صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

" جامعه ای که دیر زمانی ست مَثلهایش را هم ناقص می گوید. به هر ابزار و بهانه ای در ذهن جامعه فرو کرده اند که با یک گل بهار نمی شود؛ یا هیچ بدی نرفته که بهتر بیاید و . . . اینها سرآغازی بر بی مسئولیتی است. ما ملتی هستیم که غلط حرف نمی زنیم، ناقص حرف می زنیم و چون نقص بهره ای از حقیقت دارد، فریب می خوریم یا خودمان را فریب می دهیم "

ما نه منجی بلکه مسئول هستیم

علیرضا کاشفی

چالش های آموزش و پرورش ایران و مسئولیت پذیری معلمان

 در عصری به سر می بریم که بنیاد آموزش و پرورش بر انتقال یک سری مفروضاتِ بی در و پیکر با عمقی ناچیز که صرفاً لانه ای برای مافیای آموزشی است بنا شده. کارخانۀ مونتاژی که مواد اولیۀ آن مقدس مابی است و محصول آن دانش آموزانِ ناامید و بی اراده. انسانِ مونتاژ شده، برده ایست مادی گرا و بی عار نسبت به ارزشهای خودی و ارزشهای شهروندی. این کارخانه، حضور ده خنگ را در کلاس درس به یک دانش آموز نابغه ترجیح می دهد. چون وظیفه اش را درصد قبولیِ بالا تعریف کرده اند نه پرورش روح، استعداد و خلاقیت. به قول سعدی شاعر، معلم اخلاق و زبانشناس بلامنازع « سه چیز پایدار نماند : مال بی تجارت، علم بی بحث و ملک بی سیاست. »

 به علت فساد و ناتوانی (!) در اخذ مالیات از بعضی اقشار و نهادها، دولتهای جمهوری اسلامی دیواری کوتاه تر از آموزش و پرورش، بهداشت و درمان و کارگران پیدا نمی کنند و با قیافه ای حق به جانب تحصیل رایگان برای همه که یکی از دستاوردهای انقلاب مشروطه بود را هدف می گیرند. در نخستین سالهای دهۀ هفتاد مدارس غیرانتفاعی (!) با هدف تقویت مدارس دولتی به وسیلۀ هزینه هایی که خانواده های متمول پرداخت می کنند، تأسیس شدند. در آن دوره با وجود ازدحام دانش آموزان در کلاسهای درس، تنها راهی بود که دولت وقت پیشنهاد داد. اما آنچه در کل در این سه دهه انجام گرفت، قلع و قمعِ مدارس دولتی از نظر فرهنگی و علمی برای تقویت مدارس غیرانتفاعی بود؛ بر خلاف هدفی که در ظاهر از تأسیس مدارس غیرانتفاعی داشتند. مسبّب این تهاجمِ به فرهنگ، قشری است که انقلاب مستضعفان بر مستکبران را سرلوحۀ خود قرار داده. به صراحت می توان گفت که امروز در بیشتر مناطق آموزش و پرورش، یک مدرسۀ خوب ( نه با معیارهای جهانی ) حتی در مقایسه با پیش از دهۀ هفتاد خورشیدی وجود ندارد. سیاست مافیایی مسبّب افزایش فقرِ همه جانبه در جامعه است.

چالش های آموزش و پرورش ایران و مسئولیت پذیری معلمان

( زنده یاد توران میرهادی - بنیانگذار " مدرسه فرهاد " )

در کجای جهان مطالب درسی یک بار در کلاسهای عادی مدرسه، یک بار در کلاسهای فوق برنامۀ مدرسه، یک بار در آموزشگاه های خصوصی و یک بار در خانۀ دانش آموز تدریس می شود؟ بیشتر دانش آموزان از این چهار جا، در دو یا سه و حتی هر چهار جا، یک مطلب درسی را تحصیل می کنند. در بعضی از مدارس به اجبار ( مستقیم یا غیر مستقیم ) این کلاس ها را تشکیل می دهند. دزدی فقط از دیوار بالا رفتن نیست. ترساندن بچه و گول زدن اولیا با پیش کشیدن آیندۀ فرزندش، کار دشواری نیست. بهانۀ مافیای آموزشی در پایمال کردن حقوق دانش آموزان، چهار چیز است. ( این بهانه ها صرفاً توجیهی بی خردانه و پوششی برای تاراج جیب خانواده ها است. ) امروز بیشتر شاگردان، معلم را براي نمره مي خواهند و معلم نماها ( که میدان داری آنها محصول بی برنامگی و بد برنامگی نظام آموزشی است ) شاگردان را کیسۀ پول می بینند.

  1. ممکن است دانش آموزی با معلم خود ارتباط برقرار نکند.
  2. ممکن است دانش آموزی با چند بار گفتن بفهمد.
  3. کلاس های خصوصی، تمرینی بیشتر برای دانش آموزان است.
  4.  تعدادی از معلمان ضعیف هستند.

خطا چه در گفتار و چه در عمل ممکن است پیش آید ولی ما مجاز به یاوه گفتن نیستیم. طرحِ ضعفِ معلم، تف سر بالا برای آموزش و پرورش است. نیز تمرین دانش آموز به صورت کار فردی و گروهی با همکلاسی های خود باید انجام گیرد و اشکالات در کلاس درس مدرسه مطرح شود. مگر چند درصد از دانش آموزان ایران، کند ذهن یا دیر فهم یا در ارتباط ضعیف با معلم هستند؟ آیا بیش از یک درصد؟ بسیاری از دانش آموزان شهرهای بزرگ و کوچک را به هزار و یک ترفند و تله در دام کلاسهای خصوصی می اندازند. چرا نسل گذشته با حجم درسهای بیشتر کلاس خصوصی نداشت؟

می گویند « دلیل گسترش کلاسهای خصوصی، چشم و هم چشمی در خانواده ها و ضعیف بودن بعضی از معلمان است. » با این استدلال گنگ، آموزش را به عنوان یک کالای مصرفی در بازار عرضه می کنند. این همه فوق برنامه دال بر گنگی دانش آموزان یا ضعف معلمان نیست. بلکه معلولِ بی انگیزگی دانش آموزان و سوءاستفادۀ معلم نماها و بعضی مدیران از نقص کتابهای درسی است. به عبارت دیگر معلم نماها نقض حقوق مادی و معنوی خود را از جیب دانش آموزان جبران می کنند. سیاست مافیایی افزون بر مدیریت گردش سرمایه، مطالبات مادی و معنوی معلمان و دانش آموزان را نیز مدیریت می کند. 

 آیا ارتقاء معیشتِ معلم، فرصت ساز و انگیزه ساز برای حرفه ای شدن اوست یا حرفه ای بودنش مستلزم ارتقاء معیشت اش؟ ( حرفه ای بودن از نظر سیاسی، فرهنگی و فن معلمی ) مگر معلم، سی دی آموزشی است که صرفاً در تدریس حرفه ای باشد؟ مادی گرا شدن که یکی از خروجی های سیاستهای مافیایی است برای همۀ جامعه خطرناک می باشد.

چون سگ درنده گوشت یافت نپرسد            کین شتر صالحست یا خر دجّال

استیفای حقوق با ارتقاء سطح آگاهی و مسئولیت پذیری در قبال شهروندان ممکن خواهد شد نه کم کاری و لج بازی و سوار شدن بر گردۀ دانش آموزان. به قول اندیشمند اعجوبه محمد غزالی « علم مخدوم و مال خادم است و گمراهی را معنی دیگری جز عکس این نیست. »

