در شروع سال تحصیلی جدید مردان دولتی و دولتی های مرد در آموزش و پرورش به پیشوایی و زعامت مرد عالیقدر و برج تنومند و نفس آرام و هیبت آرامش نشان آقای دکتر فانی قهرمان و خونسرد چون گل نیلوفر رسته در آبی کثیف برنامه ای فراهم کرده راحت الحلقوم برای معلم های عزیز و گرامی که از یک طرف مشعل دار علم و دانشند و از طرف دیگر به زعم خام عده ای بی نام و نشان مسبب و عامل و باعث و بانی کلیه شیطنت ها و بزهکاری های نسل نوجوان و بعدش جوان که راست راست جلوی باباش سیگار می کشد و کفش های باباش را مسخره می کند.
می گویید برنامه چیست؟
بگذارید حکایتی برایتان بگویم تا هاج و اوج در متن برنامه نیفتید و دچار حیرت نشوید. آمده است که در ازمنه قدیم و عهد بوق عروسی بود و مادر شوهری. آن بیچارگان و بداختران شب هنگام داشتند دور از شوی گرام عزیزتر از جان آبگوشتی تناول می کردند و در آن ابگوشت تیکه ای از عضوی از گوسفند بود که یک طرفش گویی دنبه باقلوای راحت الحلقوم است و طرف دیگرش استخوانی گرد که به محض رسیدن به گلو در گلو می ماند و نفس به شماره می اندازد و شخص را مجبور به تسلیم جان می کند.
القصه مادر شوهر رفت پیازی گنده پوست بکند و بیاورد که عروس بینوای از همه چی بی خبر آن دنبه را دید و دست برد و آن را برداشت و در دهان گذاشت و به خیال قورت دادن خفه شد و تا رسیدن مادر شوهر جان به جان آفرین تسلیم کرد و بر جای خویش سرد شد.به آن تیکه در زبان شیرین ترکی می گویند " گلین بوقان " یعنی "خفه کننده عروس " ؛ غرض اینکه این وزیر عزیز ما دارد در سال جدید یک گلین بوقانی جلوی همه می گذارد که دنبه اش به سوی معلمان است و هر کس حریف و هفت خط نباشد و همه جورش! را ندیده باشد مطمئنا تحریک و تحریص خواهد شد و در دام خواهد افتاد و با خوردن آن مثل عروس بینوای حکایت ما بر جای سرد خواهد شد!
حالا ما جلو جلو گفتیم و به قول بالایی ها کد را دادیم نگویید بعدا که چرا خبر ندادید.این ذهن تان باشد تا ببینیم بعدا چه می شود.بهش می رسیم تعجیل نکنید!
به نقد بیایید ببینیم برای تهیه یک پروژه مهر آبدار و راحت الحلقوم چه موادی لازم است:
الف. مواد لازم برای یک عدد پروژه مهر فرم پسند استاندارد وزارتخانه:
1. یک عدد آقا ترجیحا ظاهر الصلاح و موید عظایم. اعزام شده از تهران که چارتا یوقوری لازم است تا فقط القاب و عناوین ایشان را یدک بکشد و توی حیاط مدرسه و صحن ادارات شهرستان ول بکند. خودش که هیچ کرگدن هم نمی تواند بیاورد.
تبصره: در صورت کمبود یا نبود یک عدد خانوم با همان مشخصات و اندکی پیر و ام محمود نشان اعزام شده از تهران که چارتا یوقوری لازم است تا فقط القاب و عناوین ایشان را یدک بکشد و توی حیاط مدرسه و صحن ادارات شهرستان ول بکند. خودش که هیچ کرگدن هم نمی تواند بیاورد.
2. یک تیکه آهن آویخته به زنجیر منصوب در درب ورودی سالن منتهی به کلاس ها!
3. یک چکش گران سنگ ترجیحا دسته چوبی خراطی شده برای راحتی استعمال همان یک عددها.
4. یک مشت محصل ترجیحا با لباس فرم! تعدادش مهم نیست واحدش هم شما فرض کنید راس است!
