یک فرد رفتارهای موجود در جامعه را در دوره های مختلف سنی به خصوص در کودکی یاد می گیرد. او رفتارهای ساده و معمول مانند سلام کردن یا احترام گذاشتن به دیگران را به عنوان یک عملی ساده وقتی با پدر یا مادر خود در مسیری همراه است و یا در جمعی حضور می یابد یاد می گیرد، اما استفاده از مواد محترقه یا منفجره چهارشنبه سوری هر سال را چگونه یاد گرفته است؟
با عقل سلیم جور در نمی آید که رسانه ها یا مدارس و حتی خانواده ها او را به چنین فعلی دعوت یا ترغیب نمایند و یا آموزش دهند که انواع گوناگون مواد آتش زای روز چهارشنبه سوری چیست و چگونه می توان آن را تهیه یا استفاده کرد؟
در این بین دریغ از اندیشه و تحول درون. پس گروه مرجع یا آموزش دهنده کیست؟
نمایش غیرمنطقی قربانی کردن سلامتی یا قطع عضو یا اعضایی از بدن برای تماشای یک لحظه هیجان انفجار گاه زودتر از موعد مقرر شروع می شود و گاه با سخت گیری عوامل دست اندکار دیرتر.
امسال خبر خوش کشف و ضبط 13 میلیون عدد مواد محترقه پرخطر و کم خطر توسط سخنگوی فراجا قبل از چهارشنبه آخر سال داده شد، اما باز انفجار پشت انفجار. مصدوم و قطع عضو با نام استان ها رکورد زد و تعداد فوتی ها اعلام شد. همانند تصادفات سفر نوروزی، مصدوم و فوتی های آن، فقط آمار بود و رقم، اما هیچ یک از آنان مادر، پدر، برادر، خواهر و فرزند من یا شما نبود. گویی به جای انسان ها، رقم ها نقص عضو شده بودند. آماری داده شد و با سال های گذشته مقایسه شد و آنچه باقی ماند معلولیت بیشتر و هزینه بالای درمان سوختگی و تلاش و معاینه کادر درمان که بر دولت و خانواده ها تحمیل شده بود.
راستی گناه آنان چیست که به جای همراهی خانواده خود هنگام تحول طبیعت و تحویل سال نو، شاهد صحنه های ناخراش خون و خون ریزی و فریاد و ناله نادمان می گردند؟ حال حوادث چهارشنبه سوری یا تصادفات نوروزی که هر دو شدیدا تبدیل به فرهنگ عمومی شده است.
چگونه علیرغم فقر مطلق موجود در جامعه، خرید روزهای پایانی سال به بهانه نوروز در بیدادگاه بازار غوغا می کند؟ یا وقتی برای خرید نان و دیگر ملزومات حیاتی زندگی در فغان و عصیان هستیم چگونه پول برای مواد محترقه در بین اقشار گوناگون جامعه هزینه می شود؟ یا چرا جاده ها باز شلوغ است و سفرهای مخاطره آمیز نوروزی که درصد قابل توجهی تصادف منجر به جراحت و نقص عضو و مرگ منجر می شود، در جریان است؟
اسکان مدارس هم درد فرهنگی دیگر که آسمان بار اهانت آن را نمی تواند بکشد اما خلایق راضی از انفجار آبرو و حیثیت و هویت شغلی و اجتماعی خود.
وقتی جرایم سخت، هشدار، تهدید و ارعاب، پند و اندرز و قانون کارساز نیست عقل سلیم می اندیشد که در کارزار مرگ و زندگی یا آبرو و عزت، آنچه ضعیف است یا نادیده گرفته می شود فرهنگ سازی و ایجاد جذابیت در کانال های رسمی و غیررسمی رسانه ای جهت دریافت درک درست از صورت مسأله است.
