بحرانی که در پی آتش سوزی در ساختمان پلاسکو به وجود آمد ، افکار عمومی را از جهات مختلف درگیر خود نمود .
سعی می کنم این واقعه تلخ را از جهاتی دیگر مورد تحلیل قرار دهم .
شاید مهم ترین وجه این واقعه ، اخلال در امداد و کمک رسانی به مصدومان در اثر تجمع و ازدحام جمعیت و نیز افرادی بود که اصطلاحا " عکس سلفی " می گرفتند .
همان روز و در یکی از شبکه های صدا و سیما ، مجری انتقادات شدید و تندی را متوجه این افراد نمود .
حتی به کنایه عنوان کرد زمانی که خدا در حال تقسیم شعور و فهم میان مردم بود این گونه افراد غایب بودند !
از نظر من ، افرادی که آن روز در خیابان ها اطراف و یا نزیک به ساختمان پلاسکو تجمع کرده بودند در چند طیف می توان طبقه بندی نمود .
نخستین گروه همان صاحبان و مالکان مغازه ها و واحدهای تجاری بودند که به شدت نگران وضعیت خود و اموال شان بودند .
آن ها احتمالا ترجیح داده بودند که خودشان و راسا نظاره گر اموال و دارایی های خود باشند .
سپس خانواده هایی بودند که نگران وضعیت سلامتی و جان اعضای خانواده خود چه در کسوت آتش نشان و یا مالکان مغازه ها بودند .
و اما گروهی که تعداد آن ها هم کم نبود افرادی بودند که برای کسب اخبار دست اول در محل حضور پیدا کرده بودند .
این یک واقعیت در جامعه ما است که قاطبه مردم به کانال های رسمی اطلاع رسانی اعتماد چندانی ندارند و غالبا چیزی را باور می کنند که با چشم خود دیده باشند !
در جامعه ما افراد به دلایل مختلفی " دیده نمی شوند " .
به نظر می رسد این گونه موقعیت ها و کسب اخبار دست اول و انتشار تصویر آنان در کنار خبر فرصتی برای دیده شدن باشد .
شاید مهم ترین نقص و یا ضعف به دوران مدرسه برمی گردد و این که مدرسه و آموزش و پرورش به علت " نخبه گرایی " و دیدن " افراد صرفا برجسته و خوب " فرصتی را به صورت عادلانه برای دیده شدن همه فراهم نمی کند و این عطش بعدها و البته در اشکال منفی و مشمئز کننده مجال ظهور می یابد .
رسانه های رسمی نیز غالبا امکان دیده شدن را برای همه شهروندان و به صورت عادلانه فراهم نمی کنند در حالی که کانال ها و شبکه های غیررسمی این فرصت را به صورت مستقیم برای ارضای این " حس و یا عقده ارضا نشده " در اختیار آنان قرار می دهد .
یکی از مسئولان آتش نشانی عنوان می کرد که مردم به آژیرهای ممتد ماشین های آتش نشانی و نیروهای امدادی توجهی نداشتند و با بی تفاوتی و خونسردی با آن برخورد می کردند .
بسیاری در تحلیل های خود به این رفتار نامناسب و غیرشهروندی این افراد انتقاد می کردند و این که سطح آموزش های شهروندی بسیار پایین است .
درست است که جامعه ما اصولا به مهارت های زندگی آشنا نیست اما نمی توان همه چیز را صرفا با این دیدگاه تجزیه و تحلیل کرد .
برخی اوقات شاهد آن بوده ایم که واقعا اضطراری به آن معنا وجود نداشته است و این در برخی مواقع از ژست و حالت افرادی که رانندگی می کرده اند مشهود بوده است !
در واقع ، جامعه ما دچار یک نوع " بحران اعتماد " و " کاهش سرمایه های اجتماعی " است و این شکاف رو به روز در حال بزرگ شدن و عمیق تر شدن است .
امروز « صداقت » حلقه مفقوده ای در ارتباطات اجتماعی و انسانی است و " منفعت طلبی " افراد و گروه ها « بحران اعتماد » را در حد فراتر از خط قرمز قرار داده است .
و اما نکته مهم دیگر ، عمل نکردن " مدرسه " و " آموزش و پرورش " به ماموریت های ذاتی خویش است .
بسیاری از صاحب نظران و حتی مسئولان بارها و به کرات عنوان می کنند که مدرسه " مهارت های زندگی " را آموزش نمی دهد .
با این حال ، اراده ای برای جبران و یا رفع این بحران در بخش " آموزش " وجود ندارد .
به عنوان مثال ؛ بسیاری از شهروندان و افراد عادی جامعه طریقه استفاده کردن از یک کپسول آتش نشانی را بلد نیستند .