5. چار تا صندلی ترجیحا ابری و آبرومند با نشان اموال بانک تجارت که به مدرسه هدیه داده و خودش مبلمان بروز استیل ایتالیایی خریده است! ( بابا بی انصاف لااقل با نشان اموال بانک ملی باشد که از لحاظ شرعی مشکلی نداشته باشد چون حقوق همکاران مدتی در حساب های قشنگ بانک ملی می ماند و سودش فکر کنم بیش از قیمت یک مشت صندلی زهوار در رفته قراضه آشغال دورریختنی است!)
6. 5 تا معلم ترجیحا آروم و مودب و مسئول پسند! که از جبر روزگار از بانک ملی حقوق می گیرند!
7. دو تا مجری کوچیک سال نسبت به قد و قواره ترجیحا مو کوتاه و تشکر مآب و دارای بابای مسئول شهری یا استانی یا کش وری برای استفاده بهینه از ظرفیت های اموزش و پرورش و بابا جون!
8. مخلفات همیشگی و دم دستی که توی هر اتاق نیمدار و نمدار جایی که یک تابلوی اداره زده اند پیدا می شود مثل مدیر اداره و همراهان و عظایم شهرستان یا پای تخت و دسته تخت و آفتاب سوزان صبحگاهی و یک عدد ساعت هشت ربع کم ترجیحا گرد و کمیته امداد نشان!
9. چند تا ماشین پلاک قرمز دولتی ترجیحا پیکاپ دوکابین و مدل بالا برای حمل و نقل و امور ترابری همان یک عددها برای نشان دادن اقتدار مسئولین کش وری و استانی و شهرستانی و دهاتی عزیز. توجه کنید که حتما رویش نوشته باشد " اتومبیل خدمت استفاده اختصاصی ممنوع " که فقط برای حمل و نقل خانوم بچه ها و گاهی بابا ننه استفاده شود و عصرهابرای خرید مایحتاج زندگی! وگرنه معلوم نیست بعد از پروژه! به کجاها که برده نشود! پیکاپ دو کابین بینوا!
ب. مواد لازم برای شروع سال تحصیلی جدید:
برای شروع مدرسه چیزهای دیگری غیر از ابلاغ هم لازم است. برای شروع مدرسه چیزهای دیگری غیر از برنامه مدرسه هم لازم است .
برای شروع مدرسه چیزهای دیگری غیر از رنگ آمیزی در و دیوار و گل کاری و آب پاشی و جمع اوری آشغال ها توسط خدمتگزار مدرسه لازم است .
برای شروع مدرسه چیزهایی غیر از فرستادن بازرس و مامور و مبلغ و توپچی و بوقچی و بوقدان لازم است.
برای شروع مدرسه محصل هم لازم است. برای شروع مدرسه معلم هم لازم است.
بیایید خداوکیلی به قول قدیمی های گرانسنگ کم هزینه کج بنشینیم و راست حرف بزنیم و خودمان را با القاب و عناوین و تعارف و تو خوبی منم خوبم اما تو بهتری و تو نازتری گول نزنیم!
می خواهید روز اول مدرسه امسال را هنوز نیامده شرح دهم؟
مواد لازمش را در بالا عرض کردم اما به جهت اهمیت موضوع و حساسیت برهه زمانی و مکانی هر چه تکرار بشود بهتر توی گوش فرومی رود (توی کله که اصلا هیچی فرو نمی رود!) یک عدد آقا ترجیحا ظاهر الصلاح و موید عظایم و در صورت کمبود یا نبود یک عدد خانوم با همان مشخصات و اندکی پیر و مادر بزرگ نشان اعزام شده از تهران که فقط چارتا یوقوری لازم است تا القاب و عناوین ایشان را یدک بکشد و توی حیاط مدرسه ول بکند و یک تیکه آهن آویخته به زنجیر و یک چکش گران سنگ و یک مشت محصل و چار تا صندلی و 5 تا معلم و دو تا مجری بچه سال و البته مخلفات همیشگی مثل مدیر اداره و همراهان و عظایم شهرستان یا پایتخت و آفتاب سوزان و یک عدد ساعت هشت و چند تا ماشین پلاک قرمز ترجیحا پیکاپ و مدل بالا برای نشان دادن اقتدار مسئولین عزیز. (توجه کنید که حتما رویش نوشته باشد اتومبیل خدمت استفاده اختصاصی ممنوع وگرنه معلوم نیست بعد از پروژه! به کجاها که برده نشود!) تشکیل دهنده پروژه مهر امسال هستند چون هر سال و چون سال های دور و نزدیک و در کل بدانید و آگاه باشید و به اطلاغ ناآگاهان و مغرضان و بیمار دلان برسانید که در مملکت اگر هیچ چیز متحد الشکل نیست الحمد لله این یکی هست و خوب هم هست.
