انتظار چند ماهه به سر آمد و پایم به مدرسه رسید. یادتان که هست؟! معلم جایگزین هستم. اولین روز کاری من تدریس به کلاس ششمی ها بود.
چیدمان میز و صندلی ها با فاصله و رو به تخته و جایگاه معلم بود. همه ماسک زده بودند. مثل قبلها آن چنان خبری از شیطنت ها و دستانداختن و خندیدن بیمهابا نبود. انگار از بد حادثه اینجا به پناه آمده بودند. این آرام بودنشان و ندیدن لبخندهایشان دلم را کمی سوزاند اگرچه ساکت بودن کلاس، کمکی به اداره کردن کلاس محسوب می شود.
همان جلوی در کلاس، جایگاه معلم بود و میز و صندلی معلم و تخته سیاه. با یک چسب نواری سبز روی زمین، محدوده ی معلم نشان داده شده بود که دانش آموزان نمی بایست از آن خط جلوتر بیایند. روی تخته نوشته شده بود قبل از خوردن غذا و خوراکی دست هایتان را با آب و صابون بشویید.
زنگ خوراکی که شد بچه ها در روشویی داخل کلاس، به صف و با فاصله دست هایشان را شستند و به صندلی خود برگشتند تا ماسک را بردارند و خوراکی بخورند. زنگ تفریح که شد به صف و با فاصله به حیاط رفتند تا در محدوده ای که برای هر کلاس مشخص شده بود هوای تازه بخورند البته باز هم با ماسک.
برای معلمان جایگزین هم با بودجه دولت ماسک بهداشتی تهیه شده که اول صبح از دفتردار مدرسه تحویل می گرفتند.
محافظ صورت (شیلد) هم تهیه شده است.
بر زمین راهروها هم برچسب هایی نصب شده که جهت راه رفتن را نشان می دهد درست عین خیابان دوطرفه.
همه کلاس ها بطری بزرگ پمپ داری برای مواد ضدعفونی دست و یک ظرف بزرگ دستمال مرطوب ضدعفونی کننده دارد.
هر بار که کلیدی را تحویل دفتردار می دادیم باید ابتدا ضدعفونی می کردیم.
همه معلم ها ترجیحا در اتاق خود ناهار می خوردند و در اتاق معلمان هم می بایست فاصله را رعایت می کردیم. دستگیره درها و محل های تماس دست را کارکنان نظافت چندبار در طول روز ضد عفونی کردند.
جای شکرش باقی بود که اکثر کارکنان و معلمان مدرسه از دیدن هم خوشحال بودند و با هم چاق سلامتی می کردند تا مبادا لبخندشان زیر ماسک بیات شود.
مدیر پشت بلندگوی مدرسه با صدایی اطمینان بخش که اندکی اضطراب را قایم کرده بود یادآوری هایی برای رعایت فاصله و داشتن ماسک داشت تا زنگ تفریح به همه خوش بگذرد.
سالن ورزش بسته است و از برخی فعالیت های دسته جمعی دیگر خبری نیست ولی محیط سرزنده مدرسه داخل ساختمان محکم و زیبای مدرسه دوباره برپاست به مدد حضور دانش آموزان. این گروه که مدرسه حضوری را انتخاب کرده اند یا والدین را متقاعد کرده اند، یا امکان در خانه ماندن و تحصیل از راه مجازی نداشته اند. ولی به طور محسوسی جمعیت مدرسه کمتر بود.
من از بالای ماسک ها، در چشم آنان آمیزه ای از شادی و ذره ای احتیاط و غم دیدم و روز کاری ام که در مدرسه به پایان رسید تصمیم گرفتم باز هم برایتان بنویسم و از آموزش مجازی و آموزش حضوری در تورنتو کانادا برایتان تعریف کنم.
کانال رویش دوباره
نظرات بینندگان