اینشتین به درستی گفته است که درک روی مسأله از حل آن مهم تر است. غفلت عمومی در خصوص فهم آیین ها و سنت های چهارشنبه سوری و نوروز به عنوان ریشه فرهنگی، باعث نابودی تدریجی هویت ملی ایرانیان می گردد.
دنیا به تقارن بهار و عید نوروز ما غبطه می خورد اما ما حتی به عظمت آن نمی اندیشیم. تا جایی که :
اول فروردین، نخستین روز زایش طبیعت و سرسبزی گل، گیاه و درخت از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد به عنوان روز جهانی جنگل نامگذاری شده است و ما در تقویم رسمی کشور خود نام کهن چهارشنبه سوری را به روز تکریم همسایگان تغییر داده ایم. امروز و فردا نام نوروز هم عطر و بوی مذهبی می گیرد و دیگر بوی ملی نخواهد داد.
راستی در محله شما همسایه ای برای همدلی و همدردی باقی مانده است؟ یا در راه پله و آسانسور با سلام و احوال پرسی سرپایی، شما هم حسرت سنت دیرین گفت و گو و رفت و آمد با همسایگان را می خورید؟
جالب آن که علیرغم جیب خالی و هزار و یک مشکل زندگی در ناترازی دریافتی و پرداختی هزینه ها، ضرورتا در قید و بند خرید لباس نو برای نوروز هستیم. یا خرید مود محترقه برای شب چهارشنبه سوری. و مفهوم عمیق نوروز را در تلقی سطحی پوشیدن لباس نو و دریافت عیدی از بزرگترها به کودکان خود آموزش داده ایم. چگونه علیرغم فقر مطلق موجود در جامعه، خرید روزهای پایانی سال به بهانه نوروز در بیدادگاه بازار غوغا می کند؟ یا وقتی برای خرید نان و دیگر ملزومات حیاتی زندگی در فغان و عصیان هستیم چگونه پول برای مواد محترقه در بین اقشار گوناگون جامعه هزینه می شود؟
همه این ها به نادرستی در باور و برداشت کودکان ما نقش می بندد و به تدریج ماهیت اصلی هر دو سنت به فراموشی سپرده می شود.
دیگر در خانواده ها پدربزرگ و مادربزرگ هم نیست تا قصه آئین سنتی گذشتگان و نیاکان را با صدای خوشایند تق تق دندان مصنوعی بازگو نماید.
در این بین دریغ از اندیشه و تحول درون.
حساب و کتاب کرده ها و نکرده های یک سالی که گذشت. حق الناس هایی که بر گردن خود بار کرده ایم و با حق دادن به خود، آن ها را نادیده می گیریم. ولو یک عذرخواهی از اعماق وجود برای کسی که خود نیز باور داریم در حق او خطا کرده ایم.
اگر من و شما به عنوان پدر و مادر یا یک معلم ، همه این ها را می فهمیم و درک درستی از اهمیت خمیرمایه فرهنگی کشور خود داریم پس این نوجوانان و جوانان و حتی کودکان، چه کسانی را الگو و انگیزه رفتار خود قرار داده اند و یا از کجا یاد گرفته اند که شادی یعنی خطر کردن؟
چرا سنت پریدن از روی آتش به عنوان یکی از نمادهای روز چهارشنبه سوری به آتش افروزی و آتش سوزی ابنیه و آثار تاریخی آمبولانس و خودرو و در و دیوار کوی و برزن با مواد محترقه و منفجره داده است؟
چگونه افراد یک جامعه می توانند ظرفیت مستمر ایجاد تخریب و نیستی اموال عمومی و تاریخی (وندالیسم ) را که سرمایه ملی است در خود داشته باشند؟
به جز این مواد آتشزای غیرمتعارف دستساز، مواد محترقه شیمیایی و برافروختن آتش در کنار مواد اشتغالزا نه تنها خطرات متعددی را برای افراد به دنبال دارد، بلکه باعث انتشار آلایندههای شیمیایی و گازهای خطرناک آلاینده میشود که تأثیرات بسیار نامطلوبی را بر سلامت انسان و سایر موجودات زنده و محیط زیست بر جای میگذارد.