بسیاری از آن ها آتل بستن و یا بانداژ اصولی یک زخم را نمی دانند ، طریقه تنفس مصنوعی را بلد نیستند ، مدیریت استرس را در مواقع بحرانی یاد نگرفته اند و در اثر همین مساله ضایعات و خرابی ها بیشتر می شود ...
مدارس ما از این گونه آموزش ها غالبا تهی هستند و بیشتر به محلی برای " حافظه محوری " و نیز کسب و کار تعدادی از موسسات تجاری – آموزشی تبدیل شده اند .
در واقع ، کتاب های درسی با حجم روزافزون شان نه محلی برای کسب مهارت های زندگی باقی گذاشته اند و فرصت تفکر و نوآوری را هم از دانش آموزان و هم از معلمان ربوده اند .
« سند تحول بنیادین » ترسیم کرده اند اما پس از گذشت 5 سال ، اکثریت معلمان ( بیش از 70 درصد ) از محتوای آن اطلاعی ندارند !
زمانی که صحبت از مهارت های زندگی می کنیم شامل همه موارد می شود .
دانش آموزان ما حتی طریقه سلام کردن ، صف ایستادن و حتی راه رفتن را هم در مدارس یاد نمی گیرند !
خلا این آموزش ها در مواقع بحرانی و واقعی نظیر پلاسکو و... خود را نشان می دهد .
به عبارت دیگر ، مسئولان و برنامه ریزان چه چیزی به جامعه داده اند که انتظار برداشت آن را دارند ؟
و اما مورد آخر به الگوها و سبک زندگی افراد برمی گردد .
زندگی مدرن و به اصطلاح " مدرنیسم " برای هر مشکلی راه حلی هم قرار داده است .
در واقعه پلاسکو ، مطابق اعلام مسئولان از 560 واحد تجاری تنها 100 واحد بیمه آتش سوزی بوده اند .
از قرار معلوم ، بیمه این گونه واحدها هم نه به صورت داوطلبانه که از سر اجبار بوده است !
به عنوان مثال ؛ واحدی قرار بوده است از بانک وام بگیرد و در برابر آن موظف بوده است که اجناس و کالای خود را در مطابق درخواست بانک وام دهنده بیمه کند !
باز هم مطابق اعلام مسئولان ، حدود 1500 میلیارد تومان خسارت به این واحدها وارد شده است .
رئیس بیمه مرکزی اعلام می کند :
" صرفا حدود ۲۵ درصد از واحدهای تجاری و تولیدی ساختمان پلاسکو تحت پوشش بیمه بوده اند که بعضا به دلیل پایین اعلام کردن سرمایه برای عدم پرداخت حق بیمه واقعی، دارای پوشش های ناکافی از ۵۰ میلیون تومان تا چند صد میلیونی بوده اند که جمعا از سوی شرکت های بیمه کمتر از ۴۰ میلیارد تومان تعهد برای این ساختمان تجاری و تولیدی بیمه شده است".
حال پرسش این است که چرا فردی که صاحب میلیون ها و شاید میلیاردها تومان سرمایه است ، حاضر به پرداخت مبلغ اندکی برای بیمه اموال خود که البته این هم نوعی آینده نگری و سرمایه گذاری است نمی باشد و در عوض تا آخر عمر باید در حسرت پشیبمانی و افسوس باشد ؟!
پشیمانی که دیگر فایده ای ندارد ...
گره کار کجاست ؟
نظرات بینندگان
دوست عزیز
آقا/ خانم سلیمانی
از لطف شما ممنونم .
پایدار باشید .
دوست عزیز بازنشسته
بنده جایی نگفتم فقط مدرسه و آموزش و پرورش مقصرند .
هر کسی سهمی در جامعه و مشکلات و البته پیشرفت های آن دارد .
همه سرنشینان یک جامعه هستند و نسبت به هم مسئول .
پایدار باشید.
و جای دارد که همه انها را تشویق نمایند
ولی در چند سال گذشته چند معلم به خاطر نجات جان دانش اموزان خود را در کلاس درس به دل اتش انداختند تا بچه های مردم دچار سوختگی نشوند
معلمی که خود را به زیر دیوار انداخت تا بچه ها اسیبی نبینند و خود جانش را از دست داد
معلمی که به خاطر علم در جاده های روستایی در برف به خاطر سرما از بین رفت
معلمی که مظلومانه توسط دانش اموز یاقی در کلاس در سر بریده شد
و غیره ...............
چرا صدا و سیما اسمی از این افراد هم نمی برد
چرا مسئولان مملکت یا حتی وزیر اموزش و پرورش از این افراد تقدیر نمی کنند
و هزاران اما و چرای دیگر
(((((معلم عزیز ای مظلوم ترین و زحمت کش ترین قشر جامعه دستت را می بوسم)))))