امروز صبح دیداری داشتم با استاد عطا احمدی، مردی که دوچرخه سوار است و دوچرخه سوار بودنش نه از سر فقر که از دل دریایی اش است؛
مردی که تمام عمرش را و تمام دار و ندارش را در طبق اخلاص نهاده و بی منت و بی ریا و بی ادعا، صرف خدمت به میهنش نموده است؛
مردی که حتی خانه و کاشانه اش را مدرسه نموده و بابت سکونتش در اتاقی در گوشه حیاط آن، به مدرسه اجاره بها پرداخت نموده است؛
مردی که کودک خردسالش را اول صبح که کفن و دفن می نماید بلافاصله ساعت 10 صبح خودش را به کلاس درس می رساند و خدمت و آموزش به دانش آموزانش را از سر می گیرد؛
مردی که نیکوکارانه بیش از 2500 پروژه مدرسه سازی و مسکن نیازمندان و سرای سالمندان و جاده سازی و...را سامان داده است و زندگی اش یک دوچرخه ایست که با آن به پروژه ها سرکشی می کند و یک پیراهنی است که زمستان و تابستان همان را می پوشد و یک دفتر صد برگیست که تمام سیستم حسابداری و بوروکراسی اداری اش همین دفتر صدبرگ است !
نه منشی دارد و نه معاونی و نه راننده ای و نه...
( کجایید مدیران پرفیس و افاده ای که ده ها منشی و معاون و رئیس دفتر و ...دارید و برای رسیدن به اتاق تان باید از شش طبقه و صدها پله و چندین اتاق تو در تو و چندین منشی و رئیس دفتر و ...گذشت و آخر سر، وقت ملاقات به پسر خدا هم نمی دهید و خروجی این همه بوروکراسی ویرانگر اداری چیست؟! )
من جواب می دهم:
تقریباً هیچ !
کجایید مدیران پرادعایی که اگر روزی به اندازه سر سوزنی به وظیفه قانونی تان عمل کنید در ده ها خبرگزاری و سایت و روزنامه و بیلبورد و تریبون و...منتشرش می کنید و فریادش می زنید !
ای مدیران پرادعا و از دماغ فیل افتاده ای که ادعای خدمتگزاری تان گوش فلک را کر کرده ؛ اگر روزی خواستید بفهمید خدمت یعنی چه و درس خدمت خالصانه و مدیریت کارآمد و در یک کلام معنای"کار و عمل" را بیاموزید نگاهی به کارنامه عطا احمدی بیندازید .
عطا احمدی، مردی که با این حجم از خدمت به ملک و مملکت،سر سوزنی ادعا ندارد و در تمام عمرش یک مصاحبه بابت خدماتش انجام نداده و هر بار که خواسته اند برایش بزرگداشتی بگیرند شدیداً مخالفت نموده و در مراسم شرکت ننموده و پیشنهاد صرف هزینه مراسم را برای نیازمندان داده است .
عطا احمدی،مردی که به پاس سال ها خدمت و نیکی،آنگاه که تصمیم می گیرند به دست رئیس جمهور نشان خدمت و تعلیم و تربیت به او اعطا نمایند با هزار دوز و کلک و به بهانه دادن بودجه مدرسه سازی او را به تهران می کشانند و او هم وقتی در برابر عمل انجام شده قرار می گیرد تمام جایزه اش را یک جا صرف نیازمندان می کند .
در مملکتی که هر روز از یک اختلاس و حقوق نجومی و...رونمایی می شود و در زمانه ای که مهربانی و نیکوکاری و ارزش های اخلاقی و انسانی و ...محلی از اعراب ندارند و در جامعه ای که فردمحوری و منفعت طلبی در آن بیداد می کند داستان عطا احمدی پهلو به افسانه می زند اما صد شکر که واقعیت دارد...
عمرت به بلندای دماوند و عزتت افزون باد مرد.
حمید سنجری،هفتم بهمن ماه هزار و سیصد و نود و پنج -کرمان
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
حاضرم همون ماهی یه بار هم نبینمش!
کلا به سخن پرانی ها و حرکاتش "آلرژی" پیدا کردم!
کهیر می زنم!