در گرگ و میش سحری پس از صرف دو پیمانه ای که در قنوت و سجودش فکر و خیال به هزار و یک جا سرک می کشد قدم زنان راهی نانوایی محله می شوم . کله سحر غلغله در نانوایی ها برپاست ؛ از خیر نان لواش گذشته برای بربری نوبت می گیرم . صفِ بی قواره ایست که بوی قحطی می دهد. بی خیال صف شده و دو عدد بربری خشخاشی وی آی پی (که به دلیل گرانی مشتری ندارد) گرفته راهی منزل می شوم ؛ امروز ماشین سواری سهم عیال است. به ناچار در کنار باغ سیب مهرشهر منتظر تاکسی می مانم . کرایه ۵ تومنی را هفت و نیم میهمانم میکند ؛ می گویم: آخه وزیر گفته فقط چهار قلم کالا گران شده، شما چرا ۵۰ درصد ارتعاش دارید؟ با نگاهی عاقل اندر سفیه می گوید : وزیر شکر خورده...
قبل از ساعت هفت شهیدستانم تا ۱۰ امتحان نهایی داریم ، بعدش امتحان داخلی و بعدش جلسه توجیحی برای برنامه تابستانی پایه یازدهم . بعد از آن جلسه یادواره شهدای زنجانی تبار البرز ، بعد از آن دیدار با شهردار گرمدره و....
خلاصه در حاشیه کارگاهی نفسی تازه کرده و زندگی می کنیم. برای صرف صبحانه با دبیران و معاونین ام بر می خورم . آقا کمال ۳۰ سال خدمت با مدرک فوق لیسانس (منتظر رتبه بندی) می گوید از خانومم خجالت می کشم با مدرک لیسانس با ۲۰ سال سابقه بانکی ، فقط مزایای جانبی اش از حقوق من بیشتر است و...
خلاصه صبحانه را با طعم رتبه بندی، تورم، گرانی، چرایی صدور قطعنامه شورای حکام و هزار کوفت و زهر مار دیگر نوش جان می کنیم. ساعت ۷/۵۷ دقیقه رمز سوالات نهایی وارد گوشی ام می شود تا تکثیر و پخش سوالات، عقربه های لیلی و مجنون روی ۸/۸ لبالب آرام می گیرند. ۸/۱۳ دقیقه یک نفر پشت دربهای بسته سالن چون اسپند بالا و پایین می پرد. درب را می گشایم له له زنان جملاتش را قورت می دهد : چی شده پسر؟
چرا دیر اومدی؟
اشک در چشمانش حلقه می زند. یواشکی درب گوشم می گوید:
« آقا تو رو خدا، از حسن آباد تا اینجا را بدو اومده ام ، پول نداشتم صبحانه نخوردم و..." عرق سردی بر جبینم می نشیند. اجازه ورود به جلسه می دهم.
دو دقیقه بعد یک نفر از ما بهتران آرام و خرامان وارد می شود. ادعای ورود به جلسه دارد ، دلم نازکتر از آنست که مقاومت کنم . به رفتار دانش آموز مشکوک شده با راکت تستش می کنم . موبایل را به نحو استادانه ای جا سازی کرده به محوطه هدایتش می کنم ؛ از ادعایش کاسته شده و رویکرد التماسی به خود گرفته است. ردش می کنم داد می زند آقا من ۵۰۰ تومن دادم ، جوابها را گرفتم. این چه وضعشه؟ کی پول منو میده؟ باورم نمیشود استنتاقش می کنم ؛ سایتی را در تلگرام باز می کند ۸/۲۰ سوال و پاسخ رویت می شود...
عذرش را می خواهم.
روزهای به غایت سختی را طی می کنيم . اکثر دانش آموزان در دوره دو سال کرونا عادت کردهِ امتحانات مجازی، مشارکتی و مصاحبتی شده اند. پذیرش امتحان حضوری نهایی با اعمال شاقه برایشان طاقت فرساست.
امتحان نهایی را به زحمت تمام می کنیم .
معاونم می گوید برای تکثیر سوالات کاغذمان ته کشیده است راستش هنوز پول کاغذ های قدیمی را کامل صاف نکرده ام. کاش بیشتر خریده بودم ؛ قیمت کاغذ مثل قیمت دارو و برنج و پراید و...در این بی آبی و خشکسالی حسابی قد کشیده است ؛ الحمدالله !
امتحانات نهایی کاغذهای مان را بلعیده به آقای توسلی مدیر شبانه متوسل می شویم.دانش آموزی تغییر جنسیتی برق چشمان سیاهش بال بال زنان متوقفم می کند ، نمی دانم بخندم یا گریه کنم انگار که در دنیای مردانه حلوا پخش می کنند؟ از دیگر سوی آقا مسعود فرهیخته همکار بازنشسته و فعال صنفی دیروز از زندان سنندج آزاده شده امروز آمده برای طراحی سوالات امتحاناتش و...
قبل از شروع امتحان داخلی یکی از اولیای متوقع دوازدهم وارد دفترم می شود می گوید پسرش سه امتحان داخلی پایه ۱۲ را نداده کی باید امتحان دهد؟
می گویم امتحانات داخلی تمام شده است ؛ اگر غیبتش موجه و دروس نهایی قبول شده باشد ممکن است با مصوبه شورای مدرسه فرجه ای قائل شویم.
ناگهان آمپر و فیوزش جفتی می پرد.
« شما وظیفه تونه هر موقع ما اراده کنیم امتحان بگیرید. لبخندی می زنم می گویم کی این وظیفه سنگین را به دوش نحیفم بار کرده؟با عصبانیت می گوید: مشاورِ آموزشگاه...گفته مدرسه را ول کن با من هماهنگ باش و...کاشف به عمل می آید که دانش آموزِ قربانی، طعمه دندان گیری بوده، ماهی ده میلیون سرکیسه شده و نمرات ترم اولش هم چنگی به دل نمی زند. کمی روشنش می کنم ، چشمهای بهت زده و گوش های سرخش به سختی حرفهایم را می پذیرند. بنده خدا حق دارد علاوه بر دود شدن صد میلیون پولِ بی زبان برای کلاس و مشاوره کنکور، بچه اش را هم به بیراهه هدایت کرده اند.
واقعا خدا خیرشان ...
دلم به هوای رفیقی شفیق در زنجان پر می کشد . سری به فضای مجازی می زنم . یکی از گروههای دوآتشه و معتبر کرج که در انتخابات یک دست و یکپارچه خرداد ۱۴۰۰ طرفداران آقای رئیسی بودند شکاف عمیقی برداشته و دو شقه شده اند ؛ دو طرف منازعه (هواخواهان تندرو و منتقدانی که از بی تدبیری روحانی به دامن سید پناهنده شده اند و الان حس فریب خوردگی دارند) با تمام توان و با استعانت از جنگ افزارهای متعارف و نامتعارف مواضع همدیگر را می کوبند.
به نظر می رسد رئیسی در ۸ ماهه اول خدمتش به اندازه ۸ سال روحانی ریزش داشته است. با اینکه بودجه را با نفت ۶۰ دلار بسته اند و الان نفت مثبت صد دلار به فروش می رسد بازهم احتمال استیضاح و استعفای وزرایش روز به روز بیشتر و بیشتر می شود ؛ سید محرومان راه احمدی نژاد می رود ...
آللاه خئیر ائله سین
یاد شعری از هادی وحیدی زنجانی می افتم:
« کشتی نساز ای نوح
طوفان نخواهد آمد
بر شوره زار دلها
باران نخواهد آمد
شاید به شعر تلخم
خرده بگیری ،اما
جایی که سفره خالیست
ایمان نخواهد »
ادامه دارد...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان