسازی و تقویت تعاملات حوزههای علمیه و آموزش و پرورش» است. دبیر این ستاد معمولا از میان حوزویان انتخاب میشود. یکی از اقدامات اخیر این ستاد افزایش رشتههایی که طلاب در آنها میتوانستند شرکت کنند و به استخدام آموزش و پرورش دربیایند از 3 رشته (عربی، معارف اسلامی و قرآن و امور تربیتی) به 8 رشته در علوم انسانی (دبیری عربی، مربی امور تربیتی، دبیری معارف اسلامی، آموزگاری ابتدایی، دبیری ادبیات فارسی، دبیری علوم اجتماعی، دبیری تاریخ و دبیری فلسفه) بود. توسعه مدارس قرآنی، و معارف اسلامی وابسته و زیرنظر حوزهها از دیگر برنامههایی است که در سال های اخیر شتاب بیشتری به خود گرفته است. همچنین براساس مصوبهای از مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۷۵، مراکز پیشدبستانی باید زیر نظر حوزهها باشد.
علاوه بر آن می توان به اجرای طرحهایی مانند طرح «بینات» در مدارس (استقرار یک روحانی باتجربه و آموزش دیده در مدارس که اجرای برنامههای فرهنگی، مشاوره، ارتباط با خانوادهها و معلمان مدارس را برعهده میگیرد)، مدارس «امین» (در این طرح روحانیون متناسب با نیازهای پایه های تحصیلی ابتدایی و متوسطه اول و دوم بعد از آموزش و گزینش حدود ۳۰ ساعت در هفته، در مدارس فعالیت فرهنگی و تربیتی مانند پاسخ گویی به سوالات شرعی، عبادی و دینی و قرآنی دانش آموزان دارند)، به کارگیری طلاب وظیفه در مدارس و استفاده از طلاب و روحانیون در کاروانهای راهیان نور آموزش و پرورش اشاره کرد. در طرحی به نام «بوم» (برنامه ویژه مدارس) هم مدیران مدارس معمولا از طلاب برای سخنرانی و اجرای برنامه دعوت می کنند.
از دیگر اقدامات برای رفع موانع اداری و تسهیل بیشتر ورود طلاب و حوزهها به مدارس و آموزش و پرورش گنجاندن ماده بحثبرانگیز 28 در اساسنامه دانشگاه فرهنگیان است که دست آموزش و پرورش را برای استخدام و به کارگیری طلاب باز گذاشته است. در ماده 28 آمده است: «تأمین بخشی از نیازهای خاص آموزش و پرورش در رشتههایی كه امكان توسعه آن از طریق «واحد دانشگاهی» وجود ندارد، مطابق با ضوابط و مقررات وزارت آموزش و پرورش و از میان دانش آموختگان سایر دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی و پژوهشی سراسر كشور و حوزههای علمیه، با شرط گذراندن حداقل دوره یك ساله مهارت آموزی در «دانشگاه فرهنگیان» بلامانع میباشد.» بر اساس این ماده طلاب پس از قبولی در آزمون استخدامی میتوانند دوره یکساله مهارتآموزی را در دانشگاه فرهنگیان گذرانده و بعد از پایان دوره یکساله به عنوان معلم در آموزش و پرورش استخدام میشوند. همین طور در آیین نامه اجرایی مدارس مصوب چهل و یکمین جلسه کمیسیون معین شورای عالی آموزش و پرورش 10/5/1400 آمده است: «جلب مشارکت مؤسسات آموزشی، پرورشی و ورزشی معتبر و مورد تأیید آموزش و پرورش و حوزههای علمیه برای اجرای آموزش های مکمل و فوق برنامه دانش آموزان، آموزش خانواده و تربیت و توانمندسازی معلمان، با رعایت قوانین و مقررات.»