حال به عنوان یک راهکار چرا همانند دیگر کشورهای جهان به جای انفجار و احتراق معمول، ما نیز نورافشانی نمی کنیم تا فقیر و غنی هر دو از ذرات نورانی آن در آسمان لذت ببرند؟
ضعف قانون و مجری قانون در خصوص پاک کردن باورهای غلط موجود در جامعه، در غفلت و نادیده گرفته شدن فرهنگ و کار فرهنگی نهفته است.
طبیعی است جامعه ای که در آن مدرسه فقط کانون آمادگی کودکان برای پذیرش مذهب و آداب آن هست از اهمیت این نهاد برای دیگر کارکردهای فرهنگی به صورت لایه به لایه با برنامه ریزی مدون و هدف دار، خبری نباشد.
مدرسه اگر دیده می شد از کتب درسی به عنوان یک ابزار اثرگذار جهت آموزش فرهنگ و سنت و آیین های ملی با ایجاد جذابیت در مفهوم و معنای متون گوناگون در کتب فارسی از دوران کودکی استفاده می شد.
همچون باز باران با ترانه دکتر سید مجدالدین میرفخرایی، متخلص به گلچین گیلانی سراینده شعر نو، یا داستان تصمیم کبری نوشته عبدالرحمان صفاپور، یا شعر معروف روباه و زاغ که ترجمه منظوم حبیب یغمایی است از شعر شاعر فرانسوی قرن هفدهم یعنی ژان دو لافونتن.
چرا دودو راه می رفتیم و این شعرها را حفظ می کردیم و داستان را به دقت و با هیجان کودکانه می خواندیم ؟ چون کار فرهنگی انجام شده بود، هدفی تعقیب می شد، وزن و آهنگ داشت و موزون بود. لذت بخش بود. فراموش نشدنی بود.
امروز کدام داستان ها برای زیرسازی اخلاقیات به کودکان دبستانی ما آموزش داده می شود؟ و کودکان دیروز نزدیک به حال که جوانان امروز باشند کدام نوشته را با خاطره خوش کودکی یاد می کنند یا چگونه کسی شده اند؟ ( البته برای چگونه کسی شدن شرطی است لازم اما کافی نیست.)
اگر امروز محتوای غنی فرهنگ خود را از مراسم و اعیاد ملی به کودکان به درستی آموزش نمی دهیم پس برداشت های غلط از جزئیات آن همچنان در رفتارهای فرزندان ما جاری و ساری خواهد بود و ترس از مخاطرات رفتار نابه هنجار یا توجه به خواهش و تمنای مجریان رسانه ها و درجه داران انتظامی، ره به جایی نمی برد. همچنان که برای یادگیری آداب مذهبی از کودکان و مدارس استفاده می کنید می باید برای دیگر بخش های فرهنگ هم کارکرد فرهنگی اتخاذ نمایید و مدارس را سرآغاز یادگیری درست و پایدار بشمارید.
جامعه امروز به متون و اشعار غنی از عهد کهن به صورتی شیرین و جذاب نیاز دارد تا ماندگاری یادگیری ها به کودکان آنان نیز منتقل شود، یعنی انتقال فرهنگی و سرایت فرهنگی صورت بگیرد. یعنی فخر و مباهات به هویت ملی و بی نیازی از تهاجم فرهنگی، از حالت شعار به عینیت درآید.