برنامه از پیش تعیین شده و مدعوین و روسا بسته به مقام و موقعیت و ارزش فرم محرمانه ایکه در دست دارند یکی یکی به نوبت گویی که توی بشکه می روند و بی حال و نزار و درمانده و صاف و کچل بیرون می آیند از همدیگر تعریف م یکنند و تشکر و گاهی اعتذار از اطاله کلام مهمل و بی معنی و بی خاصیت. گویی که خودش هم می داند جفنگ می گوید! و محصل و معلم با کسب اطلاع از اقدامات منور و موید و موکدشان حیرت زده و با چشمان گرد در روستاها و شهرستان های کوچک و مذهبی برای سلامتی شان صلوات می فرستند و در بعضی مدارس شهر های برخوردار! و نیمه برخوردار! و شیک و پیک دور از چشم قرق کنندگان ایالات و ولایات و نادیده گیرندگان قانون و قانون مداری و خود فرض کنندگان فرای قانون و ورای قانون اساسی و زنندگان بانک و خرندگان ماشین مازراتی برای فرزندان و چرندگان بی حساب و کتاب دشت و دمن و اسباب و اثاث مردم بینوای مفلوک و بر باد دهندگان بانک سرمایه و صندوق و صندوقچه ذخیره آخرت!!! فرهنگیان کف می زنند و ارگ می نوازند و در صورت نبود سی دی می گذارند و این طوری با حرکاتی موزون و روحیه شاد شاد!!!( نگویید از کجا می دانیم ... تلویزیون خومان نشون داده؟ نه بابا.... نه عزیزم خونه یکی از آشناهامون!!! از تلویزیون منحط و کثیف! من و تو دیدیم تلویزیون خودمون که این قرتی بازی! ها و سوسول! بازیها رو نشون نمیده چون بد آموزی داره! فقط ارزش های متعالی سود آور و پرو پیمان برای بینندگان خاص اما با پول همه مردم نشون میده!....وای چه بد...!) ساعت 9 و نیم می شود و یک دسته گل پلاسیده قبرستانی ( این یکی رو دیگه تلویزیون خومون نشون داده به کرات... گل پلاسیده قبرستانی!) آورده می شود و شاگردان شاد و مسرور فرستاده می شوند توی کلاس و پشت بندش معلم ها فرستاده می شوند با نگاه ملتمسانه مدیر در جلوی بزرگ سالان و بزرگ منشان و بزرگ هیاکل تا آبروداری کند! و یک سال دیگر سپری شود و همه از فکر ایام فراغت تابستان و آفات و مصیبت های ان و فکر کج روی دانش آموز و بی دردی معلم و بیکاری دبیران و کیف و حالشان راحت شوند. راستی تا یادمون نرفته عرض کنیم که عجب آدمی هستیم ما! هنوز که هنوز است نمی دانیم که استفاده از فعل مجهول در زبان فارسی جایز نیست و گرته برداری از زبان های غربی محسوب می شود.
بابا می دانیم!... فدایتان بشوم میدانیم... اما کنندگان اینکارها و در یک کلام این کاره ها!! آن قدر بزرگ و بزرگ زاده و ضخیم و ضخیم زاده و فخیم و فخیم زاده و کلفت و کلفت زاده هستند که جرات نمی کنیم از فعل معلوم استفاده کنیم تا معلوم شود که کی هستند!
