صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

محمد رستمی / دبیر آموزش و پرورش بروجرد

به مناسبت اول آذر ؛ دل نوشته ای برای محسن خشخاشی : مرگ، عادتِ ماست !

دل نوشته ای برای محسن خشخاشی  محسن جان سلام !

نزدیک یک سال از رفتنت گذشت. شنبه اول آذر 1394 چه روز سیاهی برای همه ما بود. چه کسی تصور می کرد مرگ تو این همه دردناک باشد. مرگی که پهلو به شهادت می زد . مرگی که وجدان جمعی  انسان های دنیا را تکان داد و برای همیشه بر صورتِ  وجدانِ ما، اسید پاشید. هنوز چهره امان سوخته است و جرات نگاه کردن به آینه را نداریم. بعضی ها می خواهند به ما بقبولانند که اتفاق مهمی نیفتاده است. حادثه ای مانند هزاران حادثه ديگر که گذشتِ زمان زهر آن را می گیرد اما نمی دانم چرا نمی توانیم این موضوع را هضم کنیم که این مسئله، یک حادثه ی گذرا بوده است. هنوز به آن عادت نکرده ایم. شاید از سر زبان ها افتاده باشد اما هنوزدرد ِ آن، قلب مان را چنگ می زند و راه نفس مان را می گیرد. شاید فاصله زمانی این غم و رنجِ ما، بیشتر شده باشد اما سوز و درد آن هم، عمیق تر شده است. هنوز تصویرِ خون و دشنه و گچ و تابلو و گلوی بریده شده و چشمانِ حیرت زده ات کابوس خواب هایمان است خوابی که دیگر  کم کم تو در آن نیستی اما همان ترس و حیرت در آن هست. دیگر، نه آن که زخم خورد و نه آن که زخم زد خوابمان را آشفته نمی کند بلکه خود زخم است که رویایمان را پُر می کند. زخمِ سئوالی که مثل خوره روحمان را می خورد و می تراشد که " چرا .. .. ؟  "

 

محسنِ عزیز

  بعد از مرگِ تو یکی از شاگردانت برایم تعریف کرد که یک هفته قبل از این حادثه، خوابِ شما را دیده است که در کلاس به آن ها درس می دهید اما در حالی که  دست هایت بریده و قطع شده است. اکنون دست هایت از دنیا کوتاه شده است اما هنوز در کلاسِ درسی نشسته ایم که مرگِ تو ، معلمِ آن شده است. تو بر تابلوی کلاس به صلیب کشیده شدی. صلیبی که سال ها آن را بر دوشت حمل کردی. تو با مرگت، میدانِ عشق و شهادت را تا کلاس درس گسترده کردی. سال ها در وصف برخی از بزرگان از عبارت"معلمِ شهید" استفاده می کردیم اما چه کسی فکر می کرد که که کلاسِ درس هم می تواند قتلگاه شود. جه کسی فکر می کرد این بار،جلاد، شاگردِ نوجوانی باشد که همه ی عمرت برای روشن کردنِ راه او، چون شمع سوخته ای.

چه کسی فکر می کرد که سنِ معصومیتِ فرزندانِ ما این قدر پایین بیایید.

چه کسی فکر می کرد ...

 

دوستِ عزیز

 یک سال از رفتنت گذشت.مرگ تو همه ما را تکان داد. روزها و شب های بسیار تلخی را گذراندیم. وعده های شیرینِ  بسیار به ما  داده شد. وعده هایی که اگر هم اجرا می شدند تو را دوباره به ما باز نمی گردانند اما شاید امید ما را به خشکیدن ریشه های این فاجعه بی نظیر، بیشتر می کردند یا شاید باعثِ دل خوشی خانواده ات می شدند.

در این یک سال، نه خیابان و مدرسه ای به اسمت نام گذاری شد و نه  نام و تصویرت در کتاب های درسی آمد.

خوش بختانه در این یک سال، معلمی به دست دانش آموزی کشته نشد اما هر روز آن ها از هم دورتر شدند.

خشونت هنوز هم در میان معلمان و هم در میانِ دانش آموزان و والدین آن ها رو به گسترش است و شرایط و قوانینی که می توانند محمل و باعث چنین خشونت های بی سابقه ای شوند هم چنان پا بر جا هستند. حقوق معلمان با اما و اگر و شرط و شروط، افزایش نسبی یافته است اما به حرمت اجتماعی شان چیزی اضافه نشده است. به برکتِ خونِ تو معلمان نسبت به شرایطِ خود آگاه تر و همدل تر شده اند اما هنوز به حرکت های صنفی و شغلی معلمان با چشم سوء ظن و امنیتی، نگاه می شود.

در حرف، سخن از شان معلم بسیار گفته می شود اما کلاس های شلوغ و بدون امکانات، تبعیض های شغلی، و واقعیت های اجتماعی چیز دیگری می گویند. برخی از روزنامه ها و برنامه های تلویزیونی، معلم را موجودی زیاده خواه و بی مسئولیت نشان می دهند اما آب از آب هم تکان نمی خورد. سیستمِ آموزشی کشور تغییرات گسترده ای کرده است که اکثریتِ معلمان، بازخوردِآن را منفی ارزیابی می کنند اما کوچک ترین توجهی به نظرات آن ها نمی شود. قاتلت دستگیر شده است اما هنوز قصاص نشده است؛ هر چند این قصاص دلی را شاد نمی کند.