 کتابهای درسی برای ارتقاء خلاقیت و رشد استعداد دانش آموزان تهیه نشده و حتی پیوند آنها با کتابهای دانشگاهی سست است. این کتابها لانه ای برای مافیای آموزشی می باشند. منظورم صرفاً کتابهای فیزیک و ریاضی دبیرستان است که تخصص اینجانب می باشد. تهیه کنندگان کتابهای درسی فیزیک و ریاضی می گویند : « کتاب درسی، نباید کمک آموزشی باشد. » چشم بسته غیب می گویند. روشن است که کتاب درسی با کتاب کمک آموزشی باید فرق داشته باشد. ولی کتابهای فیزیک و ریاضی، از نظر علمی و آموزشی هم غلط دارند و هم نقص و نیز فاقد عمق لازم برای پایه ریزی دانش هستند. سال به سال یا حذف می کنند و یا بد می نویسند به دو بهانه، باز کردن جا برای درس های زندگی (!) و بالا بودن  سطح درس ها در گذشته نسبت به فهم دانش آموزان (!)

همه می دانیم ساعات تدریس فیزیک و ریاضی در دبیرستان با استانداردهای جهانی فاصله دارد. اما نمی توان تمام مشکلات کتابهای درسی را به کمبود ساعات درسی خلاصه کرد و آن را بهانه ای برای تبرئۀ خود ساخت. با حذف بعضی مطالب درسی از دبیرستانها، کلاسهای خصوصی را به نفع مدرسان دانشگاه نیز هموار کرده اند. کنار زدن معلمان ( نه معلم نماها ) و توسعۀ بنگاه های معاملاتی رنگارنگِ آموزشی، نشأت گرفته از بی مسئولیتی است. ابتر بودن کتابهای درسی خواسته یا ناخواسته، مافیای آموزشی را فربه می کند و جور ندانم کاری هیأت تهیه کنندۀ کتابهای درسی را معلمان در کلاس درس تقبل می کنند و البته در کلاس درس معلم نماها، دانش آموزان یا با ثبت نام در کلاسهای مافیای آموزشی و یا با سرخورده شدن تاوان ندانم کاری مقامات آموزش و پرورش را می دهند. این کارهای غیر علمی و غیر حرفه ای باعث شده روند یادگیری دانش آموزان به نفع مافیای آموزشی ورق خورده و کلاسهای فوق برنامۀ مدرسه و کلاسهای خصوصی و نیمه خصوصی و عمومی آموزشگاه های غیر دولتی و کلاسهای خصوصی خانگی به سبد کالای خانواده ها تحمیل شود. سودجویی و مادی گرایی به حدی در ذهن آنها ریشه دوانده که وجود اندک کلاسهای خصوصیِ بعضی کشورها را مستندی بر کردار خود می آورند.

همه می دانیم دانش آموزانی وجود دارند که اگر انگیزۀ آنها به علت بی برنامگی ها و بد برنامگی های نظام آموزشی از بین نرفته باشد، نیاز به تکرار درس دارند. اما پرسش بنیادی این است که چه شماری از دانش آموزان ایران به کلاس های خصوصی مدارس دولتی، آموزشگاه های غیر دولتی و خانگی نیاز دارند. بد برنامگی آموزش و پرورش بسیاری از دانش آموزان شهری و نیمه شهری را به دام مافیای آموزشی انداخته و رشد خلاقیت را در مدارس به حضیض رسانده است. دلیلی که معدودی از دانش آموزان را در دام این مافیا نمی اندازد یا بی انگیزه شدن آنها ست، یا فقر.

چالش های آموزش و پرورش ایران و مسئولیت پذیری معلمان

« مدعی » نماد جهل مرکب و خدای توجیه کردن است. می گویند : « چرا موفقیت های صدها دانش آموز را که محصول همین نظام آموزشی هستند نمی بینید؟ »

نخست اینکه مگر نبوغ دانش آموزانِ پیشرو و موفق محصول نظام آموزشی شما است؟ آنها مدیون موهبت الهی، پشتکار، معلم خوب و اولیای خوب هستند. ناگفته نماند که توفیقات یک معلم خوب نیز در دِین آموزش و پرورشِ انگیزه کش نیست.

