دیروز در آخرین روز نمایشگاه بین المللی کتاب ۱۴۰۳ش به دعوت برخی دوستان، سری زدم . همه چیز را تاسف بار دیدم، به هر غرفه ای سر زدم می نالیدند!
خلوتِ خلوت و آن هم در آخرین روز نمایشگاه کتاب که معمولا چند سال پیش در آخرین روزهای نمایشگاه ها، آدم نمی توانست از ازدحام جمعیت حرکت کند!
البته چند صف آن بیرون بود یعنی صف فست فودی...
من ۳۰ سال است از تمام نمایشگاههای بین المللی کتاب تهران بازدید کرده ام اما سال به سال کم رنگ تر می گردد، انگار مثل دریاچه ارومیه بوده که سال به سال کوچک تر و زار و نزارتر می گردد تا جلوی چشم مان محو گردد!
شاید نسل بعدی زمانی اگر گذرش به این مکان نمایشگاه بیفتد به همدیگر بگویند اینجا زمانی نمایشگاه کتاب بوده!
به قول دوست شاعرم آقای واحدی:
«بوردا بير دنيز وارايميش»
با دولت مرا کاری نیست، اما به نظرم این مردم انگار حسابی آن نصیحتِ تلخ و شومِ قابوسنامه را آویزه گوش شان کرده اند كه:
«مردی، فرزند سركش و لاابالی خود را نصيحت می کرد كه اگر دوباره سركشی كند او را به مكتب خانه خواهد گذاشت تا درس بخواند و دانشمند شود تا يك عمر فقير و گرسنه بماند»!
( کانال نویسنده )
نظرات بینندگان
همه این ها باز می گردد به آموزش و پرورش که باید پاسخگوی این وضع باشد
خود معلمانش سالی یک کتاب نمی خوانند
وقتی افرادی را می گیرند که با هزار جور سهمیه و رانت وارد می شوند و بعضی مانند این طرح امین ها که به زحمت سیکل گرفته اند معلم پرورشی می شوند بیش از این نباید توقع داشت
تنها کتابی که باید تکرار و خوانده شود قران است آن هم بدون فهم و عمل به ان