اقدام مهم دیگر تاسیس مرکزی به نام « مرکز تربیت معلم مبلغ حوزههای علمیه» است. بنا به گفته حجتالاسلام محمد اسماعیل عبداللهی مدیر مرکز تربیت معلم مبلغ حوزههای علمیه «مرکز تربیت معلم مبلغ حوزههای علمیه بین چند نهاد حوزوی و در تعامل با شورای عالی آموزش و پرورش، وزارت آموزش و پرورش و دانشگاه فرهنگیان تأسیس شده که پس از یکسال فعالیت مجوز رسمی آن توسط هیئت امنای دانشگاه فرهنگیان صادر و مورد تأیید وزرای مربوطه و دولت قرار گرفته است. مرکز تربیت معلم مبلغ حوزههای علمیه با هدف جذب و تربیت نیروهای مستعد از بین داوطلبان حوزوی برادر و خواهر برای ورود به آموزش و پرورش، تربیت صاحبنظران و پژوهشگران متخصص حوزوی به منظور نظریهپردازی تربیت دینی و بهرهگیری از ظرفیت تبلیغی- فرهنگی طلاب در عرصه آموزش و پرورش اسفندماه ۱۳۹۷ در هیئت امنا دانشگاه فرهنگیان مطرح و به عنوان مرکز وابسته دانشگاه فرهنگیان مصوب شد. دفتر مطالعات تعلیم و تربیت و مجله تربیت معلم طراز و مجله تخصصی تربیت متعالی از جمله فعالیتهای تاسیسی در این مرکز به حساب میآید.»
اخیرا مصوبهای نیز در شورای معین شورای انقلاب فرهنگی درباره وضعیت اشتغال طلاب تصویب شده است که بر اساس این مصوبه ۱۰ درصد استخدام آموزش و پرورش باید از میان طلبهها باشد (9 آذر 98 خبرگزاری مهر). محسن حاجیمیرزایی وزیر وقت آموزش و پرورش در 11 بهمن 1399 خبر داد: «این امکان فراهم شده تا برای بهرهگیری از ظرفیت حوزههای علمیه برادران و خواهران، طلاب بتوانند در هشت رشته آزمون استخدامی شرکت کنند و پس از شرکت در دوره یکساله، بهکارگیری شوند. طلاب قرار است از طریق مرکز تربیت مبلغ معلم حوزههای علمیه وارد آموزش و پرورش شوند. آموزش و پرورش و دانشگاه فرهنگیان ۲۵ هزار نفر طلاب زن و مرد را استخدام میکند و به کار میگیرند.» حجت الاسلام عبدالکریم بهجتپور مدیر مستعفی حوزههای علمیه خواهران با ضروی دانستن حضور معلمان انقلابی و دارای دغدغه فرهنگی و تربیتی در آموزش و پرورش گفت: «توجه به این مسئله در سال های گذشته مغفول مانده است و جا دارد حوزه های علمیه فرصت پیش رو را مغتنم دانسته و نسبت به تربیت طلاب جهت فعالیت در آموزش و پرورش بیش از پیش کوشش کنند.» (خبرگزاری حوزه، 2 تیر 1400).
ورود روحانیون و طلاب و فارغالتحصیلان حوزههای علمیه و مراکز آموزشی دینی به پستهای مدیریتی و ستادی آموزش و پرورش هم از برنامههای دیگری است که توسط سیاستگذاران دنبال میشود به طوری که سومین وزیر آموزش و پرورش بعد از انقلاب در کسوت روحانیت بود. هچنین نگاهی به عناوین و اسامی روسای سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی که یکی از تخصصیترین مراکز زیرمجموعه آموزش وپرورش است و وظایف مهمی مانند تهیه محتوا و تالیف و تدوین کتب درسی را بر عهده دارد مثال دیگری از این مقوله میتواند باشد. سکان مدیریت این سازمان که سالهاست توسط روحانیون مدیریت می شود در دست افراد زیر بوده است.
- حجت الاسلام دکترعلی لطیفی: معاون وزیر و رئیس فعلی سازمان پژوهش و برنامه ریزی که اخیرا (بهمن 1400) با حکم وزیر آموزش و پرورش یوسف نوری به این سمت منصوب شد. اگرچه ارتباطات و تعاملات بین حوزه ها و مدارس به صورت یک سویه از سمت حوزه به سمت مدرسه از اوائل انقلاب تا زمان حاضر ادامه داشته است اما برای هماهنگی بیشتر و نظاممند کردن این ارتباطات و برنامهریزی بیشتر از سالها پیش ستادی به نام « ستاد همکاریهای آموزش و پرورش و حوزههای علمیه در آموزش و پرورش» تاسیس شده که وظیفهاش «بسترسازی و تقویت تعاملات حوزههای علمیه و آموزش و پرورش» است.
- حجت الاسلام دکترعلی ذوعلم: معاون وزیر و رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزش از سال 97 تا 99
- حجت الاسلام محی الدین بهرام محمدیان: معاون وزیر و رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی: از سال 86 تا 96
در کل مهم ترین سیاست در اجرای برنامه اسلامیسازی در مدارس و دانشگاهها در هر دو وزارتخانه تقویت حوزههای علمیه، وارد کردن نیروهای انسانی و فارغ التحصیلان از این مراکز و محول کردن این مهم به نهاد حوزه و تاسیس مراکز آموزشی مذهبی و قرآنی و تسهیل ورود روحانیون به مدارس و دانشگاهها تحت عنوان برنامههایی مانند «وحدت حوزه و دانشگاه»، «همکاریهای حوزه و دانشگاه» و «استقرار و جذب و استخدام طلاب در مدارس و آموزش و پرورش» و انتصاب روحانیون که از قدرت چشمگیری در تقسیم بندی قدرت برخوردارند و نقشی کلیدی در سیاست و اقتصاد کشور بازی می کنند در پستهای مهم در دو وزات آموزش و پرورش و وزارت علوم، تحقیقات و فناوری توسط دولتها بود. اما آن چه که در طول این سالها در آموزش و پرورش مورد غفلت واقع شده و از چشم سیاستگذاران و سهامداران و مراکز تصمیمگیری آموزشی به عمد یا سهو دور مانده آموزش معلم و مربی و رشد و توسعه و به روزسازی مهارتهای حرفهای و توانمند کردن او و نقش موثر او برای اجرای هر برنامهای در آموزش و پرورش و آموزش عالی است.
از طرفی یکی از فلسفههای تاسیس و شکل گیری مدارس و دانشگاهها به سبک مدرن امروزی آشنا ساختن کودکان و شهروندان با روشها و متدهای علمی و علوم تجربی و تحقیق و پژوهش و اکتشاف به روش علمی و دور ساختن آنها از اوهام و خرافات و باورها و اعتقادات غیرعلمی یا شبه علمی و غلط و ناراست و تعصبات افراطی و بیجا بوده است. ورود روحانیون به مدارس و دانشگاه ها ممکن است این روند را کند یا فاصله این دو را کم رنگ یا حتی معکوس کند.
آموزش عالی در کشورهای در حال توسعه و عقبمانده
ادوارد شیلز (1966، صفحه 87) با تاکید بر اینکه دانشگاهها ابزارهایی برای ایجاد دولت، اقتصاد و فرهنگ هستند موفقیت برنامه های مدرنیزاسیون دولتهای تازه تاسیس را تا حد بالایی در گرو عملکرد نظامهای دانشگاهی آنها میداند. او دانشگاههای یک کشور را سمبل توسعه و مدرنیزاسیون می داند. او (1966) می گوید: «کشورهای توسعه نیافته به دانشمندان تحصیل کرده برای انجام بررسی روی منابع معدنی نیاز دارند. این کشورها نیاز به ابداع و اختراع روش هایی برای استخراج و پردازش منابع معدنی دارند. همچنین به متخصصانی در کشاورزی، ژنتیک، شیمی خاک، بیماریهای گیاهی، دامپزشکی، اقتصاد کشاورزی، راه سازی، فناوری اطلاعات و انرژی اتمی نیاز دارند. این کشورها به مدیران شرکت های صنعتی، شیمیدان، مهندس مکانیک و برق، اقتصاد دان و حسابدار برای وزارت اقتصاد، اقتصاددان برای تهیه طرح های اقتصادی و ارزیابی اجرای آنها دارند. جمعیت شناس و متخصص آمار برای ارزیابی نیروی انسانی و فعالیت های بی شمار آنها. این کشورها مخصوصاً به استادان و معلمانی زبده و متخصص برای دوره های دبیرستان و دانشگاهها نیاز دارند.» شیلز (1966) با مطرح ساختن این سؤال ها که آیا دانشگاههای کشورهای جهان سوم با وظایفی که برنامه های توسعهیافتگی پیش روی آنها میگذارد سازگار هستند یا نه؟ و آیا واقعاً این دانشگاهها می توانند به حد کافی و با مهارت های کافی افراد تربیت کنند و تحویل کشور دهند؟ می گوید: «قبل از اینکه به این سؤالات جواب داده شود باید متذکر شد که به غیر از چند دانشگاه انگشت شمار با پیشینه چند صد ساله بیشتر دانشگاههای کشورهای توسعه نیافته و کمتر توسعه یافته جدیدالتاسیس هستند. این دانشگاهها در کشورهایی مانند مصر، فیلیپین، پاکستان، و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین هر ساله تعداد زیادی فارغالتحصیل بیرون میدهند. اما باید گفته شود که فارغ التحصیلان این دانشگاهها از کارایی لازم برخوردار نبوده و استانداردهای لازم را کسب نمیکنند. دانشگاهی که فارغالتحصیل با کیفیت بالا بدهد در این کشورها بسیار کم میباشد. در انقلابات سیاسی معمولاً تاکید رهبران انقلاب بیشتر بر حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور و سازماندهی و جایگزین کردن نیروها می شود.»
اصرار افراطی رهبران کشورها بر استقلال و توسعه کمی یک کشور که با کنار گذاشتن نیروهای متخصص و غیرسیاسی همراه می شود آنها را از توجه به آموزش و پرورش و آموزش عالی غافل میکند. رهبران انقلاب با گذشت زمان در مییابند که باید هزینهها و بودجههای زیادی را صرف آموزش عالی و آموزش و پرورش می کردند و آموزش افراد یک جامعه و تربیت متخصص زمانبر و یک سرمایه گذاری بلند مدت میباشد و از دست دادن هر متخصصی ضربهای بر پیکره توسعه می باشد. تاسیس یک دانشگاه یا مرکز آموزش عالی یا یک دانشکده که زیر نظر دانشگاه مادر باشد در یک شهر کوچک کار ساده و یک شبهای نیست بلکه باید با برنامه ریزی بلند مدت و نیازسنجی و توجه به کادر نیروی انسانی و توان بالقوه آن شهر باشد. در غیر این صورت نتایج و بازدهی آن کاملاً با اهداف از پیش تعیین شده مغایرت و به ضد خود تبدیل شده و آثار مخربی بر مسیر آموزش عالی خواهد داشت. به کار گماردن افرادی با صلاحیت ها و تخصصهای پایین که محصول این نوع دانشگاهها بوده و در سیستم جدید تربیت یافته و آموزش دیدهاند توسعه را با موانع جدی مواجه می کند. این افراد که جای افراد کارآمد و متخصص را گرفتهاند علاوه بر هدر دادن هزینهها و انرژی از انجام امور باز میمانند. از طرفی حاکمان جدید به عللی مانند ایدئولوژی و چسبیدن به شعارهای انقلاب و تکروی و تندروی و نداشتن درک درستی از اوضاع جاری جهان و عدم قدرت انعطافپذیری و اتخاذ سیاست هایی که با نیارهای شهروندان سازگاری و تطابق داشته باشد به متخصصان نظام قدیم اعتماد نمیکنند. موفقیت برنامههای توسعه یک دولت تا حد زیادی به عملکرد و سیستم دانشگاههای آن کشور برمیگردد. همان طور که اشاره شد رهبران کشورهای توسعه نیافته بیشتر همّ خود را صرف استقلال کشور میکنند و آموزش عالی و آموزش و پرورش را در اولویتهای بعدی قرار میدهند اما چیزی که روشن است علم و روشنگری قلب تپنده و مرکز توسعه و مدرنیزاسیون