دوم اینکه شما چه حقی دارید از نخبگان حرف بزنید که نه برای حفظ آنها برنامه ای دارید و نه برای بازگشت دائم یا موقت متخصصان. بعد از جنگ تحمیلی به ملت ایران، حمایت و تجلیل از نخبگان، شعاری دهان پر کن و باب روز بود و امروز شعاری نخ نما. مادی گرا شدن که یکی از خروجی های سیاستهای مافیایی است برای همۀ جامعه خطرناک می باشد.

سوم اینکه شما چرا صدها هزار دانش آموز بی انگیزه، ناامید، در لبۀ اعتیاد و فراری از کشور ( چه فرار فیزیکی و چه غیر فیزیکی ) را نمی بینید؟ بيشتر اين بچه ها از برنامه ريزان آموزش و پرورش با استعدادترند.

  اگر كتابهاي درسي به نفع مافياي آموزشی تهیه نشده، چرا امروز كساني از دانشگاه هاي معروف دولتي قبول مي شوند كه چند ده میليون هزينة کرده و یا سهمیه داشته باشند؟ ( البته وجود استثناهایی ناقض این قاعده نیست. ) سهمیه های کنکور به جز سهمیۀ مناطق ( که به علت بی عدالتی در آموزش و پرورش قابل توجیه است )، یا نوعی باج دهی و یا سوءاستفاده از موقعیت است. آخر کجای جهان، علم را بذل و بخشش می کنند؟ خانواده های محترم شهدا، جانبازان و آزادگان تاجِ سرِ ملت ایران هستند. آنها حق بزرگی بر گردن تک تک ما دارند. ولی علم و پُست و مقام را بذل و بخشش نمی کنند. هر که تخصص کاری را ندارد و مقامی متناسب با آن کار می پذیرد بی شک مسئولیت پذیر نخواهد بود.  

به قول سعدی « هر آنکه ناآزموده را کار بزرگ فرماید، با آنکه ندامت برد، به نزدیک خردمندان به خفّت رای منسوب گردد. »

 از سوی دیگر با تأسیس دانشگاه های رنگانگ به جای اشتغال زایی اساسی در جامعه، سیلی از فارغ التحصیلان بیکار را روانۀ جامعه می کنند. بیشتر این دانشگاه ها اعتبار علمی لازم را ندارند. مقایسه کنید سواد دیپلمه های قدیم را با لیسانسیه های امروز مخصوصاً فارغ التحصیلان چنین دانشگاههایی. گرچه وجود استثناهایی ناقضِ این قاعده نیست. به قول شادروان دکتر منوچهر مرتضوی دانشمند نامور : « داستان ما و دانشگاه های ما بی کم و کاست داستان شغال عبرت آموز مولوی است. »

یـک شغال افتاد اندر خم رنگ        ساعتی او کرد اندر خم درنگ

پس برآمد مویـها رنگین شـده        کاین منم طاووس علیین شده 

بانگ طاووسان تودانی؟ گفت: لا        پس نئی طاووس خواجه بوالعلا

 در یک جمله عرض کنم، نظام آموزشیِ امروز، بچه های ایران را نه برای زندگی و نه برای اشتغال و صنعت و نه برای دانشگاه آماده می کند بلکه آنها را بی روحیه، بی انگیزه و شیفتۀ غرب می سازد. در این زمینه آمار بسیار دردناکی وجود دارد. متأسفانه آموزش و پرورش در کوتاه کردن دست مافیای آموزشی هیچ کار سازنده ای انجام نداده است. به قول سعدی « یا چشم نمی بیند یا راه نمی داند »و یا تعمداً دستهایی در کار است برای هویت زدایی.

