روز معلّم افتاده بود جمعه و بچّهها تصمیم گرفتند جشن روز معلّم را دو روز زودتر برگزار کنند. اوّلین سال تدریسم بود و اوّلین روز معلّم در مقام یک معلّم را در پیش داشتم. ششمیها تمام مقدّمات را فراهم کرده بودند. کیک خریده بودند. کلاس را آذینبندی کرده بودند. همه چیز آمادهی یک جشن ساده امّا زیبا بود. در میان سوت و کف بچّهها و زیر بارش برفِ شادی وارد کلاس شدم.
بعد از اینکه بچّهها کیک و شربتها را بین همکلاسیها توزیع کردند، یکییکی آمدند و با ادای احترام کادوها و شاخه گلهاشان را تحویل دادند. هولهولکی کادوها را ازشان گرفتم و روی میزم گذاشتم بعد پشت میزم نشستم. حرفهای معمولی تحویل بچّهها دادم و ازشان تشکّر کردم.
هنوز حرفم تمام نشده بود که چند نفر از بچّهها از من خواستند کادوها را باز کنم. اوّلش نپذیرفتم. کمی مِنّومِن کردم و طفره رفتم. بیشتر اصرار کردند. پذیرفتم. چند نفری برایم کتاب آورده بودند. خیلیها جوراب، زیر پیراهنی و رکابی آورده بودند. بعضیها هم تابلوهایی از آیات قرآن و اشعاری در ستایش مقام معلّم برایم آورده بودند. بسته به ارزش مادّی هدایا از بعضی بچّهها واکنشهای متفاوتی سر میزد. مثلاً وقتی کادوی محمّد، که سکّهی پارسیان یک گرمی بود، را نشان دادم هو کشیدند. لبخندی روی لبان من نشست و چشمهای محمّد از شادی خندیدند. کادوی مهدی را که باز کردم؛ امّا بچّهها زدند زیر خنده. او، که از شدّت علاقهی من به کتاب آگاه بود، مجموعه اشعار شاعری گمنام را برایم آورده بود. کتاب را که باز کردم، یک دانه تیغ تیز در لفافه از لای آن افتاد. رنگ و حالت چهرهام تغییر کرد. بچّهها خندیدند. مهدی هر چه تلاش کرد نتوانست دلشکستگیاش را پشت لبخندش پنهان کند. کتاب احتمالاً دستِ دوم بود و آن را لابد از یکشنبه بازار خریده بود. خودم را بابت پذیرفتن پیشنهاد بچّهها سرزنش کردم. کاش کادوها را در جمع باز نمیکردم. حسرت آن خطای ناخواسته تا اردیبهشت سال بعد همراهم بود. تصمیمم را گرفتم. دو هفته زودتر اعلام کردم هیچ کادویی را نمیپذیرم. نامههایی را که بچّهها پیش از آن برایم نوشته بودند در کلاس میخواندم تا تشویق شوند برایم نامهای بنویسند.
در این میان کسانی هم توصیهام را نادیده گرفته و کادویی برایم آوردهاند که با بیتفاوتی از آنها خواستهام کادوشان را روی میزم بگذارند و بنشینند. راستش دوست ندارم روز تقدیر از من به فخر فروختن دانشآموزی به دوستش آلوده گردد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.