عصر آخرین جمعهی ماه مهر هوس استخر «رویای زندگی » کردیم و کاش هرگز نمیکردیم چون که ۴ رفتیم و ۳ برگشتیم! القصه سرهنگ خلبانی به غایت مهربان، دوستداشتنی و بیادعا را جا گذاشتیم.
سعی میکنم مطلبی را که در ادامه میخوانیم به دور از حب و بغضهای شخصی و به عنوان یک راوی بیطرف بنگارم، چرا که با گله، شکایت و فرافکنی « ایست قلبی » عزیزمان تسکین نخواهد یافت... ولی از طرفی سکوتم قطعا خیانت به قربانیان بعدی که شاید زبانم لال شما باشید خواهد بود.
با عبور از سه باندی لوستر فروشها خرامان وارد خیابان داریوش و استخر جوارش میشویم، استخری نسبتا مدرن و تر و تمیز...
دو ساعتی مشغول آب بازی و شنا هستیم که ناگهان باجناقم میگوید: «حالم خراب است» ؛ به سرعت برق و باد او را به رختکن برده و کمکهای اولیه شروع میشود...
دو همراه عزیزمان پزشک هستند و تا اورژانس سر رسد با امکانات کمکهای اولیه زنگزدهی استخر عرق میریزیم. متاسفانه استخری به این مجهزی فاقد یک قرص زیرزبانی (نیتروگلیسیرین) است و ما استرس هوا میکنیم... آمبولانس مسیر نهایت ده دقیقهای بیمارستان رجایی تا خیابان داریوش را نیم ساعت کش و قوس میدهد و جالبتر آنکه وقتی سر و کلهاش پیدا میشود در کمال خونسردی و بدون امکانات لازم، نظارهگر قابلی است!
تا بیمارستان نه دستگاه شوکی در آمبولانس یافت میشود و نه تکنسین وارد به "لارنگوسکوپی" جهت بازگشایی مسیر تنفسی به چشم میخورد! دریغ از یک « ایر وی» ساده و « آمبوبگ" » !
خلاصه شاگرد اول در عدم رعایت اصول اولیه "سی پی آر" هستیم.
مخلص کلام، مفت و مجانی تسلیم محض اژدهای مرگیم.
آقای ۱۱۵ کرج... سلام
راستی من خوبم تو چطوری؟!
فرض کن زبانم لال چنین فاجعهای برای عزیزان خودت رخ دهد.
کلاهت را بالاتر بگذار و در محضر و محکمه وجدان قاضی کن.
خدایی چه حالی بهت دست می دهد؟
دقیقا چه حالی؟!
« صدای معلم » مصیبت وارده را به خانواده محترم « سرهنگ خلبان شهرام مجدی » تسلیت می گوید .
نظرات بینندگان
روحش شاد