می باشد. تضعیف این بخش مستقیماً در روند توسعه تاثیر گذاشته و آن را کند میکند. همین طور هر گونه توسعه و تغییر در مدیریت آموزش و پرورش و آموزش عالی باید با دقت نظر بیشتری اعمال شود و توجه کافی به زیرساخت ها و تمهیدات مبذول شود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پیشرفتهای کمی و سخت افزاری زیادی در مدارس و دانشگاه ها حاصل شده و پذیرش دانشجو همواره سیر صعودی داشته است. دانشگاهها و مراکز آموزش عالی جدیدی ساخته شده و بیشتر کلاسها در دانشگاهها و مدارس به ابزارها و سخت افزارهای تکنولوژی آموزشی مانند کامپیوتر و برد هوشمند مجهز شده اند. اما آنچه مورد غفلت واقع شده عدم توجه کافی به بحث نیروی انسانی و آموزش، توانمندسازی و توسعه مهارتهای حرفهای معلم و استاد بوده است. نگارنده عقیده دارد که حداقل در مورد ایران این وضعیت در بعد از انقلاب اسلامی 1979 سیر نزولی داشته و تمرکز روی سختافزار و ظهور کمی انواعی از دانشگاههای متعدد در دوردستترین نقاط کشور بدون تمهیدات و فراهم نمودن زیرساختها و بستر لازم مانند تامین نیروی انسانی ماهر و متخصص از یک طرف و رانتی کردن آموزش عالی و هزینه کردن از دانشگاه برای افراد خاص متصل به منابع قدرت از طرف دیگر در تشدید این وضعیت نقش اساسی داشته و این فاصله را بیشتر کرده است.
به سخن دیگر ، اگرچه ساختمانها و ابزارهای پایه و ضروی تا حد زیادی مهیا شده اما متاسفانه وقتی وارد بحث و تحلیل نرم افزاری و ذهن و دانش و تواناییهای معلمان و مدیران و استادان میشویم با تغییرات ناچیزی مواجه میشویم. روشن است که مهم ترین تغییر و به روزسازی و تجهیز باید از نیروی انسانی شروع شود و توجه بر نیروی انسانی و بر پرورش و رشد آنها متمرکز شود که این اتفاق نیافتاده است. بی شک بهبود مهارتها و تخصص نیروی انسان خود میتواند به تغییر کیفی منجر شود.
شعبانی (صفحه 73) در این مورد میگوید: «اگر نظام آموزشی بخواهد تحولی اساسی در روشهای آموزشی خود به وجود آورد، باید به فکر دگرگونی و تجدید بنای تمام عواملی باشد که به طریقی در ایجاد فضا و جو یادگیری مؤثرند؛ زیرا تغییر قسمتی از نظام بدون تغییر سایر قسمتها نمی تواند سبب بروز تغییرات مؤثر و چشمگیر شود. بسیار دیده شده است که در مجموع امکانات فیزیکی یک نظام تغییری حاصل شده است، بدون اینکه تحولی در معلم و طرز تفکر او ایجاد شود؛ در نتیجه، به رغم تغییر برنامه ها، مواد و تشکیلات مدرسه، معلم تغییر نیافته، روشها و عادات قدیم را بی کم و کاست در محیط آموزشی جدید به اجرا در می آورد. وقتی برنامه های جدید با روشهای قدیم در هم می آمیزد، تجدید بنای نظام روی کاغذ باقی خواهد ماند و فقط به درد مسؤلان تبلیغاتی خواهد خورد. بنابراین، یکی از مهمترین مسائلی که در تجدید و نوآوری نظام آموزشی باید در نظر داشت، تجدید بنای اندیشه ها و باورهای معلم است؛ زیرا بسیاری از معلمان پس از تغییر یافتن یا تجدید بنای نظام آموزشی نمی توانند آنچه در زمینه تعلیم و تربیت و ارتباط آن با شرایط تغییر یافته آموخته اند، در کلاس درس اجرا کنند و در نتیجه دچار ناکامی می شوند و پیوسته احساس بیلیاقتی می کنند. آنان در مورد این ناکامی یا خود را سرزنش می کنند یا شرایط تغییر یافته را مقصر میدانند و مورد انتقاد قرار می دهند و حتی ممکن است در مقابل نوآوریهای مدرسه مقاومت کنند یا به طریقی آنها را به ریشخند بگیرند.»