 بسط دو جمله ای حکیم خیام، فیلسوف، ریاضیدان و منجم بزرگ را سالها از کتابهای درسی حذف کردند. سال 89  این درس را در کتاب حسابان سوم دبیرستان در رشتۀ ریاضی آوردند بدون نام خیام و چند سال بعد در سال 95  دوباره آن را از کتابها حذف کردند.[1] سال 98 در کتاب فارسی نهم نامِ شاعر، عارف و زبانشناس بزرگ مولانا جلال الدین بلخی را حذف کرده و نوشته اند : شاعری گفته است :  

تا توانی، می گریز از یار بد           یار بد، بدتر بود از مار بد

مار بد، تنها تو را بر جان زند          یار بد، بر جان و بر ایمان زند

به عنوان یک معلم ( نه سی دی آموزشی ) به صراحت می گویم که امروز یار بد، آموزش و پرورشِ انگیزه کش است. هوش و استعداد بچه های ایران، کم نظیر و زبانزد است ولی بی برنامگی و بد برنامگی مقامات فرهنگ، آموزش و پرورش را به قهقرا برده. امروز بیشتر شاگردان، معلم را براي نمره مي خواهند و معلم نماها ( که میدان داری آنها محصول بی برنامگی و بد برنامگی نظام آموزشی است ) شاگردان را کیسۀ پول می بینند.

هر دم از این باغ بری می رسد            نغزتر از نغزتری می رسد

این روزها آگهی تبلیغاتی از شبکه های تلویزیونی صد من یه غاز و نیز بیلبورد هایی در میادین شهرهای بزرگ آذرپایگان با مضمون « تحصیل بهتر در ترکیه » خود نمایی می کند. اخیراً در میادین شهر کرج و در برگه هایی در پایتخت ایران نیز دیده شده است. در اذهان اولیایی که با تلگرام می خوابند و با جِم بیدار می شوند و سال می آید و می رود یک کتاب نمی خوانند، حقنه می کنند، « به جای اینکه هر ساله بیش از بیست میلیون برای تحصیل فرزند خود هزینه کنید، این پول را هزینۀ سالانۀ بچۀ خود در ترکیه نمایید. » مقصر اصلی در این ترکتازی[2] نه ترکیه بلکه به اصطلاح مقامات فرهنگی کشورمان هستند.

من از بیگانگان هرگز ننالم            که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

آقای وزیر آموزش و پرورش، آقای رئیس جمهور، دبیرستان های ترکیه از نوجوانان ما چی خواهند ساخت؟

 حقیقتی که ملک الشعرا بهار دربارۀ « سواران » گفته، تلنگری به نشستگان مدعی است که از غزل پر مغز حافظ، بر لب جوی نشستن و گذر عمر نظاره کردن را برگزیده اند. 

آن گرد شتابنده که در دامن صحرا ست       گوید چه نشینی که سواران همه رفتند

آنچه سوارانی مانند محمد غزالی، ابولفضل بیهقی، خیام، حافظ و  . . .  فهمیدند و ما با اسانس و فوق اسانس هنوز نفهمیده ایم، آنچه سواران قرون وسطی مانند گالیله فهمیدند و آن را یکی از  پایه های مهم مبارزه علیه بنیادگرایی کلیسا قرار دادند، « شک» بود در برابر « این است و جز این نیستِ » انجیل که مورد سوءاستفادۀ حاکمیت کلیسا بود.

چالش های آموزش و پرورش ایران و مسئولیت پذیری معلمان

حرف فیلسوف و ریاضیدان بزرگ دکارت این نبود که می اندیشم پس هستم، بلکه این بود « شک می کنم پس هستم. » دکارت با این سخن، انسان را از نظر سیاسی و اجتماعی مختار می داند و آدمیتِ انسانِ مطیع از نظر سیاسی و اجتماعی را زیر سوال می برد. یکی از ویژگیهای دانشمندان ذهن شکّاک آنها به نتایج آزمایشها است. از این رو اعتبار مدل ها و نظریه ها در گذر زمان یکسان نمانده و دستخوش تغییر می شوند. به عبارت دیگر علم همانند ذهن انسان بالذّات سیال است. سه سده بعد آلبرت شوایتزر فیلسوف و پزشکِ شریف، روحِ سخن دکارت را در قالبی دیگر بیان می کند. او در پاسخ به این پرسش که آیا شما یک بدبین هستید یا خوشبین، می گوید : «علم من بدبینانه و امید و اراده ام خوشبینانه است.»

