شو است اینجا و من هم خوو ندارم
و از خونسار یه ساعت اوو ندارم
تموم دلخوشی ام بعد سی سال،
که وجدانی اسیر توو ندارم!
من هم رفتم.
مثل همه همکارانی که پیش تر رفتند.
درست در روزگارسرشار اطلاعات که فصل مدرسه زدایی آغاز شده است. کرونا، اولین حمله جهانی به ساحت مدرسه بود و بعید نیست از این دست حملات باز تکرار شود. عصر پساکرونا، فرصت خوبی برای فکرکردن به ساز و کار مدرسه است. مدرسه ها که بی خیال نقش تربیتی و تحولی شده اند، تنها در محدوده آموزش مانده آند . آموزشی که نتیجه آن نه تقویت اراده که هدایت به حضور در یک اداره است.
در جامعه ما هم مدارس، مگر در دوره ابتدایی، دیگر جای ماندن نیست. معلمان که انگار یک کد پرسنلی اند، بخشی از معترضان نجیب و صبور جامعه شده اند و اعتراض خویش را در شکل های مختلفی نشان می دهند؛ در دیر آمدن، زود رفتن، غیبت کردن ، دفتر نشینی، تغییر سمت دادن، تقاضای بازنشستگی پیش از موعد، تمسخر معلمان جوان و پرجنب و جوش، ابراز نارضایتی کردن ، معلمی را با مهندسی و پزشکی و اوضاع معلمان ایران را با کشورهای پیشرفته مقایسه کردن و امثال آن. گفتن ندارد اما دیگر به عملکرد مدارس نمی توان چندان امید بست.
اغلب بچه ها از خانواده هایی می آیند که والدین شان توقع زیادی ندارند و این برای درهم کوبیدن اساس نظام آموزشی کافی است.آنها تنها در حد یک درآمد معمولی کار می کنند که به آن روزی حلال می گویند. مدرسه و معلمان نیز خود را به همین روحیه قناعت و متانت عادت می دهند. فرایندی که در این شرایط ایجاد می شود، هر چه می تواند باشد الا تحول و تغییر که اصل و اساس کار مدارس است.
بچه ها در مدارس آموزش می بینند اما چیز چندانی تحصیل نمی کنند. آنها مهارتی حاصل نمی کنند که فردا به کارشان بیاید و در عوض مثل سایر دانش آموزان و به ناچار چون سیلی معترض پشت سد کنکور می مانند.
در آینه همین مدارس بیمار است که می بینیم در میان برآمدگان از آنها، برخی که سرسوزن ذوقی دارند، خود را به نجات یافتگان از زیر دندانه های چرخ های بی رحم مدرسه تصور کرده و در شعر و قصه های خویش آنها را محاکمه می کنند.
سیاست مداران و کار به دستان مترصد کمترین بهانه نیز با مطالعه آنها ، به کلی از عملکرد مدارس ناامید شده و در برابر اعتراضات معلمان، سیاست سکوت و بی تفاوتی ( جز در بزنگاه های انتخاباتی ) پیشه می کنند و ...
نقطه سر خط .
نظرات بینندگان