با اینکه چهار دهه در کنار شغل معلمی دست به قلم بوده و بی توقف و دو زبانه (ترکی و فارسی، نثر _ نظم) برای تعالی فرهنگ و ارتقا دستگاه تعلیم و تربیت قلم زده ام ولی از شما چه پنهان، هر از گاهی به انرژی جوشان، ایثار معلمی، مداومت و احاطه دوست نجیب و شفیقم آقای علی پورسلیمان در اداره تریبون تخصصی « صدای معلم » غبطه می خورم.
یک معلم چقدر باید صبور و به زعم عامه پوست کلفت باشد که در این وانفسای معیشت و رادیکال امنیت یک تنه و بی پشتیبان (علی رغم تمام بی مهری ها و هزینه هاي پیدا و پنهانِ مادی و معنوی) همچنان پویا، استوار و انرژیک صدای معلمان محذوف، دل مرده، افسرده و بعضا محافظه کار سرزمینم باشد.
در این سالها به قدر توان، کوشیدم
دکتر « مزبان حبیبی» از دوستان قلمی و همفکران فرهنگی می نویسد:
« یکی از دوستان گرامی که احترام ویژهای هم برایشان قائل هستم، پرسید: "چرا این همه برای خودت دردسر درست می کنی؟" مگر بیان مشکلات آموزش و پرورش و چالشهای فرهنگی و اجتماعی جامعه، چه نتیجهای داشته و یا دارد؟ و توصیه اصلی ایشان این بود که: ما هم مانند دیگران در گوشه ای به زندگی عادی خود بپردازیم و دنبال دردسر نباشیم.
در پاسخ، هیچ استدلال محکمی نداشتم، فقط حکایتی یادم آمد با این مضمون: میگویند جنگلی آتش گرفته بود و گنجشکی با سرعت به آتش نزدیک میشد و برمیگشت، گفتند چه میکنی؟ گنجشک که پرهایش هم سوخته بود، گفت: در این نزدیکی برکهای است، هر بار با نوک خود آب آورده و بر آتش جنگل میریزم.
گفتند: بینوا، آتش در جنگل است و این کار شما هم بینتیجه.
گنجشک پاسخ داد: میخواهم در پاسخ به سوالی که خواهند پرسید: زمان سوختن دوستانت در آتش جنگل، چه میکردی؟ بگویم: به قدر توان کوشیدم.
حال داستان زندگی ماست و نوشتهها و تلاشهایمان برای مبارزه با فساد سیستمی و اجرای عدالت آموزشی، چه کند بینوا، همین دارد.
میدانیم تلاشهایمان، هیچ سودی برای فرهنگیان نداشتهاست چون در بالادست، ارادهای برای حل مشکلات وجود ندارد.
وجود عدالت آموزشی برای تمام فرزندان کشور، آرزوی دیرینهام بوده و هست. هرچند ممکن است در دوران خدمتم محقق نشود » .
خبرنگار معلمی؛ شمعی رو به باد
روزگاری نه چندان دور در دهه هفتاد، اکثر نشریات محلی مستقیم و غیرمستقیم، متأثر از حضور پررنگ معلمان قلم به دست بود. فرهنگیانی که ضمن عمل به وظایف سازمانی، اوقات فراغت خود را با روزنامهنگاری و خبرنگاری سپری میکردند تا ضمن بیان مشکلات معیشتی، منزلتی و صنفی خود از تریبونهای موجود با عرق روحی خویش تاثیر مثبتی در بهبود زندگی مردم پیرامونشان داشته باشند.
متأسفانه امروزه نسل معلمان پویا، جسور، قلم به دست، صاحب اندیشه و البته دست اندرکار حوزه رسانه و خبری همچون آقای علی پورسلیمان رو به انقراض بوده و بسیاری از فرهیختگان فرهنگی کنج عزلت اختیار کرده و در زندگی شخصی خویش غوطهورند.
نوشتن؛ یا راه رفتن بر لبه تیغ
روزنامهنگاری و خبرنگاری در عصر انفجار اخبار و اطلاعات بویژه در جهان سوم راه رفتن بر لبه تیغی است که هر لحظه امکان سقوط و هبوط در آن محتمل است. بدون شک هرکسی در وجودش بعدی از ابعاد متکثر خبرنگاری را داراست. تلاش برای درک بی کم و کاست حقایق در نهاد ماست. امروزه خبرنگاری دنیای بی سر و تهی است که چهار مقوله صحت، سرعت، دقت و کیفیت اضلاع اصلی آن است.
اگر صدای معلم نبود ....
سوالی که به جد باید از خود پرسید آنست که: در جامعه ای که ریا، تظاهر و محافظه کاری از در و دیوارش درحال فوران است و در دستگاهی که مدیران کوتوله در آن یکه تازی می کنند. سرپا نگه داشتن تریبونی چون « صدای معلم » و نوشتن امثال پورسلیمان، مزبان حبیبی، رضا قاسم پور و... دقیقا چه توفیری دارد؟ آیا ما با زایل کردن چشم و گوش خود آب در هاون کوفته و با در قفس می کنیم؟ آیا غیر از دشمن تراشی و حساس کردن سیگنال های امنیتی و نظارتی، دقیقا اتفاق دیگری رقم می خورد؟
راستش من هم مثل مزبان جواب درخوری ندارم به جز بیان خاطره ای از بازی فوتبال ایران و احتمالا کره جنوبی در دهه های ماضی، که در آن کره مسلط بر بازی بود و تنها بازیکن ما در زمین کره ای ها « علی دایی » بود و الباقی بازیکنان یکدست در لاک دفاعی بودیم.
در پایان بازی خبرنگاران با تمسخر از دایی پرسیدند شما چرا به جمع مدافعان از دروازه تیم ملی نپیوستید؟
دایی جواب زیرکانه و عالمانه ای داد: « حضور من در زمین رقیب باعث می شد که دو سه نفر " به پا"ی من بوده و در نتیجه تیم مهاجم همگی روی دروازه ما حمله ور نشوند گرچه ما نهایتا بازی را باختیم ولی بازی آبرومندانه و شرافتمندانه بود.
سخن آخر اینکه:
گرچه ظاهرن نوشته های من و شما همکار دست به قلم، بی تاثیر است و یا تلاش می کنند بی اثر جلوه دهند ولی من مطمئنم در نبود رسانه هایی چون صدای معلم، امثال نجار با تمام قوا بر دروازه ما حمله ور شده و بر ساحت دستگاه تعلیم و تربیت یکه تازی خواهند کرد. ضمن آرزوی سلامتی و صلابت برای سرداران حوزه تعلیم و تربیت،مخاطبان عزیر را به خوانش شعری نغز و مرتبط با حال و روز معلمان این کهن مرز و بوم از لسان الغیب دعوت می کنم.
روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشان است
گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد
فتح آن در نظر رحمت درویشان است
قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت
منظری از چمن نزهت درویشان است
آن چه زر میشود از پرتو آن قلب سیاه
کیمیاییست که در صحبت درویشان است
آن که پیشش بنهد تاج تکبر خورشید
کبریاییست که در حشمت درویشان است
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو دولت درویشان است
خسروان قبله حاجات جهانند ولی
سببش بندگی حضرت درویشان است
روی مقصود که شاهان به دعا میطلبند
مظهرش آینه طلعت درویشان است
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را
سر و زر در کنف همت درویشان است
گنج قارون که فرو میشود از قهر هنوز
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
حافظ ار آب حیات ازلی میخواهی
منبعش خاک در خلوت درویشان است
من غلام نظر آصف عهدم کو را
صورت خواجگی و سیرت درویشان است
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بنده دبیر ناحیه دو کرج هستم. همیشه گزارشات شما را در صدای معلم می خوانم بسیار انتقادی و واقع گرا هستند. صدای هزاران همکار فرهنگی هستید دست مریزاد.
همچنین آقای پورسلیمان که قبلا در منطقه ۹ باهم همکار بودیم و به مسائل جامعه نقد دارند همچنین به مسائل مدرسه ای که در آن همکار بودیم.
پاینده باشید