دانشگاه و آموزش و پرورش پس از ستاد انقلاب فرهنگی ، هر کدام راه خود را طی کردند و جدا شدند/ برنامه طوری تنظیم می شد که مطابق با نیازهای آموزش و پرورش باشد و از طرف دیگر، معلم امکان ادامه تحصیل در رشته مورد نظر را داشته باشد/ بعدا و تقریبا در سال 1380 و هم زمان با وزارت آقای مظفر ، کم کم آموزش و پرورش و دانشگاه از هم جدا شدند به ویژه دانشکده های علوم تربیتی که دیگر برای آموزش و پرورش کار نمی کنند/ آموزش و پرورش متاسفانه پایش را در کفش دانشگاه کرده که موجب اتلاف بودجه می شود/ از نظر قانون هم این مشکل دارد ؛ چرا که از نظر قانون اساسی ، کار آموزش و پرورش ، تربیت دانش آموز از دوره ابتدایی تا پایان دوره متوسطه است و امر " تربیت دبیر " در حوزه ی آموزش عالی است/ از نظر عرف جهانی ، آموزش عالی عهده دار تربیت معلم از طریق دانشگاه ها و مثلا دانشکده های علوم تربیتی است/ پژوهشگاه های آموزش و پرورش به نظر می رسد تاسیسات زائدی باشد/ دانشکده های علوم تربیتی ، رسالت خود را گم کرده اند/ حتی استادان دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی به جای تمرکز بر بر توسعه و ارتقاء کیفیت آموزش و پرورش به موسسات غیر مرتبط مانند بیمه ، خودروسازی و... روی آورده اند و استاد دانشکده علوم تربیتی ، تحقیقاتش مرتبط با آموزش و پرورش نیست و همه این ها به صورت یک کلاف سردرگمی آمده است که آینده آن نگران کننده است/ در کشورهای صنعتی ، دانشگاه بر آموزش و پرورش اشراف دارد/ معلم به راحتی دستورات مدیر را دور می زند و حتی گاهی مدیر را سرنگون می کند در حالی که در آمریکا ، مدیر در آموزش ، حرف اول و آخر را می زند . استخدام و حتی اخراج معلم دست مدیر مدسه است و بس/ دستگاه عریض و طویل مناطق آموزشی که هر کدام دارای تشکیلات مجزا بوده و مجریان دیوان سالاری بیش نیستند مانند ماری بر پیکره نحیف آموزش یعنی " معلم " پیچیده است که کاری جز کاغذ بازی و حتی در برخی موارد صدور دستورات متناقض ندارد/ این ساختار دیوان سالاری ، آموزش را احاطه نموده و روز به روز نتیجه ای جز فرسوده نمودن فرآیند آموزش و تحلیل نقش معلم را بر عهده ندارد....
صدای معلم :
در ابتدا ، آقای دکتر خود را معرفی کنید ؟
- مظفر الدین واعظی هستم .عضو کمیسیون برنامه ریزی تربیت معلم تحت سرپرستی وزیر آموزش و پرورش از زمان آقای دکتر اکرمی تا زمان آقای دکتر علی احمدی بودم .
- عضو سابق ستاد انقلاب فرهنگی و عضو برنامه ریزی علوم انسانی در ستاد انقلاب فرهنگی بودم و در حال حاضر عضو هیات علمی گروه مدیریت و برنامه ریزی آموزشی دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران هستم .
صدای معلم :
رسالت دانشکده های علوم تربیتی چیست و وضعیت آن در سایر کشورها به چه صورت است ؟
واعظی : دانشگاه و آموزش و پرورش پس از ستاد انقلاب فرهنگی ، هر کدام راه خود را طی کردند و جدا شدند . در زمان ستاد انقلاب فرهنگی ، همواره دانشگاه و آموزش و پرورش از طریق این ستاد به هم پیوند می خوردند ، مخصوصا در زمان برنامه ریزی تربیت دبیر ، همواره حضور معاون آموزشی وزارت آموزش و پرورش در جلسات برنامه ریزی الزامی بود . در مجموع ، برنامه طوری تنظیم می شد که مطابق با نیازهای آموزش و پرورش باشد و از طرف دیگر، معلم امکان ادامه تحصیل در رشته مورد نظر را داشته باشد .
مثلا دانشکده علوم ، معلم فیزیک ، شیمی ، زمین شناسی تربیت می کرد ، همین طور مثلا دانشکده تربیت تربیت بدنی ، دبیر ورزش تربیت می کرد .
در همین دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی ، در زمان دکتر کاردان ، آزمایشگاه وجود داشت و دبیر تربیت می شد ، اما بعدا و تقریبا در سال 1380 و هم زمان با وزارت آقای مظفر ، کم کم آموزش و پرورش و دانشگاه از هم جدا شدند به ویژه دانشکده های علوم تربیتی که دیگر برای آموزش و پرورش کار نمی کنند .
این دانشکده ها و آموزش و پرورش ، هر دو از بودجه عمومی کشور تغذیه می کنند ، اما آموزش و پرورش متاسفانه پایش را در کفش دانشگاه کرده که موجب اتلاف بودجه می شود .
از نظر قانون هم این مشکل دارد ؛ چرا که از نظر قانون اساسی ، کار آموزش و پرورش ، تربیت دانش آموز از دوره ابتدایی تا پایان دوره متوسطه است و امر " تربیت دبیر " در حوزه ی آموزش عالی است .
اگر واقعا به وجود دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی نیازی نیست ، می توانند آن ها را تعطیل کنند !
