یادتان هست سال ها قبل در انشایمان با موضوع "در آینده می خواهید چه کاره شوید؟"چه می نوشتیم؟ می نوشتیم که می خواهیم در آینده معلم، دکتر یا خلبان شویم و از این طریق به جامعه خود خدمت و کمک کنیم.
من اعتراف می کنم که به خاطر نمره می خواستم معلم و دکتر و خلبان بشوم. والله اگر می دانستم به خاطر آن نمره ی انشا مرا خدمت گذار جامعه و معلم خواهند کرد، چیز دیگری می نوشتم . مثلا می نوشتم من در آینده می خواهم نگهبان شهرداری، آسفالت کار، کارگر و دلال شوم تا از این راه نه به جامعه بلکه بتوانم به خانواده ام خدمتی بکنم .
به جان مادرم ، من نمی دانستم که اگر معلم بشوم و به جامعه ام خدمت کنم، نمی توانم به خانواده ام خدمت کنم. البته خدمت گذاری ما به جامعه تقصیر معلمان ما بود؛ من نمی دانم به آن معلم انشا چه بگویم؟ آخر بیکار بودی خدا بیامرز موضوع دیگری نداشتی که ما را هی مجبور کردی بنویسیم علم بهتر از ثروت است و خدمت به جامعه را بر خدمت به خانواده ترجیح بدهیم .
اصلا ای معلم انشا تو که معلم بودی ، می دانستی که اگر دانش آموزت درس بخواند و معلم بشود فوق فوقش مثل خودت خواهد شد و می دانستی که اگر آن معلم به جامعه خدمت کند، جامعه به خدمتش خواهد رسید؛ چرا به انشای من نمره بیست دادی؟ والله اگر ببخشمت.
اصلا من نمی دانم چرا معلمان وجدان مرا بیدار کردند و هی به ما گفتند این گونه و آن گونه باشید و به جامعه خدمت کنید . این معلمان نه تنها با این کارشان نان ما را آجر کردند بلکه خودشان هم دچار عذاب وجدان شدند. شما به کسانی که درس نخوانده و وجدان شان درخواب است نگاه کنید چقدر در فراغ و آسایش اند و شاد زندگی می کنند.
من اعتراف می کنم اگر آن معلمان نبودند من می توانستم رشوه بدهم و بگیرم و یا حداقل راه شامورتی بازی و دلالی را خوب یاد گرفته بودم و حالا برای خودم کسی بودم و سرم را بالا می گرفتم و شرمنده ی هیچ کس نمی شدم. اصلا به نظر من آموزش و پرورش برای نجات اقتصاد جامعه باید در کنار بیداری وجدان بشر راه چاپلوسی و نان به نرخ روز خوردن را به دانش آموزان بیاموزد و الا اگر دانش آموزان تنها به دنبال کتاب و مشق و مدرسه باشند و سر به زیر بروند و بیایند کلاه شان پس معرکه خواهد بود.
امیدوارم معلمان من و به ویژه آن معلم انشا این نوشته ی من را بخوانند . درست است که من هم مثل آنها فوق فوقش معلم شده ام اما بر خلاف آنها به همه ی معلمان امروز به ویژه معلمان انشاء توصیه می کنم اگر روزی دانش آموزی خواست به جامعه اش خدمت کند و معلم شود (حتی در انشایش) و یا حرف مفتی زد و گفت علم بهتر از ثروت است به او نمره ی صفر بدهید و او را به راه راست هدایت کنید.
آخر خانواده ی آن دانش آموز بیچاره گناهی ندارند که به خاطر آرزوی پوچ معلم شدن، از هر چیز محروم و روسیاه شوند.
حال ما حرف دلمان را گفتیم " تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال"
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
راستی آقای شهسوارزاده هم نظر بدهد تا کلی بخندیم!
ولی داداش به کی میگی؟
کی اهمیت میده
الان هم از انتخاب خودم ناراحت نیستم.
خدا اه مظلومان را خواهد گرفت.
ولی همه را به کیش خود ندان! عزیزان بسیاری را می شناسم که در طرف مخالف طیفی که شما تصویر نمودید قرار دارند! الان هم با مدارک تحصیلی بالا و بسیار معتبر قابل مقایسه با همآلان خود نیستند!
از طرف دیگر در این اعتراف نامه آرزو دلال شدن و نگهبان شدن و ... است که خروجی آموزش و پرورش نیستند و صلاحیت های تعریف شده در آن ها از جنس صلاحیت های مورد نظر شما نیست!
لطفا فقط حرف نزن! اول درد دل را خوب گوش کن بعد ....
هستند معلمانی که با ادامه تحصیل و گرفتن مدرک بالاتر در رشته هایی نظر حقوق و پزشکی و .. حتی از آموزش وپرورش خارج شدند
ﺍﻭﺳﺖ " ﺍﺭﺑﺎﺑﻤﺎﻥ "
ﺷﺪ . . . . . . !!!
ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﯾﻨﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺩﯾﻨﻤﺎﻥ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺷﺪ .
ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﻣﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺘﻤﺎﻥ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺷﺩ .
ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺷﺮﻳﻒ ﺷﻮﺩ ، ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺎﻥ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺷﺪ .
ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ... .
ﺧﻼﺻﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ ،
ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭ ﻣﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ...
...
ﺩﻋﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ !
ﺩﻋﺎﯼ ﺷﻌﻮﺭ ﻻﺯﻡ ﺩﺍﺭﯾﻢ،
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻤﺎﻥ ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﻓﻬﻢ ﺍﺳﺖ !
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺑﺒﺎﺭﺍﻥ...
خواستیم . . .
بازهم دستت درد نکند . . . سربلند باشید .