
خسته شدیم از بس تیر و طعنه و کنایه زدیم، اما آنها فقط خندیدند. هی استوری گذاشتیم که این آن نبود که ما میخواستیم و آنها در دل گفتند همین است که هست.
هی وضع مردم آنور آب را به رخشان کشیدیم و آنها گفتند بفرمایید، راه باز و جاده دراز.
هی از حقوق بالای معلمان بلاد کفر گفتیم و از حقوق کم معلمانمان نالیدیم و آنها گفتند خوشی زده زیر دلتان که در طول تعطیلات، چند روزی هم سری به مدرسه میزنید و...
از آن طرف هم، آنها نرخها را شبانه رشد دادند و ما روی ترش نکردیم. قیمت سکه و دلار را روزبهروز داغ میکنند و ما خونسردتر میشویم.
دست هایی گران میکنند که ما نخریم؛ اما ما در خریدن از هم جلو میزنیم.

راستی ما را چه شده است؟ چرا ما با هم قهریم؟ یا ما دنده پهن شدهایم یا آنها. یا ما بی رگ و بیحس و بی رمق شدهایم یا آنها.
انگار نه ما به آرمانها و ارزشها و اصول آنها کار داریم و نه آنها کار دارند به بیحجابی و گرسنگی و نقونوق ما.
پخش کردن و خواندن سرود « ایران ایران» را همه گذاشتهایم برای شبهای موشکی. تا آن زمان انگار هرکس فقط سفت چسبیده به جایش که نیفتد.
یکی به خانهاش، یکی به حجرهاش، یکی به ماشینش، یکی به باغش، یکی به پستش، یکی به اسمش، یکی به جایگاهش، یکی هم مثل من به نقطه، سرخط اش!
نقطه، سرخط!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید








صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.