وظیفه معلم آموختن است و تمام مردم و مسئولین روزی شاگرد معلمین بوده اند و معلمین همواره علاوه بر دروس تخصصی رشته خود به محصلین درس انسانیت، اخلاق ، عدالت ، بزرگ منشی و تقوی می آموزند/ آموخته بودم به بیماران به عنوان پول متحرک نگاه نکن و همه بیماران را خانواده و ناموس خود بدان، و صد افسوس که بعضی نیاموختید و تا آنجا پیش رفتید که به خاطر پول بخیه را از صورت دخترکی معصوم کندید و در اتاق عمل ازبیمار بیهوش.../ آموختم که مال مردم امانت الهی در نزد شماست و هشدار دادم به مال مردم طمع نکنید و حدیث مولی متقیان را بارها برای شما گفتم/ افسوس که نیاموختی و بر زنی شرافت مند سیلی زدی/ آموخته بودم معلمی شغل انبیا است و اگر تمام جهان نوح و ابراهیم و محمد را آزار داده و مسخره کنند ، تو حق نداری مسخره کنی/ وظیفه تو نشان دادن و بیان حقایقی از صداقت های معلم است که فراموش شده ...
مقدمه :
وظیفه معلم آموختن است و تمام مردم و مسئولین روزی شاگرد معلمین بوده اند و معلمین همواره علاوه بر دروس تخصصی رشته خود به محصلین درس انسانیت، اخلاق ، عدالت ، بزرگ منشی و تقوی می آموزند ، ولی متاسفانه عده ای نیاموختند .
و من با عذر خواهی از معلمان بزرگ لحظه ای در جایگاه آنان نشسته و آموخته ها را یاد آوری می کنم ، شاید این بار برای عده ای مفید واقع شود .
آنچه من آموختم :
به شما آی رانندگان اتوموبیل،
آموخته بودم هنگام رانندگی به عابرین پیاده احترام گذاشته و اجازه دهید مردم مخصوصا کودکان و افراد مسن با آرامش از خیابان عبور کنند . افسوس که عده ای نیاموختید و جلو عابران در باران و سرما ویراژ رفته و عابران را ترساندید تا آنجا که کودک و پیرمردی را به جوی آب انداختید . افسوس که نیاموختید؟
و به تو ای پزشک
آموخته بودم به بیماران به عنوان پول متحرک نگاه نکن و همه بیماران را خانواده و ناموس خود بدان، و صد افسوس که بعضی نیاموختید و تا آنجا پیش رفتید که به خاطر پول بخیه را از صورت دخترکی معصوم کندید و در اتاق عمل ازبیمار بیهوش... افسوس که نیاموختید .
و به تو ای مسئول مالی بانک و صندوق و بیت المال ،
آموختم که مال مردم امانت الهی در نزد شماست و هشدار دادم به مال مردم طمع نکنید و حدیث مولی متقیان را بارها برای شما گفتم که برادر عزیز و فقیر خود را که برای دریافت کمک آمده بود با آهن داغ پاسخ گفت و به شما آموختم که به فرزندان و فرمانداران خود فرمود بر اموال مردم چون گرگ درنده نباشند و بر بیت المال یورش نبرند تو شنیدی اما افسوس که بعضی نیاموختید.
و به تو ای تاجر و کاسب
آموختم که کم فروشی گناهی عظیم است و آیه و حدیث گفتم و بارها و بارها گفته بودم که بسیاری فقیرند و با چشم طمع به مال مردم نگاه نکن ، افسوس که بعضی نیاموختید و اجناس را چند برابر قیمت به مردم فروختید. افسوس که نیاموختید.
و به تو ای مامور شهرداری و سد معبر
به تو آموختم که بسیاری از دست فروشان انسان های شریف هستند که از بد حادثه اینجا پناه آوده اند و از سفره دولتی سهمی ندارند و برای گذران زندگی مجبور به دست فروشی شده اند . با آنان مدارا کن . افسوس که نیاموختی و بر زنی شرافت مند سیلی زدی ! افسوس که نیاموختید !
و به تو نویسنده نشریه نگاه !
آموخته بودم معلمی شغل انبیا است و اگر تمام جهان نوح و ابراهیم و محمد را آزار داده و مسخره کنند ، تو حق نداری مسخره کنی .
وظیفه تو نشان دادن و بیان حقایقی از صداقت های معلم است که فراموش شده.
باید به جای انشائ دانش آموز از بی عدالتی های آموزش و پرورش می گفتی ، از معلمی می گفتی که آموزش و پرورش هر روز برایش درد سری ایجاد می کند . یک روز ارزشیابی، یک روز ترس از مازاد شدن و کسر حقوق ،یک روز طرح درس، یک روز اقدام پژوهی آن هم در شرایط ایده آل و ازمعلمی می گفتی که در روستایی تدریس می کند که کشیدن جاده از نظر اداره راه اقتصادی نیست و من گفته بودم حرمت امامزاده را متولی اش نگه می دارد، افسوس که نیاموختی.
ولی خوشحالم که او آموخت
گفته بودم شرافت را حفظ کنید حتی در فقر و تنگدستی ، حتی در نداری و گرسنگی، حتی اگر مانند شیر زن کربلا سیلی خورید.
با آنکه شاید پیرزن دست فروش تحصیلات زیادی نداشت ،اما خوب آموخت.
احسنت بر او که خوب آموخت برای حفظ شرافتش در تنگدستی و فقر سیلی خورد ولی شرافت و بزرگ منشی و جوانمردی خود را حفظ کرد .
آفرین!
احسنت بر تو که خوب آموختی...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان