از هزاران سال پیش ایرانیان شب چهارشنبه ی آخر سال را با افروختن آتش و جشن و پایکوبی در کنار آن و پریدن از روی آن گرامی می داشته اند و با شعر معروف :
"زردی من از تو/سرخی تو از من " و" غم برو شادی بیا / نکبت برو روزی بیا "
شادی و انرژی را از آتش طلب می کردند و زردی و مرض را در آتش می افکندند. .
البته در سال های اخیر آتش افروختن و پایکوبی جای خودش را به ترقه بازی و نارنجک انداختن و ایجاد انفجارهای کوچک و بزرگ داده است . آن هم نه در شب چهارشنبه ی آخر سال ، بلکه از اوایل اسفند این ترقه بازی و انفجار شروع شده و تا عید ادامه می یابد و در شب چهارشنبه سوری به اوج می رسد که همواره باعث خسارت و تلفات و مردم آزاری بوده است .
رویکرد حاکمیت هم به این جشن همیشه منفی بوده و و سعی شده است این جشن برگزار نشود چه به صورت افروختن آتش و پایکوبی در میادین و معابر و چه انفجار و ترقه بازی .
متاسفانه هیچ گاه سعی نشده است مدلی شاد و مسالمت آمیز با حفظ شکل سنتی آن تبلیغ و متداول شود .
برگزاری شکل سالم این جشن دسته جمعی می تواندباعث تخلیه ی انرژی جوانان ونوجوانان شود.
حال باید دید چرا ایرانیان باستان چنین جشنی را برگزار می کردند و اساسا چرا آتش برایشان قابل احترام و به نوعی مقدس بود.
ساکنان فلات ایران از دیرباز با زمستان هایی سرد و طولانی روبه رو بوده اند . در هزاره های قبل اقلیم فلات ایران سرد تر از قرون اخیر نیز بوده است .هرچه به دوران عصر یخبندان (حدود دوازده هزار سال پیش )برگردیم مناطق سردسیر ایران تا محدوده های مرکزی و جنوبی ایران می رسیده است .
واقعا مردمان ساکن در دشت ها و کوهپایه های زاگرس و البرز با زمستان های بسیار سختی روبه رو بوده اند. امکانات زندگی آن زمان ها نیز بسیار ابتدایی بوده و کار را سخت تر از حد تصور می کرده است . آتش برای آن ها جنبه ی حیاتی داشته است .
سرما معمولا از اواسط آبان شرع می شده و تا اوایل اردیبهشت ادامه می یافته است .(در چند دهه ی گذشته نیز کمابیش چنین سرماهایی وجود داشت )مردم در طول زمستان سرد و طولانی کلیه ی ذخیره هایی غذایی و سوخت و هیزم و علوفه ی دام هایشان را مصرف می کردند . اواخر اسفند دیگر نه غله یی برایشان مانده بود و نه در کاهدانشان کاه و علوفه ای برای دام هایشان .
هیمه دان ها (انبار سوخت) هم ته کشیده بود. واقعا دیگر به آخر خط می رسیدند . سرما جانشان را به لب می آورد. برای نمونه در افسانه های کهن آمده است که پیرزن پسرانش را به کوه و دشت پوشیده از برف می فرستد شاید شکاری و هیزمی بیابند و وقتی یکی از آن ها دیر می آید پیرزن چرخ نخ ریسی اش را آتش می زند تا یخ ها آب شود و پسرش که در برف و یخ گرفتار شده نجات یابد.
این افسانه ها نشان می دهد که "هوا بس ناجوانمردانه سرد" بوده و طاقت ها را طاق می کرده است. برگزاری جشن های شب چله (چله ی کوچک 36 زمستان ،چله ی وسط 45 زمستان و چله ی بزرگ 54 زمستان ) بیانگر روزشماری مردم برای گذشتن فصل سرما و یخبندان بود . مردم شاد بودند که تا اواخر زمستان به سلامت رسیده اند . امید داشتند که بقیه اش راحت تر بگذرد.
در24 بهمن اعتقاد داشتند که زمین نفس آشکار زده (پنجاه و چار / گل است و بهار ) و یخ ها از زیر در حال آب شدن است . خوشحال بودند که سختی زمستان کم کم دارد رو به پایان می رود . به اواخر اسفند که می رسیدند دیگر روز شماری می کردند، چرا که دیگر انرژیشان رو به پایان بود .
البته اضطراب و نگرانی جایش را به شادی و امید می داد.
به شب چهارشنبه ی آخر سال که می رسیدند همه باهم آتش ها می افروختند و باشادمانی ، طبیعت را نیز به گرم شدن تشویق می کردند . به نوعی مراسم افروختن آتش و پایکوبی و پریدن از روی آن ، نیایشی بود برای زودتر گرم شدن طبیعت و خلاصی از سرما .
در دنیای مدرن امروزی که جوانان و نوجوانان در آن زندگی می کنند با توجه به امکانات مدرن و تغییر اقلیم زمین ، نه سرمایی می بینند و نه کمبود غله ای حس می شود . برای همین است که دیگر برای خلاصی از سرما کسی آتش نمی افروزد .
کسی طبیعت را به گرم شدن تشویق نمی کند . جای آن جشن با هویت را ترقه بازی گرفته است که دیگر به جشن چهارشنبه سوری شباهتی ندارد . امیدوارم مسئولین فرهنگی کشور به خصوص آموزش و پرورش به جای انکار این جشن شاد و روحیه بخش که ، نوع سالم و مفرح آن را در جامعه فرهنگ سازی کنند تا این جشن با کمترین مشکل و حادثه و به شکلی زیبا و مفرح در شب چهارشنبه ی آخر سال برگزار شود.
پیشاپیش عیدتان مبارک
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
سور همان جشن و سرور یا سور و ساط و..