یک لحظه تفکر
در پایان بیندیشیم که چرا جشن های ملی و آخر سال دیگر کشورها در کنار همشهری ها و در خارج از خانه برپا می شود اما در تحویل سال نو، ما ایرانیان حتما باید در کنار خانواده و در خانه خود دور سفره هفت سین باشیم؟ ارزش و اهمیت خانواده یا سفره هفت سین چگونه قابل ارزیابی است؟
قدردانی
از خدمات ارزنده و ارزشمند همه مرزداران، پرستاران، پزشکان، نیروهای انتظامی و امنیتی ، آتش نشانان، کارمندان بانک، اصحاب رسانه و... که کشیک یا مشغول به فعالیت در تعطیلات نوروزی هستند، در سراسر خاک پاک وطن صمیمانه تقدیر و تشکر می نمایم.
همه ما آرامش و آسایش خود را مدیون خانواده های محترم این عزیزان که ایثارگرانه دوری همسران خود را تحمل می کنند، هستیم.
سنت دیرین نوروز خجسته باد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
حداقل امسال به برگزاری جشن های نوروزی عمومی اهتمام ورزیده شد اما چرا بجای شادی و یکدلی، نیروهای انتظامی و قضایی، ورود کردند؟
در حافظیه شیراز و در آرامگاه فردوسی؟
چون مردم در انواع فشار هستند و قادر نیستند تا حقیقتا شاد باشند. آنان از خاصیت جمع برای خالی کردن فشار درون استفاده کردند.
برای شاد بودن و شادی کردن باید رفاه اجتماعی داشت. دغدغه زندگی نباید با استرس
قیمت سیب زمینی و سیب و پرتغال و آجیل شب عید، همراه شود. ثبات اقتصادی می تواند آرامش خیال و رفاه ایجاد کند.
برای شادی جمعی باید جامعه شاد باشد.
جمع خاصیت بروز رفتارهای پنهانی افراد را دارد.
ایرانیان در برگزاری جشن با همشهریان به چراغ قرمز برخورد کردند. خواستند اما نتوانستند.
ظرفیت فردی حاضرین هم مطرح است. «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد»
برترینها: طی روزهای گذشته اتفاقات تلخی در ارومیه رخ داده. ماجرا احتمالا از این قرار است که مطابق هر سال و همیشه، برخی مردم این شهر که عموما کردزبانها هم بودهاند جشن نوروز را گرامی داشتهاند و طی یک فرآیند طبیعی به پایکوبی برای نوروز پرداختهاند. اما ماجرا از جایی تبدیل به مساله میشود که یک فراخوان با محوریت احتمالا یک روحانی صاحبنام این شهر کلید میخورد، عنوان فراخوان: اجتماع علویون.
منابع خبری محلی ادعا میکنند عمدهی جمعیت علویون آذری زبانها بودهاند. همان منابع ادعا کردهاند که این تجمع واکنشی علویون در اعتراض به جشن نوروز بوده. به هر حال افرادی، آذریهای عزیز و کردهای عزیز را علیه هم تحریک کردهاند.
هر صدا و تحرک وحدتشکن میتواند چونان خطر و دلهرهای را داشته باشد، در شرایط جاری کشور بیش از گذشته مواظب باشیم.»
درود بر شما.مشکل کلی نظام آموزشی ما این است که با پرورش علمی وتخصصی کودک ونوجوان همپوشانی ندارد وبعضا با روشهای غلط حتی مسیر پرورشی نسل کودک ونوجوان را منحرف میکند ودر یک کلام قادر به پرورش انسانهایی به معنی واقعی شهرنوند مسئولِ جامعه گرا نیست!!متاسفانه دیگر از نهادهایی مثل پیشاهنگی که جوانان ونوجوانان را اجتماعی ومسئول بار میآورد خبری نیست
به گفته بسیاری از تحلیلگران اقتصادی و همچنین با تأیید فعالان حوزه کارگری، اگر وضعیت فعلی ادامه یابد، سال ۱۴۰۴ برای جامعه کارگری کابوسوارتر از همیشه خواهد بود که این مسئله زمینه ساز اعتراضات گسترده خواهد شد و پس از بحران های تازهای برای دولت وفاق ایجاد
می شود.