اصولا و اصلا در حال و هوای فعلی دنیا و مافیها هرچه مسئولین عزیز ما مجهول تر باشند معلوم تر می توانند اقدامات آزمایش و خطا و کارهای موش و خوکچه ای خود را توجیه کنند و از مسئولیت کارهایشان مبرا باشند. بابا مگه چار سال چیه که برنامه داشته باشیم؟ دلت خوشه ها!!! اون دکتر قهری خونه نشین چاقچوریه 8 سال بود هیچ کار نکرد ما که چار سالیم!یادم می آید قدیم ها داستانی خوانده بودم از صادق هدایت و در جایی حاجی اقا قهرمان داستان می گفت و به درستی هم می گفت آدم باید به مناصب بالا و بالاتر برسد تا مسئولیتش صفر و صفرتر شود. گویی آن بینوای نقرسی باد فتخی بد بخت بد حال بد روزگار با همه نفهمی اش یک چیزهایی حالیش می شده است که فهمیده های امروز ما اصلا نمی فهمند!الله اکبر و لله الحمد!
ب. معاینه فنی معلم به سبک نوین
عرض به خدمتتان که می خواستیم چند روزی برویم تهران برای یک کار واجب و کار واجب معلم مگر غیر از دکتر و دوا چیز دیگری می تواند باشد؟ گفتیم بابا با این دله روغن نباتی قوی خودمان برویم که چار تا پلاستیک به نام تایر بهش چسبیده! دیدیم ای داد ای بیداد معاینه فنی اش ! تمام شده است. می گویید مگر دله روغن نباتی قو معاینه فنی می خواهد؟ عرض می کنم که بله. می خواهد!
رفتیم یک جایی که رویش نوشته بود معاینه فنی و رفتیم تو و دیدیم وای چه بلایی نازل شده! نوشته این مرکز به سیمفا! وزارت کشور متصل است و اگر ماشینت در معاینه رد شد نعره نکشی و داد و هوار راه نیاندازی! ولش کردیم و رفتیم یک مرکز دیگه گفتیم شاید این یکی متصل به وزارت کشور و سیمفا! نباشد دیدیم اتفاقا متصل به سیمفا است و شلوغ هم هست . گازش را گرفتیم و برگشتیم همونجای اولی و دیدیم خدا را شکر خلوت است اما همچنان به سیمفا متصل است.قبل از من دو ماشین رفتند تو و رد شدند و 22 تومان داده بودند و کارد می زدی خونشان در نمی آمد و گفتند سری های بعدی 5 تومن می گیرد و با این حرف گویی که آب سرد بر آتش گرم شان ریخته شده باشد چنان آرام شدند که 22 تومن را فراموش کردند!
نوبت ما شد ما رفتیم. یک خانوم بد خلق عصبی نشسته بود و کارت ماشین! خواست و گفت برو القصه رفتیم و به هر مکافاتی بود قبول !!!! شدیم و از خوشحالی در پوست خودمان نمی گنجیدیم( دولت خوب بلد است آدمی را شادمان و مسرور کند طوری که بیماریش را فراموش کند و امید به زندگی اش یک صد سال افزایش یابد!) یک کارتی داد و یک برچسبی.زدیم راه افتادیم و رفتیم و چون از کودکی معصوم و بی اطلاع بودیم سه روز توی طرح ترافیک شهرداری تهران گیر افتادیم و خلاصه آن طور که افسر راهنمایی با غرور و افتخار هیبت شکن که گویی در قلعه خیبر از جا کنده است! می گفت حسابی تا دهسال جریمه شدیم!
ممکن است بگویید مرد حسابی دیوانه شده ای؟ تو معلمی به عوض اینکه از مشکلات معیشت و بدبختی معلم و حقوق کم و سختی کار حرف بزنی داری قصه شهرداری و معاینه دله روغن به هم می بافی و از ترافیک و طرح می گویی؟
عزیزانم !
اینها همه و همه مقدمه بود و گرنه مطلبم دو کلمه بیشتر نیست!
