1. آن زمان که خداوند از تسبیح پاک ولی ناخودآگاهانه ی ملایک دلتنگ شد و روح حیات زای خویش را دست ناخورده و کشف ناشده یافت، اراده کرد موجودی متمایز و برتر از آنچه تا آن گاه آفریده است، خلق کند. این هستی نو، می بایست تجلی ای هرچند کوچک از ذات مقدس الهی باشد و تصویری هر چند کمرنگ از عظمت وجود خالق که در آینه ی حیات منعکس شده است.
2. یک بار دیگر دست آفرینش گر هستی از آستین بلند وجود به در آمد و خلقتی کرد که به واسطه ی آن نجوای
"فتبارک الله احسن الخالقين"
در هستی طنین انداز شد.
3. موجودی نیمه خاک، نیمه خدایی که تمام فاصله ی بین خاک و خدا را پر کرد و عظمتی شد، تجلی گر اراده و اختیار ایزدی. آنگاه خالق بی همتا، ملایک پاک و مطیع خود را به پای این آدم عصیانگر ریخت و تارک تابناک او را به تاج اشرف مخلوقات، مزین نمود. آدم چندی در رفاه و آسایش، در غفلت و بي خبری در بهشت عدن زیست، تا اینکه جریان میوه ی "دانش" و هبوط و زندگی سخت و دردناک او در گوشه ای از افلاک به نام زمین، به وقوع پیوست.
4. آدم آن بهشت غفلت و بی دردی را از دست داد و درصدد بر آمد تا بهشتی نو، آن گونه که خود می پسندد، بر انگاره ی"بهشت گمشده اش" بسازد، ولی این بار با دستان اراده و اختیار و آگاهی خویش.
و پروردگار مهربان و رئوف نیز که خود چنین خواسته بود، مخلوق عزيزش را تنها و سرگردان رها نساخت و نیاز او را به هدایت و روشنگری، با بعثت رسولانی از میان خود این موجودات دوبعدی برآورده ساخت، و این گونه مفهوم معلم پا به عرصه ی وجود نهاد، آنگاه که خداوند خود اولین معلم انسان شد.
5. اقرا باسم ربک الذی خلق* خلق الانسان من علق* اقرا و ربک الاکرم* الذی علم بالقلم* علمه الانسان ما لم یعلم*.
آن گاه آفرینشگر هستی به قلم و نوشته ی آزاد سوگند می خورد:
ن و القلم و مایسطرون*
و این گونه اهمیت تعلیم آشکار می شود. او خود نخستین معلم انسان بود و اینک حتی این وظیفه را هم به خود انسان موکول کرد تا آزادی و اختیار او کامل گردد.
6. پیامبران نخستین رسولان راستین و معلمان بشریت شدند که راه سعادت و شقاوت را به او نمودند تا انسان یک بار دیگر اما اين بار آگاهانه از خاک بگذرد و به افلاک برسد.
7. در مقابل حرکت روشنگرانه ی این معلمين رهایی بخش ، سه طبقه ی مَلا و مطرف و رهبان قد برافراشتند وچه خون دلها که ندادند و چه رنج ها که نیافریدند.
8. و اینک تو، معلم من! وارث پرچم سرخی هستی که از آدم تا ابراهیم و از ابراهیم تا محمد دست به دست گردیده و به دست تو سپرده شده است. رنج بی پایان تو برای نمودن راه به انسانی که به اشارت تو نیاز دارد، ارزشمند و گرامی است و فداکاری و از جان مایه گذاشتن تو برای رهایی انسان از بند آن سه طبقه، تحسین برانگيز. گاه با خود می اندیشم که تو را به شمع تشبیه کنم، ولی می بینم که "حیف است معلم را به شمع تشبیه کنی، چون شمع ساخته می شود که بسوزد ولی معلم می سوزد که ساخته شود و بسازد." می خواهم تو را به نور و روشنایی تشبیه کنم، می بینم که آفتاب وجود تو که پرومته وار آتش بینایی از مجمع خدایان ربود و به زندگی سرد و منجمد من حیات و جریان بخشید و آن گاه به دست کرکس جگر خوار به شکنجه ای بی پایان محکوم شد، خورشید را می پوشاند. می خواهم تو را به گل تشبیه کنم؛ گل زیبا و سرخی که طراوت و روح را به من بخشید و جان خسته ام را نوازش داد، در می یابم که اثر روی خوب تو گِل را هم گلپوش می کند و بوی خوش روح پاک تو یاد آور نفس پاک خدایی است. می خواهم بگویم که همچو دریایی، وسیع پهناور و آبی و پاک، آرام و زندگی بخش؛ می بینم که دریای وجود تو آن قدر ژرف و عمیق است که از حد تصور و تجسم خارج است. می خواهم بگویم که همچو بهار سرسبز و زیبایی اما سبزی حرفهای پرشکوه تو و زیبایی روح بلند تو، بهار دیگری است. پس تو را معیار و میزان سنجش قرار می دهم، و همه ی بزرگی و پاکی و زیبایی را به تو تشبیه میکنم. تو که از آتش اهورایی حیاتت می کاهی تا هزاران هَزار را حیات بخشی. تو که از نیروی حیاتی روحت می کاهی تا راه را به من نشان دهی و عظمت را بنمایانی.
9. نگاه هاي ناشی من با تو جهت دار شد و معنای خلقت و شکوه معرفت را در پیرامون خود و در درون تو به وضوح دیدم. دست اي سرد و لرزان من از دست هاي گرم و مصمم تو ثبات و قدرت گرفت تا دست به کار ساختن بهشتی انسانی شود، قامت نااستوار من بر تنه ی استوار و محکم حیات تو تکیه کرد و روح تبدار و و بی قرار من در آرامش عرفانی روح بزرگ تو آرام یافت. پاهای سست و لرزان من در جای پاهای مطمئن تو گام نهاد و لحظه به لحظه عروج کرد و بالا رفت. ریتم تپش قلب دردمند و تنها و محجور من با آهنگ قلب پاک و قوی تو هماهنگ شد و آن گاه من دست در دست تو و چشم در چشمان تو چه عظمت ها و نورها و ارزشها و پاکی ها را دیدم و حس کردم و شناختم!!
حرف های بزرگ و با ارزش تو روحم را به آتش کشید و منقلبم کرد، و از خاک به خدا متوجهم ساخت. تو بت های بودن را در روح در بند من شکستی و به من بال های عزیزی بخشیدی و آسمان پاکی را نشانم دادی تا در آن به طیران بپردازم و عظمت را دریابم.
تمام چشمان من پر از تصویر توست: تو که در زیر پاهای من پلکانی از نور کشیدی و در دست هاي من چراغی از عشق نهادی و در قلب من خونی از حیات دواندی، و درد "رشد کردن و بالیدن و دغدغه های انسان ماندن" را در وجودم زنده نگهداشتی.
10. هرگز در دنیا محبتی پاکتر و بی آلایش تر از محبت بین من و تو ایجاد نشد. محبتی که نه رنگ فریب به خود گرفت و نه جلوه ی هوس؛ نه موروثی بود و نه جبری؛ نه منفعتی و مصلحتی بود و نه دروغی. عشق پاکی که در زمره ی هیچ یک از عشق های کم عمق و کوچک مرزبندی شده ی موجود قرار نگرفت و من نامش را به ناچار "دوست داشتن" نهادم.
11. کلمات در وصف تو دلالان ناتوان و کم مایه ای هستند که هرگز ارج و شکوه تو را بازگو نتوانند کرد و من بيچاره و عاجز که جز آنها ابزاری برای سخن گفتن با تو ندارم. اما چرا، با نگاه، با سکوت هم می شود با تو حرف زد، چرا که "ارزش هر دلی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد" و اصولا آلودن عشق و احساس به حرف، از ارزش آن خواهد کاست. تو کسی هستی که با او اینگونه می توان سخن گفت. چشم های درد آشنای من چهره ی آشنا و دردمند تو را در هجوم انبوه چهره های بی درد و روح های بند انگشتی، شناخت و آنگاه خسته و خاک آلود در مقابل محراب بلند هستی تو زانو زد و در حالی که از هیجان و شعف یافتن تو به نفس نفس افتاده بود، گوش جان به سحر کلام تو سپرد.
12. جادوی سخن تو، من ضعیف و ناچیز را تقویت نمود تا عصيان کنم علیه بتهای "زر و زور و تزویر" و تلاش کنم تا "بهشت گمشده ام" را بر پایه ی عدالت، آزادی و آگاهی بسازم. زلال لطیف و گوارای رود هستی تو لب های ترک خورده و بی جان روحم را با شبنم حیات بخش خویش مرطوب ساخت و نوای محبت و دوستی، راستی و پاکی، عشق و ایمان، آزادی و برابری بر آن روان ساخت.
13. من، در هوای تو نفس می کشم؛ از حرف های تو تغذیه می کنم؛ با نگاه تو حیات می یابم؛ و از بام بلند روح بر افراشته ی تو به جهان می نگرم و از دریچه ی چشمان تیز بین و نگاه فهمیده ی تو کاینات را می بینم.
14. حس استقلال و اعتماد به نفس، حس قدرت و توانایی، حس وحدت وجودی اضداد، همه را تو در من زنده کردی و پروراندی، و من تا زنده ام، به سبب این "یک کلمه" ای که تمامی معنای هستی است، بنده و عبد تو خواهم بود.
smiedu1@gmail.com
نظرات بینندگان
دریافت حقوق و مزایای بالای هیئت عامل یکی از مهمترین بندهای اشاره شده در نامه اعتراضی بوده که میافزاید: از زمان ریاست محمدابراهیم امین بر بیمه مرکزی، حقوق و مزایای هیئت عامل به صورت نجومی افزایش یافته و حتی بخشی از حقوق ماهیانه اعضای هیئت عامل که بیش از 200 میلیون ریال بوده خارج از فیش به آنها پرداخت میشود.