این روزها که بحث انتخاب وزرای کابینه دولت چهاردهم نَقل و نُقل محافل سیاسی شده در غیاب احزاب بزرگ و سراسری و در کنار سهم خواهان حرفه ای (مجاهدان شنبه) کنش گران دلسوز مدنی هم میدان داری می کنند و کار به جایی کشیده است که هر کسی و یا هر گروهی ولو در حد یک گروه کوچک تلگرامی شخصی را که فکر می کند شایسته پست وزارت است معرفی می کنند.
بعضی از گروه ها حتی پا را فراتر نهاده با تهیه لیستی برای کل کابینه افراد مورد تایید خود را پیشنهاد کرده و بر پیشنهاد خود ابرام می نمایند! (همه هم از یک شهرستان!) البته در حسن نیت اکثر این گروها جای هیچ شک و تردیدی نیست چرا که من حداقل چند نفر از این لیست یکی شهرستان ها را می شناسم و انصافا از دید من انسان های مجرب وکار آمدی هستند اما آیا امکان ندارد که مثل و یا حتی بهتر از این بزرگواران در شهری یا استانی دیگری هم باشند؟ و یا اینکه از طرف کار گروه اصلی منتسب به ریاست محترم جمهوری تاکید می شود که 60 درصد از وزیران پیشنهاد شده به آقای رئیس جمهور بار اول است که به وزارت رسیده و وارد دولت می شوند و یا تاکید می شودکه از فلان قومیت و یا فلان اقلیت دینی و یا از بین بانوان حداقل یک یا دو وزیر وارد کابینه خواهدشد .
این گزاره ها همه و همه بیانگر نوعی تشتت و سر درگمی سیاسی ست که در غیاب احزاب بر فضای سیاسی کشور سایه انداخته است.
به راستی اگر ملاک شایستگی باشد اصلا نیازی به سهمیه بندی جنسیتی و یا قومی و یا دینی (اقلیت های دینی) هست؟
قطعا خیر!
چون اگر تنها و تنها ایرانی بودن و شایسته بودن ملاک باشد ممکن است استثنائا در یک کابینه نه تنها یک وزیر زن که چند وزیر زن شایسته حضور داشته باشند و یا در یک دوره اصلا وزیر زن در کابینه نداشته باشیم ؛ در مورد اقلیت های دینی و اقوام ایرانی هم این پروسه مصداق دارد. اصطلاح « جوان گرایی » هم که این روزها نقل مجالس شده از اصطلاحات خوش ظاهری ست که بعضا می تواند گمراه کننده باشد.
اگر قبول داریم که ایران ملک مشاع همه ایرانیان است؛ پس برای اداره یک ملک مشاع می توان از شایسته ترین سهام داران چهار گوشه این ملک استفاده کرد. اما چگونه ؟چون این یک روی سکه است. روی دیگر سکه این است که ملک مشاع 85 میلیونی مثل یک روستای چند خانواری یا یک شهر کوچک نیست که همه هم دیگر را بشناسند و روی یک نفر و یا چند نفر خاص توافق نظر داشته باشند.
گذشته از آن خواست ها و مطالبات سهام داران این ملک مشاع بزرگ هم به انداز جمعیت آن متنوع و فراوان است. پس چاره چیست؟
در همه مردم سالاری های موفق ؛ دلسوزان و فرهیختگان و کار آفرینان بزرگ و به اصطلاح « الیت » جامعه با تشکیل نهادهای بزرگی به نام حزب ؛ خواست ها و اولویت های متنوع مردم در اداره کشور را در چارچوب اساس نامه و مرام نامه حزب احصاء و به عنوان منشور حزب خود به طور شفاف در معرض افکارعمومی قرار می دهند و مردم هم با در نظر گرفتن اولویت های خود از محیط زیست گرفته تا اشتغال و امنیت و.... عضو و یا سمپات یکی از این تشکل ها می شوند و در قراردادی نانوشته حزب متبوع خود را وکیل سهم خود در اداره این ملک مشاع می دانند ؛ در این صورت اداره کشور کم تر با آزمون و خطا رو به رو می شود .
نبود احزاب و یا نقش کم رنگ این نهادهای مدنی زیان بزرگ دیگری هم دارد و آن عدم انتقال تجربه مدیران استخوان دار به تازوه واردان و مدیران جوان است و در واقع در کشورهایی که احزاب نقشی ندارند بسیاری از تجارب ارزشمند مدیر یا مدیران با از دور خارج شدن آنها از بدنه مدیریتی حذف می شود و به اصطلاح کشور همیشه دچار « فقر تجربه » است و هر کسی که می آید دوباره و چندباره کارش را از ساخت چرخ شروع می کند .
اصطلاح « جوان گرایی » هم که این روزها نقل مجالس شده از اصطلاحات خوش ظاهری ست که بعضا می تواند گمراه کننده باشد. به خصوص اگر از کانال احزاب صورت نگیرد. به عبارت دیگر انتخاب وزرا نباید این گونه باشد که در هر دوره رئیس جمهور و یا مشاورانش به سبک آگهی های استخدامی به دنبال افراد ذی صلاح جدید بگردند .
این گزینش ها می باید قبلا در درون حزبی که خود رئیس جمهور منتخب را معرفی کرده انجام گرفته باشد.
می گویند در چین باستان فرمانده کهنسال چینی برای انتخاب فرمانده جایگزین خود از داوطلبن چندین امتحان رزمی سخت گرفت و جوان مغروری که از همه چابک تر و قوی تر بود و بیشترین امتیاز را گرفته بود فکر می کرد به زودی به فرماندهی خواهد رسید .
فرمانده همه داوطلبین را جمع کرد و گفت این آخرین امتحان است و سپس پر پرنده ای را به دست جوان داد و از او خواست پر را به آن طرف دیوار بیندازد. جوان پر را گرفت و با شدت به سوی هوا پرتاب کرد تا از روی دیوار رد شود اما مقاومت هوا پر را به جای اولش برگرداند. جوان چند بار تلاش کرد اما بی فایده بود. در این میان یکی از سرداران قدیمی جلو آمد و پر را گرفت و با فوت کردن زیر پر آن را یواش یواش در هوا شناور نگهداشت تا اینکه پر به آن طرف دیوار رسید.
فرمانده با این کارش می خواست به فرماندهان بعد از خود اهمیت توامان مدیریت تجربه و تخصص را یادآوری کند. همان عناصری که به علت خرد جمعی در احزاب امروزی دنیا وجود دارد. ولی شوربختانه ما با وجود دو انقلاب در یک قرن اخیر هنوز در ابتدای راه مانده ایم و شیپور دموکراسی و مردم سالاری را ناشیانه از طرف گشاد آن به سمت دهان می گیریم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
از وقتی که تحصیل و استخدام سهمیه ای شد و دانشگاه آزاد و پیام نور راه افتاد و هر تازه به دوران رسیده و فرصت طلب مدرک دار شد دیگه نمیشه به راحتی افراد شایسته را پیدا کرد این افراد اکثرا یا می روند خارج، یا از دور رقابت تحصیل و استخدام عقب می مانند پس تنها چیزی که در وزارت و ادارات ما مانده یکسری افراد دست چندم اند چه بخواهیم چه نخواهیم
این که مشکل نبود حزب سیاسی است هم درست ولی خب حکومت خودکامه مثل دوره قبل انقلاب از رشد واقعی احزاب جلوگیری می کند.
اینکه مردم ایران میخواستن دوره قبل انقلاب را تغییر دهند و بهتر کنند و صد پله بدتر شده واقعا دردناکه
محاوره ای سخن گفتن هم بد ترفندی شده
به نظر من باید اجاز ه دهیم با فرهنگ غلط امروزی به بن بست برسیم تا رسیدن به این بن بست موجب پشیمانی وتغییر رویه قبلی شود
میدونه که این را نگه داره بقیه گنده های نظام صداشون میخوابه
اما در ادامه هم باید دید چه می کند یعنی آیا این کارها سیاست است یا واقعا خودشیرین و گوش به فرمان
هر چند با توجه به شناخت او می توان گفت احتمالا سیاست جهت پیشبرد اهدافش هست
الان می گذارند حزب ساخته شود اما کارکرد آنها زیر نظر خود حکومت حزب جمهوری اسلامی محدود می شود و در اصل معنای خود را از دست داده و یک نفر یا گروه همه چیز را در اختیار داره ده ها حزب ۴ نفره وجود داره
علمای سیاسی وجود دو حزب اصلی را خوب دانسته و تا چند تا حزب هم امکان داره مفید باشه اما تو ایران حزب زدن شده مثل موسسه و شرکت زدن خجالت داره
واقعا حزب حاکم الان چیه؟
حزب مخالف چیه ؟
تو ایران فرض بگیریم دو جریان را به شکلی دو حزب بگیریم که البته اشتباهه
حالا یک مشکل دیگری هست و آن این است که این جریان ها بیشتر حالت مافیا هستن و در پی بازی سیاسی خود، نه به مردم پاسخگو اند نه چیزی. و فقط در هر فرصت مهره های ادارات و وزارت ها را به نفع خودت تغییر می دهند در حالی که شایسته سالاری و منافع ملی چنین امکانی را نمی دهد
و به همین دلیل ایرانی ها درکی از حزب ندارن و بلد هم نیستن با آن کار کنند
و الان هم حرف زدن از وجود حزب بی معنی است
نه وجود دارد و نه امکانش هست وجود داشته باشد
وجود حزب نیاز به آزادی بیان، حکومت سکولار، تفکیک قوا و نبود دیکتاتور و همچنین آموزش و آگاهی های ملی در مورد استفاده از حزب است که ما این ها را هیچ کدام نداریم و البته خود حزب این ها را هم تضمین می کند یعنی به هم متصل اند
و می توان گفت تا حدی هم بر مبنای غرب وجود حزب برای یک جامعه لازم است.
حزب نماینده مردم برای تحقق خواست های آنها است؟
آیا چنین چیزی تا به حال داشته ایم.
الان از مردم یک نظرسنجی بکنید ببین از میان صدها حزب در ایران چند مورد را می شناسند و آیا با یکی از آنها ارتباط دارند؟ اصلا می دانند حزب چیست؟
میشه گفت جریان اصلاح یک شعبه از جریان اصول کار می کند تا کمی روند حکومت به بن بست نخورد اگر دقت کنیم جریان اصلاح هیچ کارکرد خاصی در روند حکومت نداره و نمیتونه از راه اصلی خارج شود یعنی خود جریان اصلی اجازه داده تا این جریان باشه که به تعبیر سیاسی، آنتی تز را خودش داشته باشد و در دست بگیرد و این حقیقت جریان اصلاح طلبی در ایران است