جامعه ای که دیر زمانی ست مَثلهایش را هم ناقص می گوید. به هر ابزار و بهانه ای در ذهن جامعه فرو کرده اند که با یک گل بهار نمی شود؛ یا هیچ بدی نرفته که بهتر بیاید و . . . اینها سرآغازی بر بی مسئولیتی است. ما ملتی هستیم که غلط حرف نمی زنیم، ناقص حرف می زنیم و چون نقص بهره ای از حقیقت دارد، فریب می خوریم یا خودمان را فریب می دهیم. احساس عجز در برابر مدرنیسم غرب آن چنان در میان ما راحت طلبی را گسترانده که عملاً زمان مطالعه در ایران به هیچ گراییده است. به جز درآمد پایین خانوده ها دو دلیل مهم و مرتبط بهم برای مقاومت کردن در مقابل مطالعه عبارتند از:

1- بسط راحت طلبی در جامعه؛

2- ترس از تزلزل اعتقاداتِ بت شده در اذهان؛

این ترس یک دلیل واهی در مقابل عدم مطالعه در اذهان متبادر می کند، می گویند در کتابها افکار ضد و نقیض وجود دارد لذا مطالعه آرام و قرار ما را بهم می زند. این اوهام کور، شم سیاسی و تاریخی را در جامعه تنزل داده است. ( سیاست و تاریخ به مثابۀ یک علم نه با نگاه متحجری که یکی را بی پدر و مادر می داند و دیگری را نوشتۀ فاتحان. ) با واژگانی مثل گوزن و کرگدن و گاو گویی که شاخ دارند[3] حماقتشان را دست بر دهانت می نهند[4] و می گویند : « تو که نمی توانی جهان را تغییر دهی. »

بدبخت کشوری که نیاز به قهرمان دارد.[5] ما نه منجی بلکه مسئول هستیم در قبال بشریت، محیط زیست و ایران

 


[1] - تاریخچۀ بسط دو جمله ای خیام –  نیوتن تحت عنوان ( لعل روشن ) در ماهنامۀ خواندنی، شمارۀ 96 سال پانزدهم ( اردیبهشت و خرداد 1396 ) از نگارنده به چاپ رسیده و نیز در سایت « صدای معلم » بارگذاری شده است.

[2] -  اصطلاحی در ادبیات کلاسیک در قبال تازش و ددمنشی ترکان آسیای میانه، مغول، تاتار و  . . .

[3] - برگرفته از شعر استاد شفیعی کدکنی با عنوان « معراجنامه » دفتر شعر « از بودن و سرودن »

[4] - زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم       گوش بده عربده را دست منه بر دهنم   ( مولوی )

[5] - از کتاب زندگی گالیله پردۀ سیزدهم –  نوشتۀ برتولت برشت –  ترجمۀ عبدالرحیم احمدی


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

چالش های آموزش و پرورش ایران و مسئولیت پذیری معلمان

یکشنبه, 05 مرداد 1399 09:50 خوانده شده: 761 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +5 -1 --
مدرس آزاد 1399/05/05 - 13:33
متن جای بجث زیاد دارد
پاسخ + 0 0 --
ناشناس 1399/05/05 - 17:54
بحثی شاید نباشد. مطلب را خوب ادا کرده است. با شجاعت و درایت
پاسخ + +2 0 --
ناشناس 1399/05/05 - 17:55
سهمیه ها را خیلی خوب تحلیل کرده. لعنت بر این سهمیه های کذایی
پاسخ + 0 -1 --
ناشناس 1399/05/06 - 14:10
شما

مسیول

حذف

منجی یان

هستید

در عمل.
پاسخ + +2 0 --
وحید عاشوری 1399/05/11 - 17:07
مثل همیشه بسیار عالی و دقیق و نکته بین
افتخار میکنم که شاگرد شما بودم و هستم و خواهم بود جناب کاشفی بزرگ
درود بر شما
پاسخ + 0 0 --
داود 1399/06/01 - 13:20
درود بر جناب کاشفی حق گو وحق فهم که این صفت از بی طمعی ایشان نشات گرفته است.

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور