عبدالجليل كريمپور
يكي از دغدغههاي اصلي خيلي از فرهنگيان اين است كه چرا كمتر به اين نهاد، نگاهي آموزشي ميشود؟ چرا در بسياري اوقات شاهد تنگنظريهايي جدي و به دور از منطق درباره اين نهاد مهم هستيم؟ چرا به جاي اينكه هر روز شاهد رشد آموزشي باشيم با بحرانهاي آموزشي روبه رو هستيم؟ چرا به جاي دغدغههاي آموزشي، وقتمان مصروف دغدغههاي معيشتي ميشود؟ چرا در دانشآموزمان انگيزه مرده است؟ چرا روزمرگي عايد سيستم آموزشيمان شده است؟ و دهها چراي ديگر كه همچنان در محاق مانده و براي آنها فكري هم نميشود.
اگر نگاهي كاوشگرانه به اين نهاد بيندازيم در وهله اول متاسفانه به نتايج قابل قبولي نميرسيم. به عنوان مثال در مساله حقوق شهروندي، متاسفانه نتوانستهايم به خوبي اين مهم را اجرايي كرده و شهروندي مطلوب را به جامعه تحويل دهيم. محصلمان دغدغههاي جذب پس از پايان تحصيل را با نگاهي به اطراف خود مشاهده كرده و به نتايج دردآوري دست يافته است. معلممان در پس دغدغههاي معيشتي خود گير كرده و نتوانسته آن گونه كه بايسته و شايسته موقعيتش هست براي رشد آن، گامهاي جدي بردارد. هنوز هم، او و مجموعهاش با نگاهي مصرفي نگريسته ميشوند و به دغدغههايشان توجهي جدي نميشود. بودجههاي اختصاص يافته به اين نهاد هنوز هم دچار افت و خيزهاي فراواني هست، هنوز هم دغدغه مدارسمان، كمبود يا حتي نبود سرانه آموزشي هست! مسائلي كه رايگان بودن تحصيل را دچار آسيب ميكند! بحراني كه اعتبار مدرسه را خدشهدار ميسازد!
شوربختانه اين عامل، اقتدار اين جايگاه را به سمت افول برده و كاريزماي معلم، فراموش شده است. بايد توجه كردكه نگاههاي سياسي به اين نهاد، حرمت آموزشي را از آن ميگيرد، به گونهاي كه در انتخاب يا استيضاح وزيرش كمتر نگاههاي آموزشي در نظر گرفته ميشود!
معلوم نيست ما به چه سمتي ميرويم؟ هيچ گاه از خود پرسيدهايم كه چرا سرانه مطالعه در كشور ما وضعيت رقتباري دارد؟ چرا در سبد خانوارمان كتاب هيچ جايگاهي ندارد؟ چرا از كادوي كتاب مغموم ميشويم؟
به گمانم، بحرانهاي سيستم آموزشيمان در ايجاد چنين رفتارهايي تاثير به سزايي داشتهاند، بحرانهايي كه خيليها، از فرادستان تا فرودستان در ايجاد آن دخيل بوده اند!
واقعيت اين است كه بايد كمي جديتر، مسائل آموزش و پرورش را در صدر مسائل مهم جامعه قرار دهيم. بايد به قانون گذارمان تاكيد كنيم كه بيشتر آموزش و پرورش را بفهمند، چرا كه غالب جوامع پيشرفته به نهادهاي آموزشيشان توجهي جدي داشتهاند. بايد به آنها يادآوري كرد كه اين نهاد فقط و فقط به تفكرات بكر آموزشي نيازمند است، نه به ديدگاههاي سياسي فلان جناح.
بايد به كميسيون آموزش مجلس تذكر داد كه برون داد دغدغههاي آنها براي آموزش و پرورش چه بوده است؟ كه به راستي اگر دغدغههاي آموزشي پراهميت جلوه داده شوند ميتوان اميد داشت كه ميشود ما هم به آينده آموزشيمان اميدوار باشيم و گامهايي به فراخور فرهنگ و تمدن ديرينهمانبرداريم.
اما نكتهاي كه متاسفانه هيچگاه نتوانسته از گردونه سيستم آموزشيمان رخت بربندد، تفكرات غير آموزشي است. بايد اين مهم را مدنظر داشته باشيم كه اين عامل، نوعي دل زدگي را ميتواند به همراه داشته باشد، عاملي كه معلم و دانشآموز را از واقعيت نقششان دور و دچار نوعي روزمرگي كرده است كه در صورت عدم توجه جدي به اين مساله ياس ناشي از اين روزمرگي و دلزدگي پابرجا خواهد ماند.
اگر نگاهي ساده به وضعيت مدارسمان در چند سال اخير بيندازيم، بحرانهاي اقتصادي ناشي از عدم توجه به سرانههاي آموزشي، مدرسه را به حالتي بدل كرده كه همهچيزش تحت الشعاع اين بحران قرار گرفته است. متاسفانه دست به دامان اوليا شدن، مراجعه به فلان شركت اقتصادي براي رفع اين بحرانها، اين واقعيت را به همراه داشته كه اين نهاد، اقتدار خود را به سادگي دارد از دست ميدهد. اگر فرادستان از اين مهم غفلت كنند، اين واقعيت تلخ اتفاق خواهد افتاد كه اين نهاد هيچ گاه ديگر نخواهد توانست رسالت اصلي خود را كه آموزش متخصصي جامعه پذير هست به منصه ظهور برساند.
اما چه بايد كرد؟
از ديد نگارنده بايد اين واقعيت را پذيرفت كه براي ساختن جامعهاي پويا بايد دستي جدي بر نهادهاي آموزشي زد.
بايد تلاش كرد تا آموزش و تلاشهاي آموزشي، مهم در نظر گرفته شوند و افراد و انديشهها به صرف همسو نبودن از گردونه خارج نشوند. و خلاصه اينكه بايد به اين باور رسيد كه آموزش و پرورش توليدكنندهاي جدي است و اگر بدان توجه شود ميتوان اميدوار بود كه آيندهاي درخشان در انتظار جامعه همگام با آموزش و پرورش است.
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.