یادش به خیر قدیم ها استادی داشتیم می گفت زندگی ما ایرانی ها مثل یک کتاب 70 صفحه ای است که 60 صفحه اش مقدمه است و ده صفحه اش اصل مطلب. اون بینوا این حرف را در زمان شاه وزوزک زده بود که همه چی معلوم بود و مطمئن بودی که بعد 50 سال ده سال دیگر زنده ای و گرنه حالا که اصلا نمی تونی مقدمه را تمام کنی!چه برسه که برسی به اصل مطلب! اما در کمال تعجب من رسیدم به اصل مطلب و آن اینکه: بله عرض من این است که بیایید فرض کنیم وزیر عزیز ما امروز مثل وزیر کشور که برای قوطی حلبی های تولید داخل و قراضه های تحویلی شرکت های گاری ساز! ارزش می گذارد و معاینه شان می کند تا سالم و قبراق باشند و خوب بنزین بخورند و هوا را آلوده کنند بخواهد معلمهایش را معاینه فنی! کند و به سرکلاس بفرستد خداوکیلی شما قبول می شوی؟
تازه به زیمفا( یعنی مال ! آموزش و پرورش) هم وصل باشد به خدا بیچاره ای! عمرا اگه معاینه فنی! بگیری! قابل توجه وزیر و زیمفا که دیگر مرا معاینه فنی نکنند! چرا 22 تومن حروم کنند؟ یک راست بفرستند گورستان مشروط بر آنکه هزینه تقبیر و تغسیل و تکفین و تدفینم را بدهند البته از پول خودم که در صندوقچه ذخیره آخرتم است! نه از خودشان که شبهه دار باشد!. والله من راضی ام! که من من خودم اول از همه عرض می کنم که از صبح تا شب 12 عدد قرص رنگارنگ می خورم یعنی دقیقا هر دوساعت یکی تا سر پا بایستم و بیهوش نشوم در کلاس نیفتم عصر هم که می آیم خانه نعشم می آید تازه برای فردا روش نوین و طرح درس و سوال و مستمر و پرسش کلاسی و بازرس کش وری و نخ وری و طناب وری و بشکه وری باید آماده باشم و هر آن وحشت کنم که وای آمدند نا کارآمدم کنند چه کار کنم که گورستان هم پذیرای من نیست؟
از قدیم گفته اند فلانی که نمی میرد از سلامت تن و روان و فراخی روزی و خوشی ایام و چربی روی استخوان نیست ، از بی کفنی است !
این نقل من است...
یک درد نامه هم بگویم از زن عمویم که چند سال پیش رفته بود دکتر و خوشحال و شنگول برگشته بود که دکتر گفت هیچی ات نیست همه دردها و عذابهایت از اعصابه و آن بینوا زن عمو بیماری اعصاب را اصلا بیماری نمی دانست و شاد بود و شنگول که از اعصاب است!
من هم گویی شده ام زن عموی خودم. شاد و شنگولم و می گویم هیچی ام نیست! 12 تا قرص؟ نه بابا همه اش نشاسته است برای کسب انرژی یا بقول قدیمی ها همه اش گچ! است.
آقای فانی !
اگر دیدی و جدایی بهت گفت و حوصله داشتی و وقت داشتی و رفتی و خوندی و نخندیدی و از خنده به حال من نمردی به خاطر خدا یک ده ثانیه فکر کن. خودت با این مجموعه زیمفا و جیمفایت معاینه فنی! می گیری؟
اگر نمی گیری چطوری داری مجموعه!!! را راهبری می کنی؟ یعنی نه بدن سالم داری و نه عقل سالم درست مثل منی که! میخوای برات اقدام کنیم حکم حکومتی بگیریم از منصبت خیالت راحت باشه تا صد سال دیگه؟ یا همین چار سال هم زیاد بود؟ سپاسگزار شما که وزارتخونه! رو روی انگشت کوچیکت می چرخونی! خدا رو شکر می کنیم روی انگشت بزرگه نمی چرخونی وگرنه چه بلاهایی که سرمون نمی اومد!
ارسال مطلب برای صدای معلم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
با سپاس و احترام
عبدالصاحب حسنی نژاد