تا جایی که من مطالعه و تفحص کرده ام در ولایات ایران سپردن مدیریت ها به متخصص و اهل فن چیزی مثل سیمرغ یا پری نایاب است .
چندسال پیش مقاله ای خواندم با این عنوان: " هیچ چیز جای خودش نیست" ؛ این مقاله ی چند صفحه ای یک تصویر هم داشت آن یک تصویر از صد مقاله ی موصوف "خواندنی تر"بود. عکس سر یک انسان بود اما به جای چانه، چشم داشت ؛ به جای گوش، زبان داشت و دهانش درجای گوشش بود ؛ بقیه ی اجزای صورت را بر همین قیاس حدس بزنید !
آن تصویر ،تفسیر موضوع مدیریت در ایران است.
اگر شما می شنوید که یکی پیدا شد و بزرگ ترین کارخانه ی کشور را دست یک ناپخته ی 27ساله سپرد ؛بله ممکن است ، آب هم از آب تکان نمی خورد.
اگر می شنوید که داماد فلان کس را از ینگه دنیا با اعزاز دعوت کردند و اینجا مدیر کلی بخش مهمی را به دستش سپردند شدنی است.
اگر شنیدید که فلان کس را فلان پدر معنوی بدون داشتن یک ساعت مدیریت به ریاست بانک شهر نصب کرد تعجب نکنید.
اگر شنیدید که شخصی را با هزار منت کشی به ریاست صندوق ذخیره ی فرهنگیان نصبیدند و نعوذبالله چند دیشیلیارد ریال نمی دانم چی چی لاس شد ، چیزی معمول است !
اما حکایت دانشگاه فرهنگیان از همه جانکاه تر است ؛ گوش کنید :
در ترکیب هیئت امنای دانشگاه کسی از مدرسان و درد آشنایان دانشگاه نیست ؛ پس چه تصمیمی ،کی، برای چه کسی و چرا اتخاذ می شود معلوم نیست.
آن مرد کوتاه قد تاریخی برای اینکه نوآوری کند رئیس هیئت امنا را رئیس جمهور در نظر گرفت !
رئیسی که به خاطر خدا یک بار هم در جلسه ی هیئت امنا شرکت نکرده است.
کپی همین ماجرا در استان ها هم هست. ریاست هیئت امنای استان ها را به استاندارها سپردند ، بسیاری از استاندارها حتی نمی دانند که رئیس هیئت امنای دانشگاه فرهنگیان هستند !
می توانم قسم بخورم که خیلی ها نمی دانند و خیلی ها هم افتخار نمی دهند در جلسات هیئت امنا شرکت کنند ، اما بامزه تر از همه ترکیب هیئت رئیسه ی دانشگاه است.
حضرت رئیس و معاونانش از دانشگاه دولتی آمده اند با عالمی فیس و افاده . بی خبر از نیازها و انتظارهای افرادی که با خون دل و دست و جیب تهی اما با شرافت و عشق جوانی شان را به تربیت دانشجو گذرانده اند.
این تیم ریاست غریبه شترگاوپلنگی (در زبان فارسی همان زرافه است) درست کرده اند که نه شتر است نه گاو است نه پلنگ .
پس سرگردانی عظمایی حاکم شده است تماشایی. نه تربیت معلم است با آن استادان موقر و دارای کاریزمای شخصیت ، نه مدرسه است با شیطنت و هیاهوی بچه ها ، نه دانشگاه است با آن اسم و رسم و آن عالم خاص (این قسمت را آهسته می گویم در خفا بسیاری از هیئت رئیسه مخالف تربیت معلم اند).
سرفصل ها مطابق قانون وزارت عتف (علوم تحقیقات و فناوری) ؛ پرداخت حقوق را بحث نکنیم بهتر است .
ادعای مسئولان در آسمان هفتم و بلاتکلیفی بسیار
رنج کارورزی را خدا نصیب هیچ تنابنده ای نکند...
خوب نفسم بند آمد !
بس است دیگر ...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
فوران می نماید و به نوعی در ژانر ملودرام طبقه بندی می گردد!
ثانیا مرقوم فرموده اید که :
"آن مرد کوتاه قد تاریخی برای اینکه نوآوری کند رئیس هیئت
امنا را رئیس جمهور در نظر گرفت !"
آیا در شان شمای نوعی هست که با یدک کشیدن عنوان دکتر!
کوتاهی، بلندی، لاغری، چاقی یا زشتی و خوشگلی فردی را
معیاری برای عملکرد او قرار دهی!
شجاعت داشته باش و نام فرد را ذکر کن!
من هنوز نفهمیدم که منظور از مرد کوتاه قد کیست؟
این را جناب دکتر باید بگوید!
ممکن بود نویسنده بگویند مرد کچل یا مرد بینی بزرگ!
من کلا این یادداشت را جدی در نظر گرفتم و با چنین ادبیاتی
مخالفم!
مثل اینست که کسی از آقای پورسلیمان که فردی محترم و
متفکر است خوشش نیاید با ایشان مخالف بوده و به ایشان بگوید
مرد کم مو!
اگر نمی دانید، بدانید که به این ادبیات، "ادبیات لمپنیسم"
می گویند.
از خدا خواهیم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب
البته با تمام اختصار ( ....یک نکته از این معنی گفتید و همین باشد ) .
نیکی هایتان ماندگار
جناب آقای دکتر بامدادی این نوشتن جسارت می خواست که شما از عهده این کار برآمدید .
بو کهنه درمانده کی دننر دارتر مرد ......
آقای دکتر بامدادی متشخص تر از آن هست که به تیپ و هیکل کسی کاری داشته باشد ولی طنز است و مزین به هنرهای زیادی یا هم طنز هست و هزار بدگمانی
جناب دکتر بامدادی نظرتون محترمه و اگر کشورمان چند تا استاد مثل شما داشت وضعمان خیلی خوب میشد