شعبانی (ص. 73) علت شکست و ناکامی اکثر معلمان در مقابل نوآوریهای آموزشی، به ویژه روشهای پرورش تفکر را باورهای غلط و از پیش ساخته آنان می داند که بر اثر تکرار، در طول سالهای متمادی، در آنان تثبیت شده است.
امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی با تاکید بر اهمیت آموزش و پرورش و بحث فرهنگ میفرمایند: «مساله فرهنگ و آموزش و پرورش در راس مسائل کشور است. اگر مشکلات فرهنگی و آموزشی به صورتی که مصالح کشور اقتضا می کند حل شود، دیگر مسائل به آسانی حل می گردد. ما باید سالهای طولانی زحمت و مشقت بکشیم تا از فطرت ثانی خود متحول شویم و خود را بیابیم و روی پای خود بایستیم و مستقل گردیم و دیگر احتیاجی به شرق و غرب نداشته باشیم و باید از همان بچه ها شروع کنیم و تنها مقصدمان تحول انسان غربی به انسان اسلامی باشد. تمام وابستگان و انگلهای خارجی زاییده شده از این دانشگاه غربی بوده است (صحیفه نور، ج 15، ص. 192).
ایشان همچنین درباره اهمیت دانشگاهها در وصیتنامه الهی-سیاسی خود آورده است: «باید ملت غارت شده بدانند که در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است، قسمت عمده اش از دانشگاهها بوده است. اگر دانشگاه و مراکز تعلیم و تربیت دیگر با برنامه های اسلامی و ملی در راه منافع کشور به تعلیم و تهذیب و تربیت کودکان و نوجوانان جریان داشتند، هرگز میهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن امریکا و شوروی فرو نمیرفت و هرگز قراردادهای خانه خراب کن بر ملت محروم غارتزده تحمیل نمی شد و هرگز پای مستشاران خارجی به ایران باز نمیشد و هرگز ذخایر ایران و طلای سیاه این ملت رنجدیده در جیب قدرتهای خارجی ریخته نمی شد و هرگز دودمان پهلوی و وابسته های به آن اموال ملت را نمی توانستند به غارت برند....»
ادامه دارد
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
آن 98 درصد که میشناختم نسل اندر نسل کارگرفقط به شرط خوراک روزانه وچوپانزاده و رعیت بودند و بعد یکی یا دو فرزندشان درسی خواندند و معلم شدند.اینها وارد چرخهء تربیت شدند یعنی کسانیکه دارای شخصیت انتسابی نبودند و جوهرهء جانشان همچون صلب پدرانشان بود و بعدها اکتسابی و در انقلاب ظاهرا رنگ و بوی معنویت گرفتند اما ریشه ها و صلبها با معنویت و قرآن و تقوا فاصله داشته و دارد. عیبها از آن زمان و از آن گزینشهاست.اگر جاهای دیگری شما سراغ دارید که اینگونه بوده اند بفرمایید.بخشهای بیشتر شخصیت متشرع و عالمانه، انتسابی و ریشه دار و با قدمت تاریخی زیاد است اما تشخصهای تصنعی و ژستها بیشترش اکتسابی است و تحت تاثیر فرهنگهای نوپدید و جامعه پذیری اجتماعات نوبنیاد.بیشتر صدمات عدم توجه به بخش اول و سرمایه گذاری روی بخش دوم بود.
گاه قانون و گزینش فاسد را قبول و صالح را رد می کرده و می کند.
دور نریم ... اصلا یه نگاه به فارغ التحصیلان مخصوصا شاگرد اول های دانشگاه امام صادق بیاندازید!
واقعه اینطوریه؟ حذف این نهاد بزرگترین خدمت به ایران و آموزش و پرورش است.