سلام
نمی خواهم قصه بنویسم؛ آن چه می خوانید یک ماجرای واقعی است !
آن روز هوا آلوده و برای گروه های حساس خطرناک بود. مدارس ابتدایی تعطیل بودند ولی دبیرستان تعطیل نبود. زنگ سوم بود و باید به کلاس می رفتیم . من به عنوان نماینده معلمین مشغول گفت و گو با مدیر بودم. پس از اتمام صحبت ها با چند دقیقه تأخیر راهی کلاس که در طبقه دوم بود شدم. برای جبران چند دقیقه تأخیر پله ها را با شتاب طی کردم. وقتی وارد کلاس شدم احساس کردم که حال عادی ندارم گویا ظاهراً هم تغییری در چهره ام مشاهده می شد ، چند دقیقه نشستم.
یکی از دانش آموزان لیوان آبی آورد اما فایده نداشت. هر لحظه که می گذشت شرایط بدتر می شد. از نماینده کلاس خواستم کمک کند که به دفتر بروم. با هر سختی بود به دفتر رسیدم. پس از آن را به طور دقیق نمی دانم گویا خانم مدیر فشار من را اندازه گیری کرده و به دنبال آن اورژانس را خبرکرد.
در میان دلواپسی های دانش آموزان و همکاران به بیمارستان منتقل شدم.
پس از یک هفته مرخصی استعلاجی و انجام بررسی های پزشکی اعلام شد که مشکل، به علت کمبود اکسیژن و ایجاد اختلال لحظه ای در کار مغز به وجود آمده که اگر هم لخته ای ایجاد شده به لطف خدا قلب و مغز آن را رد کرده اند.
حدود چهار ماه پس از آن حادثه روزی به شکل ناگهانی احساس کردم چشمم دید کمی دارد و هرلحظه کمتر می شود. به سرعت به اورژانس بیمارستان چشم مراجعه کردم. فوراً مرا به اتاق عمل بردند. چشم من دچار خونریزی شبکیه شده بود.
بررسی های پزشکی حاکی از این بود که لخته بسیار جزئی موجب پارگی مویرگ ها شده است ، اما من سابقه هیچ گونه بیماری نداشتم. تمام آزمایشات نشان از سلامت کامل داشت. پیگیری پزشک داخلی برای یافتن علت لازم بود، تا بتوانند از تکرار فاجعه جلوگیری کنند. شرایط جسمی و نتایج مطلوب آزمایشات توجه پزشکان را به اتفاقات ماه های اخیر معطوف کرد. همگی به اتفاق معتقد بودند که در حادثه آن روز هوای آلوده، لخته کوچکی در خون ایجاد شده که به مرور زمان به شبکیه رسیده است.
با کشف علت، پزشکان داخلی، قلب و چشم اکیداً توصیه کردند که در شرایط آلودگی هوا قرار نگیرم و در زمان اخطار به هیچ وجه از خانه خارج نشوم. گواهی پزشکان را گرفتم و خوشحال از این که علت مشخص شده و دیگر نگران تکرار حادثه در آینده نخواهم بود.
سال تحصیلی بعد با رسیدن روزهایی که آلودگی هوا شدت گرفت به مدیر اطلاع دادم در شرایط آلودگی نمی توانم به مدرسه بیایم و گواهی پزشک هم دارم. مدیر در پاسخ گفت که کلاس بدون معلم نمی تواند باشد. به همین راحتی حتی با داشتن گواهی پزشکان متخصص، به علت این که کلاس نمی¬تواند بدون دبیر باشد، ملزم به آمدن شدم.
راستش را بخواهید با خودم هم می گفتم وقتی بچه ها باید به مدرسه بروند این دیگر ظلم مضاعف است که کلاسشان به خاطر نیامدن معلم تشکیل نشود. الان چند سال از آن روز می گذرد. دیگر در روزهای آلودگی هوا به مدیرها نگفتم که من گواهی پزشک دارم و نباید از خانه بیرون بیایم. در اوج آلودگی هوا به مدرسه می روم.
امسال در این روزهای آبان که هوا به شدت آلوده بود و دبستان و پیش دبستانی ها و مهدهای کودک تعطیل بودند ، ما در مدرسه بودیم. چون معلم بودیم و معلم مرخصی ساعتی یا روزانه ندارد. همکاران دیگر هم که در ردیف میان سال بودند یا شرایط خاص داشتند در مدرسه بودند. هشت ساعت کامل به کلاس رفتیم و درس دادیم در حالی که دانش آموزان شرایط مطلوب نداشتند. بعضی سردرد و حال تهوع و . . .
اما ما معلمیم !
ما نباید به روی خودمان بیاوریم ، ما سر کلاس تمام مدت زنگ را باید استفاده می کردیم. صحبت می کردیم، درس می دادیم، پرسش ها را جواب می¬دادیم و . . .
زنگ تفریح که می شد اغلب همکاران به دنبال مسکّنی بودند که بتواند با خوردن آن زنگ دیگری را هم به انجام برسانند.
آری ما معلمیم، از آسمان سنگ هم ببارد به مدرسه می رویم. چون کلاس نباید بدون معلم باشد. واقعاً هم همین طور است ؛ اما سؤال من این است:
چه کسی پاسخ گوی جان از دست رفته معلمینی است که در هوای ناسالم ملزم به حضور در محل کار شدند؟
چه کسی پاسخ گوی سلامتی از دست رفته معلمین است؟
چه کسی پاسخ گوی چشم از دست رفته من و امثال من است؟
به راستی چه خوب است که قیامتی هست.
با تقدیم احترام ـ دبیر منطقه 3
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
همین فداکاری ها و ایثارهااست که وضع ما معلمان شده این.
هر چه میکشیم از این گونه کارها است .این مسئولین ارزش اینقدر فداکاری را ندارند
وقتی از یک مدیر میترسی، پس از خدا توقع سلامتی نداشته باش.
این مترسک چقدر شما رو ترسانده!!!!
خیلی ضعیف تشریف دارید.
نويسنده گفته كه خودش هم به اين نتيجه رسيده بود كه وقتي بچه ها مجبور به اومدن هستن ظلم مضاعف هست كه بدون معلم بمونن .
وقتی میخواهی فداکاری کنی، دیگه گله نداره.
البته من شخصا از این دست فداکاریها حالم به هم میخوره.
همین فداکاری ها باعث شده که همواره مسولین از معلم سواری بگیرند
چقدر حالم بد شد وقتی معلمی رو دیدم که دراز کشیده و در حال بیماری تدریس میکرد.