با خود عهد كرده بودم كه اگر زمانى پایم به خارج از کشور رسید، مثل بعضی از هموطنان كیستى و چیستى خود را فراموش نكنم و تحتتأثیر محیط فاسد غرب قرار نگیرم!
از آنانى كه وقتی دوست و آشنایى از كشور و شهر و دیارشان به محل کارشان رفته بود، آنها را بیش از دقایقى نپذیرفته بودند، همان هایى كه وقتى در وطن بودند و آشنایی به دیدارشان می آمد، كارشان را تعطیل مى كردند و تا هر زمانى كه لازم بود در خدمت میهمانانشان بودند. اما وقتی خود در اینجا مشغول به کار شدم دیدم به غیر از نیم تا یك ساعت وقت ناهار، تمام مدت را بایستى به طور جدی كار كنم.
به مرور زمان دریافتم آن وقت هایی كه ما براى دیگران در وطن می گذاشتیم و به حساب محبت شرقى خود می نوشتیم و به آن مباهات مى كردیم یا به دلیل بیكارى هاى پنهان در اداراتمان بود، یا از جدى نگرفتن كارها و یا از ترس دلگیر شدن دوستان.
آیا این چنین بودن ما یکی از صدها علت عقب ماندگی ما و آن چنان بودن آنها یکی از صدها علت پیشرفت آنان نیست؟
( کانال در اسارت فرهنگ )
نظرات بینندگان