از نظر عرف جهانی ، آموزش عالی عهده دار تربیت معلم از طریق دانشگاه ها و مثلا دانشکده های علوم تربیتی است .
اگر در حال حاضر ، اساتیدی هم در دانشگاه فرهنگیان وجود دارند باید به دانشکده های روان شناسی پیوند بخورند و کار کنند .
ضمنا ، پژوهشگاه های آموزش و پرورش به نظر می رسد تاسیسات زائدی باشد که نقش آن ها را دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی از طریق پایان نامه های کارشناسی ، کارشناسی ارشد و دکتری می توانند به صورت کاربردی پوشش دهند .
دانشکده های علوم تربیتی ، رسالت خود را گم کرده اند . این دانشکده ها ، اقدام به تربیت نیروی انسانی می کنند که مورد پذیرش آموزش و پرورش نیست و عملا باری بر دوش دولت و جامعه می گذارند و عده ای ناراضی و بیکار تحویل جامعه می دهند .
بسیاری از این نیروهای ناراضی ، جذب رشته های غیر مرتبط می شوند .
حتی استادان دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی به جای تمرکز بر بر توسعه و ارتقاء کیفیت آموزش و پرورش به موسسات غیر مرتبط مانند بیمه ، خودروسازی و... روی آورده اند و استاد دانشکده علوم تربیتی ، تحقیقاتش مرتبط با آموزش و پرورش نیست و همه این ها به صورت یک کلاف سردرگمی آمده است که آینده آن نگران کننده است .
در صورتی که در کشورهای صنعتی ، دانشگاه بر آموزش و پرورش اشراف دارد و در رشته های مختلف و مورد نیاز آموزش و پرورش ، کارشناس تربیت می کند و آن را دراختیار آموزش و پرورش و جامعه قرار می دهد .
در این کشورها ، دانشکده های علوم تربیتی ، عهده دار نظارت بر کیفیت آموزشی فارغ التحصیلان هستند و تا 4 سال معلم فارغ التحصیل خود را از طریق استاد و دانشجوی رشته رهبری و سیاست گذاری آموزشی تحت پوشش قرار می دهند . بدین ترتیب که دانشجوی رشته رهبری و یا مدیریت آموزشی با ارشدیت استاد درس خود ، نیارهای آموزشی ، فنی و ارتباطی معلمان را مورد ارزیابی قرار می دهد و بر اساس این نیازسنجی ، هر ساله در تابستان ، دانشکده علوم تربیتی ، کلاس های آموزشی در قالب رشد کارکنان برگزار می کند که تنگناهای تخصصی آن ها را مرتفع می کند و به همین ترتیب ، ارزشیابی دیگری در سال آینده از آن معلم در مورد کاربست آموزش ها در فرآیند آموزش به عمل می آورد و به همین ترتیب تا 4 سال ، دانشگاه بر ارزیابی معلم فعلی خود که دانشجوی قبلی خود باشد نظارت دارد و فرآیند کیفیت بخشی آموزش از این طریق به روز می شود.
صدای معلم :
در واقع ، ما در کشورمان به نوعی با موازی کاری روبه رو هستیم که نتیجه ای جز اتلاف منابع انسانی و مالی و... ندارد ؟دقیقا همین طور است .
واعظی : همان گونه که پیش نیز گفته شد ، این موازی کاری ها و دخالت آموزش و پرورش در فرآیند آموزش عالی و تربیت معلم ، فقط باعث اتلاف بودجه عمومی کشور می شود و ما در کشور مان محدودیت منابع مالی داریم در حالی که کشورهای صنعتی هم از نظر اقتصادی و هم از نظر فنی از ما جلوترند و اتلاف بودجه آن ها واقعا در سطح بسیار پایینی است .
صدای معلم :
* جایگاه معلم در چرخه آموزش کجاست و چه باید کرد ؟
واعظی : از نقطه نظر مدیریتی ، مدیر آموزش و پرورش در جامعه ما با یک سلسله قواعد و مقررات دوپهلو روبه روست که که نه برای معلم و نه برای مدیر روشن است و نه حتی برای دولت !
در مواردی ، معلم به راحتی دستورات مدیر را دور می زند و حتی گاهی مدیر را سرنگون می کند در حالی که در آمریکا ، مدیر در آموزش ، حرف اول و آخر را می زند . استخدام و حتی اخراج معلم دست مدیر مدسه است و بس .
دستگاه عریض و طویل مناطق آموزشی که هر کدام دارای تشکیلات مجزا بوده و مجریان دیوان سالاری بیش نیستند مانند ماری بر پیکره نحیف آموزش یعنی " معلم " پیچیده است که کاری جز کاغذ بازی و حتی در برخی موارد صدور دستورات متناقض ندارد !
اگر به درستی دقت کنیم ، این مناطق آموزش و پرورش ، کاری جز اجرای منویات دیوان سالاری را بر عهده ندارند و البته باید با کاهش این دیوان سالاری ، سعی در یاری رساندن به هسته اصلی آموزش یعنی معلم بود .
در مجموع ، این ساختار دیوان سالاری ، آموزش را احاطه نموده و روز به روز نتیجه ای جز فرسوده نمودن فرآیند آموزش و تحلیل نقش معلم را بر عهده ندارد .
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم .
پایان /
نظرات بینندگان
آقای دکتر خیلی شکسته شدید'ان شا ا''' خداوند عمر با عزت به شما اعطا نماید'
شاگرد سابق شما