نمی دانم اگر تو بودی قاتلت را می بخشیدی یا نه. خیلی ها نمی دانند پٌشت ظاهرِ آن معلمی که در کلاسِ درس آن همه جدی و دقیق و سخت گیر بود چه قلبِ مهربانی قرار داشت. خیلی ها هنوز  نمی دانند با همه مشکلاتی که خودت از لحاظ مالی داشتی  از آن حقوق ناچیزت به دانش آموزانِ نیازمند و خانواده هایشان کمک می کردی. حتی شاید خودِ آن دانش آموزان هم این موضوع را نمی فهمیدند.

 

محسن جان

اما خوش بختانه همه خبرها هم بد نیستند. خبر های خوب هم هست.استیضاح وزیر، رای نیاورد. وزیری که هنوز فرصت آمدن بر سر مزارِ تو و دل جویی از خانواده ات را پیدا نکرده است . یک بار دیگر بعد از مرگِ تو نامِ شهرمان بر سر زبان ها افتاد. علتش را هم حتماٌ می دانی و نیازی به گفتن من ندارد.

مدیرانِ آموزش و پرورش شهرمان هم، هم چنان به عنوانِ مدیران نمونه برای ما افتخار آفرینی می کنند. شاید به خاطر همین مشغله و تلاش است که هنوز کسی از آن ها، فرصتِ سراغ گرفتن از علی و عسلِ تو را پیدا نکرده است. برخی از آن ها هم سودای وکالتِ مردم را در سر می پرورانند که همین جا برایشان آرزوی موفقیت می کنم. تو هم برایشان دعا کن.

خبر خوب دیگر این که صدا و سیمای استان که حتی خبرِ مرگ ناجوانمردانه تو را که بازتابی جهانی پیدا کرد پخش نکرد هم چنان نامی از تو نمی برد. آخر، خیلی هم خوب نیست هر کسی اسم آدم را ببرد.خلاصه اوضاع چندان هم بد نیست. زندگی مان را می کنیم .  روز اول که پسرم  خبر دشنه خوردنِ تو را شنید از فرط ناراحتی با اشک و فریاد سرش را به دیوار زد و اشکش با خون همراه شد. 

پسرم هنوز گاه گاهی به یادِ تو اشک می ریزد اما دیگر آرام و بی صدا و در خلوتِ خودش.

تصویرِ صفحه گوشی پسرم هنوز عکسِ معروفِ توست.

کنار تابلوی درس و یاد آوری ساده بودن قضیه. بله حق با تو بود.

قضیه بسار ساده است:

مرگ، عادتِ ماست.

دل نوشته ای برای محسن خشخاشی


آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

شنبه, 23 آبان 1394 15:36 خوانده شده: 3620 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +15 -1 --
فرهنگی 1394/08/23 - 16:24
بسیار بسیار دردناک و تاثر برانگیز...

روحش شاد...
پاسخ + +15 0 --
فرهنگی 1394/08/23 - 16:24
شرح این غصه ندانم با که بگویم...
پاسخ + +14 -2 --
معلم 1394/08/23 - 17:02
معلمی تو این مملکت بی ارزش ترین کاره

فقط شعار فقط حضور

اما موقع پول دادن نداریم نداریم

خودرو ساز وام 25 میلیونی معلم افزایش 100 و 300تومنی
پاسخ + +8 0 --
فرهنگی بازنشسته 1394/08/23 - 21:31
سلام دستت دردنکندعزبزدل ماهمه گول باورهایمان رامیخوریم اینها(مدیران) همه اینگونه اند
پاسخ + +6 0 --
ناشناس 1394/08/24 - 14:59
جناب رستمی سلام! دلنوشته ات را خواندم عالی بود اما فکر می کنم شهید محسن خشخاشی از همکاران خود نیز گلایه دارد ! گلایه از بی مهری همکاران فرهنگیش که در چهلمش به سر خاکش نیامدند، گلایه از بی مهری همکارانش که بعد از شهادتش پی گیر چرایی قتلش نشدند ، گلایه از همکارانش که به خاطر اضافه تدریس ساعات به زمین مانده اش را گرفتند ونگذاشتند کلاس درسش جای خالی ایشان را برای یک هفته احساس کند، گلایه از همکارانش که فقط شعار می دهند و احساس ندارند.
پاسخ + +1 0 --
ناشناس 1394/08/28 - 11:13
استادو دوست عزیزمحسن جان !
نامت را بر کتیبه ای از جنس عاطفه حک خواهیم کرد تا گواهی بر معصومیت تو باشد.
عکست را در گلدانی از جنس عشق خواهیم گذارد تا بر بام باغ ملکوت غنچه دهد.
آخرین سخنت را با برگی از لاله در کتابی از عطوفت خواهیم نوشت و شب هنگام یاد تو را به میهمانی خیال خواهیم خواند.
بی گمان با ما سخن خواهی گفت که زندگی کوچکتر از مردمک چشم شماست.
بهاران با تو زیباست...
و فصل پاییز مرگ برگ های سبز را به تماشا می نشیند.
زمستان غم چشمان تو را به خاطر می آورد آنگاه که پر از فریاد در سکوتی دلگیر.
چه غریبانه بار سفر بستی و به دیار معشوق شتافتی.
پاسخ + 0 0 --
فرهنگی دلفانی 1394/09/05 - 23:29
عروج ملکوتی معلم شهید و همکار عزیزمان را در سوگ نشسته ایم تا ثابت کنیم با گذشت زمان او را از یاد نبرده ایم. ولی متاسفم برای همکاران عزیزم در سراسر کشور و خصوصا در استانمان که یاد این عزیز فقید را به شکلی درخور گرامی نداشتیم ومتاسفم برای صدا و سیما که حداقل این موضوع را در سطح شهدای فلسطین و لبنان هم انعکاس ندادند و عملا ثابت کردند که با جامعه ی فرهنگی میانه ی خوبی ندارند. روزی مطلومیت مقام معلم خود را نشان خواهد داد.

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور