اگر بخواهیم روزنامه ها را به اعضایی از بدن تشبیه کنیم بدون شک شبیه کبد و یا کلیه ها خواهند بود چون کار تصفیه را انجام می دهند و سموم جامعه را گرفته، کژی ها و فساد آن را منعکس می کنند تا از به وجود آمدن تومورهای اقتصادی و سیاسی جلوگیری کنند پس سلامت هر جامعه بسته به روزنامه های آزاد آن دارد.
در ایران بر طبق نوشته لرد کرزن، در سال 1850م در زمان زمامدارى اميرکبیر، اولين روزنامه فارسى به وجود آمد(ايران و قضيه ايران...ج1ص607) .در دوره قاجاريه نخستين كسى كه با القاب و تشريفات بى معنى مبارزه كرد اميركبير بوده که در روزنامه اش نیز همین رویه یعنی عدم به کارگیری القاب مطنطن در مورد خودش به چشم می خورد.
يكى از ملايان را كه رشوه گرفته و شهادت به ناحق داده بود تنبیه سختی کرده و برای عبرت دیگران، در روزنامه وقايع اتفاقيه اعلام کرد: «اگر شما آدم بوديد، اگر غيرت و شعور داشتيد ... كدام ظالم جرأت می كرد كه به حقوق انسانى شما دست درازی كند؟»
«شخص ملايى شهادت ناحق در حق مدعى داد و رشوت گرفته بود ... شخص مزبور را تنبيه نمودند و بعد عمامه از سرش برداشته و كلاه بر سرش گذاشتند» (روزنامه وقايع اتفاقيه، شماره 31 )
چنین بود که در زمانِ او، کم کم فساد در کشور به حداقل رسید. اما پس از کشته شدن امیر، کسانی به جای وی نشستند که دستاوردهای او را به کلی برباد داده و خود در گسترش فساد دست اول داشتند، امين السلطان که بعدها جایگزین او شد در تحکیم استبداد و سواستفاده از منابع کشور چنان بود که روزنامه قانون بر او لقب «قاطرچى زاده» نهاده و در مقاله سردبير در مورد عکس العمل امین السلطان در مورد مطالب روزنامه چنین نوشته بود:
«وزير اعظم به محض ديدن جريده قانون، از جاى خود نيم ذرع خواهد جست، كلاهش را به زمين خواهد زد، يقه اش را پاره خواهد كرد و پس از تغيّرات زنانه خواهد دويد پيش سفرا و دست و پاى آنها را خواهد بوسيد تا به دستيارى آنها شايد روزنامه قانون غدغن بشود. امّا ديگر بهتر. در ايران اين روزنامه كه غدغن بشود بيشتر تشدد بكنند و مردم در مطالعه آن حريص تر خواهند شد.»( انقلاب مشروطيت ايران ص50)
امیرکبیر که روزنامه را عامل تربیت مردم می دانست، پس از مرگش روزنامه اش در تملق گویی به وضعی افتاد که از شش صفحه روزنامه یک صفحه و نیم آن به تملق از ناصرالدین شاه می پرداخت که در آن، حتی آفتابی و خوب شدن هوا را هم به یمن وجود مبارک ربط می داد! و فساد به حدی رسید که اعتماد السلطنه که هر روز برای ناصرالدین شاه روزنامه می خواند می نويسد که برای شاه خواندم که:
«شخصى در ايتاليا فوت شده كه پنجاه كرور اموالش مانده همين كه به ناصرالدين شاه عرض شد، شاه فرمود افسوس كه در ايران نبود كه ظل السلطان و ماموران دولت ایران، اموال او را غارت كنند»!.( خاطرات اعتماد السلطنه...ص 526.)
مشيرالدوله با مقايسه روزنامه هاى ايران با مطبوعات خارجى می افزايد:
«... به هيچ وجه در داخل مملكت، منافعى كه از روزنامه مطلوب است و بايد اسباب ترقى يك ملتى واقع بشود، حاصل نشده...»( سياستگران دوره قاجاريه...ج 1 ص 69.)
او در نامه ای به مستشارالدّوله، از ابتذال مطبوعات تهران چنین شكايت می كند:
«... مدتى است بر خود مخيّر نموده ام، روزنامه دارالخلافه را نخوانم، زيرا كه از مطالعه و مقايسه آنها با روزنامه هاى اسلامبول، به جز آن كه اسباب كدورت شود، ثمرى نمی دهد، زورم به خودم رسيد كه ديگر مطالعه ننمايم ...»(انديشه ترقى و حكومت قانون دكتر آدميت، ص 387)
نمی توان این مقاله را به پایان برد و از روزنامه ملانصرالدین نامی نبرد . این روزنامه به وسیله طنز و کاریکاتورها، با خرافات مبارزه می كرد و به قول خود: «زخم ها را می شكافت، و تضادها را نشان می داد» و خطاب به مردم عقب مانده می گفت:
«اگر شما آدم بوديد، اگر غيرت و شعور داشتيد ... كدام ظالم جرأت می كرد كه به حقوق انسانى شما دست درازی كند؟»
و در همان شماره اول خود خطاب به خوانندگان می گفت:
«اى برادران مسلمان، هنگامى كه سخن خنده دارى از من شنيديد و دهن خود را به هوا باز كرده و چشمها را به هم نهاده، قاه قاه خنديديد كه از خنده روده بر شديد ... گمان نكنيد كه به ملانصرالدين می خنديد ... برادران مسلمان! اگر می خواهيد بدانيد كه به كه می خنديد، آيينه را دستتان بگيريد و جمال مبارك خود را تماشا كنيد ...»( شماره يكم، هفتم اوريل 1906م)
اما كسانى كه همیشه چهره زشت خود را در آئينه روزنامه ها تحمل نمی کنند به جاى آنكه متنبه شده و خود را بشکنند، آیینه را می شکستند...
کانال تاریخ تحلیلی ایران
نظرات بینندگان