يك هفته اي است كه پائيز از راه رسيده است بي آن كه مهر آمده باشد .
مهرِ ما با مدرسه بايد آغاز مي شد ، امّا نشد . زنگش را به صدا درآوردند و بوقش را در كرنا كردند امّا باز هم آغاز نشد .
قرار بود با شاد ، شادي بياورند و وعده ها كه داده بودند بر باد هوا نشود كه شد و بي ساماني ها به سامان شود اما نشد كه نشد .
ذهنم آشفته بازاريست ، ياريم نمي دهد " از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود " كه " هوا بس ناجوانمردانه سرد است " .
درست و غلط را ديگر نمي دانم ... خوانده بودم " لاادري نيمي از دانايي است " اما ندانمِ من از جنس دانايي نيست كه خودِ سرگردانيست .
از وقتي به مفاهيم و واژه هايم دست درازي شده است گنگ شده ام.
فرهنگي نو ببايد نوشت تا كلمات را دوباره تعريف كند . كاش عارفي بودم كه از استغنا به " الفقر فخري " مي رسيدم . اما من يك معلمم كه از بي عدالتي اجتماعي ، فقرم مايه فخرم نيست و به جاي نادولتيان شرمنده و خسته ام .
خسته ام از اين كه بخواهم بار فقري شرافتمندانه را به دوش بكشم و شرمم را با سيلي بپوشانم .
خسته تر از آنم كه بخواهم قانون را نقض كنم و با پيام رسان هاي خارجي با ترس توبيخ فرادستان كار كنم .
آيا من متخلف و مجرمم؟!
اين كه گوشي من حريم خصوصي است و مي خواهم حريم معلم و شاگرد محفوظ بماند آيا من يك معلم مجرم و متخلفم ؟!
اين كه حقوق ها اجازه خريد تبلت و گوشي مناسب را به معلم نمي دهد بايد باعث شرمندگي باشد ؟!
از اين كه همه معلم ها امكان تدريس در مدارس خاص و يا حتي تدريس هاي خصوصي را ندارند و آلوده به مافياي كنكور نشده اند آيا متخلفند ؟!
اگر به حقوقم كه كفاف يك زندگي با كرامت را به معلم نمي دهد معترض باشم آيا من يك متخلف و يا حتي يك مجرمم ؟!
آيا اگر نخواهم از حق انساني خود و معيشت خانواده ام ايثار كنم من يك معلم بي اخلاقم ؟ يا شايد هم متخلف !
وقتي دانش آموزان ازتحصيل باز ماندند ... مدارس طبقاتي شدند ... صندلي دانشگاه تهران و ... فروخته شد ... القاب ، دكتر و مهندس شد ....بي سوادي وكيل مردم شد ... تمام فرهنگ هاي لغتم را به حراج گذاشتم و اخلاقي كه در سايه عدالت پرمعني بود برايم بي معني شد .
كاش خلف صدق معلمان خود از تبار نور بوديم تا دست بر شانه هاي يكديگر مي گذاشتيم و همديگر را ياري مي كرديم تا به مانند الگوي عدالتمان حقي كه قرار بود داده شود ،گرفته مي شد تا ديگر شرمنده آيندگان نباشيم و لايق مقام بلند معلم .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
در جامعه اگر دکتر و مهندس و پزشک و وکیل و وزیر وجود داره به مدد و کوشش معلم های عزیز هستش .
از کسی که منکر ارزش والای معلم میشه بیشتر از این نمیشه انتظار داشت .
عجب پس بازار بیکاری موجب استحقاق شغل معلمیست
پس معلم میشوند که باری از دوش خانواده خود بردارند و بر دوش دیگر خانواده ها بگذارند، چه توجیهات موجهی
سقراط:
« بهتر است انسانی ناراضی باشی تا خوکی راضی
«اینها چیزهایی است که خودشان میگفتند. از هر حربهای که لازم باشد، برای اینکه پروژهشان تکمیل بشود استفاده میکنند. از سوگند به خدا و قرآن و شرافت خانواده و شرافت امامانشان و از هرچیز دیگری مایه میگذارند که طرف را به کاری وادار کنند. از ساختن اسناد دروغ و گرفتن دستخط جعلی، از هیچ کاری ابا ندارند. هیچ چیزی برای آنها به جز اعتراف حتی دروغین مهم نیست.»
ازکتاب شکنجه سفید؛ نرگس محمدی
«در مورد بچههای سُنّی که ۱۳ اسفند سال ۹۳ اعدام کردند، نامههای کتبی آنها وجود دارد و من خواندم. نوشته بودند که ما بیش از دو سال سلول را تحمل کردیم و به نقطهای رسیدیم که گفتیم هر چیزی جلوی ما بگذارید امضا میکنیم. حتی نمیخواهیم بدانیم که شما چه چیزی به میچسبانید. دیگر تحمل سلول نداریم.»
«در مورد بچههای سُنّی که ۱۳ اسفند سال ۹۳ اعدام کردند، نامههای کتبی آنها وجود دارد و من خواندم. نوشته بودند که ما بیش از دو سال سلول را تحمل کردیم و به نقطهای رسیدیم که گفتیم هر چیزی جلوی ما بگذارید امضا میکنیم. حتی نمیخواهیم بدانیم که شما چه چیزی به میچسبانید. دیگر تحمل سلول نداریم.»
اما کو گوش شنوا و چشم بینا در موثرین سیستم و چرخه؟
سقراط:
« بهتر است انسانی ناراضی باشی تا خوکی راضی »