چند روز پیش در تاکسی از راننده شنیدم : « شما معلمان در خانه نشسته اید و حقوق راحت و بی دردسر می گیرید»، آن چنان قلبم به درد آمد که هر چه خواستم سکوت کنم برایم ناگوار بود.
آری این وضعیت هر روز من است. از افرادی که شغل های دیگری دارند و درآمدی بهتر دارند این جمله سخیف و دردآور را میشنوم. بارها از خودم سئوال کردم که چرا این جمله حق من و دیگر معلمان شده است؟ بارها از خودم سئوال کردم مگر ما کارمند دولت نیستیم، پس چرا چنین نگاهی به ما می شود؟
دیر زمانی نبود که هر وقت می گفتم از اعضای خانواده شهدا هستم، می گفتند «شما خانواده شهدا همه چیز را خوردید و یک لیوان آب هم روش». اما وقتی به اطرافم می نگریستم تنها چیزی که می دیدم رنج و درد و زخمهای به جای مانده از دوران جنگ بود بر پیکره خانوادهام و مانند ما زیادند که صدایشان را نمی شنوند.
در کتاب تاریخ خوانده ام زمانی که از سلطان سنجر سلجوقی پرسیدند: « از چه روی حکومتت این چنین به زوال گروید ؟ پاسخ داد از آن روی که آدم های کلان را به کارهای خُرد گماردم و آدمهای خُرد را به کارهای کلان و نه هیچ کدام نتوانست از پس مسئولیت خویش برآیند و به این صورت کشور به نابودی رسید.».
آری در ایران باستان این واقعیت تلخ نشان می دهد که کسانی که مسئولیت دارند باید دانش آن کار را داشته باشند و نه هر کسی را که اندک سوادی داشت در مدیریت، می تواند مسئولیتی چنین سخت را برعهده گیرد.
راننده تاکسی گفت همه چیز گران شده و ما باید گران بخریم و مجبوریم کرایه را نیز افزایش دهیم. او راست می گفت چرا که همه چیز گران شده است. از افزایش بی حد و مرز کرایه خانه گرفته تا افزایش خدمات تعمیر خودرو تا حتی افزایش قیمت اقلام خوراکی و بدتر و شاید خنده دارتر اینکه خودرویی که پیش از این فقط 8 میلیون تومان بیشتر قیمت نداشت با تغییر یک دولت به ناگهان نه دو برابر که 500 برابر افزایش قیمت پیدا کرد. معلمها تنها افرادی هستند که با منش و روشی که دارند می توانند کاری کنند تا آینده یک کشور تضمین شود.
او راست می گفت، اما آیا من به عنوان مسافر باید تاوان این گرانی را بدهم؟ من معلم هستم، خواستم برای آن راننده تاکسی پاسخی بگویم تا شاید درک کند شغل ما معلمها را ، اما هر چه خواستم پاسخی بیابم نتوانستم. چه پاسخی می توان به یک دردمند داد که اندکی از دردهایش بکاهد؟
در صدر اخبار صدا و سیما همواره اعلام شده و می شود که حقوق معلمها افزایش یافته است، اما هیچ کس نیست که از صدا و سیما بپرسد چرا فقط حقوق معلمها را رسانه ای می کنید؟ چرا افزایش حقوق وزارت بهداشت، وزارت نفت و دیگر بخشهای دولت را که میزان افزایش حقوقشان چندین برابر میزان افزایش حقوق یک معلم است را رسانه ای نمی کنید؟
همواره اعضای هیات های علمی و قضات کشور را به گونه ای ویژه حقوق می دهند. اما چرا معلمها را جزء این دو مجموعه قرار نمی دهند؟ پاسخ به این سئوال خیلی واضح است. آموزش و پرورش اولویت دولت و دولتها نیست. دیگر به آموزش و پروش بهایی داده نمی شود. میگویند تعداد معلمهایی که حقوق می گیرند بسیار زیاد است اما چرا هیچ وقت نگفته اند و نمی گویند تعداد کل معلمها از مجموع تعداد کارمندان تمام وزارتخانه هایی که حقوق کارمندانشان از حقوق معلمها بیشتر است، دو بلکه سه برابراند.
پاسخ واضح است. آنچه در جامعه نمود بیشتری دارد فقط معلم است. خانواده ها فرزندانشان را برای تربیت و آموزش به مدارس می فرستند. همین دانش آموزان فردا به شغلهایی روی می آورند که نتیجه خروجی همین وزارت آموزش و پرورش است. اما آموزش و پرورش را مدتی است که دو تکه کرده اند. آموزش و پروش دولتی و آموزش و پرورش خصوصی.
دانش آموزان نیز دو قسمت اند. دانش آموزان مدارس دولتی و دانش آموزان مدارس خصوصی و وضعیت این است که کسانی که مدارس خصوصی را اداره می کنند اغلب یا مسئولیت دولتی دارند در بخشهای دیگر و یا افرادی هستند که دنبال سود شخصی خود می باشند. والدینی که برای ثبت نام فرزند خود 20 میلیون تومان شهریه می پردازد با والدینی که فرزند خود را در مدرسه دولتی ثبت نام میکند هم متفاوت است. تفاوت این دو نفر در وضعیت زندگی شان خلاصه می شود. ساده تر بگویم فقیر و غنی. افرادی که ماهانه زیر خطر فقر درآمد دارند نمی توانند امکانات عالی برای خود و خانواده شان فرآهم کنند.
راستی خط فقر تا دیروز 9 میلیون تومان در ماه بوده است و فردا معلوم نیست چند میلیون کارمند از این خط فقر، فقیرتر می شوند.
دولت ها هستند که مشخص می کنند جامعه چطور فکر کند. آنچه که در رسانه منتشر می سازند بیان کننده آن است که دولتها در چه اندیشه ای هستند. القایی که رسانه مسبب آن می شود شاید هیچ کلاس درس و معلمی نتواند آن اندازه موثر واقع شود.
سرآغاز سقوط ارزش ها زمانی رخ می دهد که دغدغه یک کشور از یک مسئله مهم به نام آموزش و پروش به مسئله ای کم رنگ تنزل کند. وقتی آموزش و پرورش اولویت دولت نباشد و به یک ابزاری برای کسب رای و جهش جایگاه شغلی عده ای تبدیل شود، از آن زمان باید شاهد تغییرات بنیادی در تمام سطوح کشور شد.
اگر سطوح کشور را به چهار سطح تقسیم بندی کنیم و سطح اول را آموزش و پرورش قرار دهیم، سطح دوم بهداشت و سطح سوم امنیت و سطح چهارم رفاه در جامعه باشد و برای هر سطح ارزشی قرار دهیم. سطح آموزش و پروش باید از همه دارای ارزشی بیشتر باشد.
بهداشت زمانی حاصل می شود که آموزش کامل صورت پذیرد و امنیت زمانی تقویت می شود که دو سطح قبلی کارآمد باشند و رفاه هم زمانی محقق می شود که سه سطح قبلی با قدرت تمام فعالیت کنند. اکنون شاهد تضعیف سطح اول هستیم. درست است که شاخص بهداشتی جامعه بالاست اما سطحی که سبب میشود این شاخص تداوم بیشتری داشته باشد سطح اول است. مثالی برای فهم این نکته باید بیان شود.
در نظر بگیرید دانش آموزی از مدرسه دولتی فارغ التحصیل می شود. این فردا شغلی نیاز دارد. اگر نتواند شغلی کسب کند دچار مشکلات روحی و روانی میشود. در زمانی که این فرد به دوران جوانی رسیده است از او انتظار تشکیل خانواده می رود. و اگر نتواند خانواده تشکیل دهد، کشور هم دچار بحران می شود.
بحران امنیت خود از تضعیف سطح اول سبب می شود. پس همه چیز بر می گردد به آموزش و پروش یک کشور. یک کشور به سرباز نیاز دارد، به کارگر نیاز دارد، به مهندس و معلم و قاضی نیز نیاز دارد. اما اگر همه آنهایی که دارای موقعیت هستند و از مدارس خصوصی فارغ التحصیل شده اند در جایگاه هایی که شاید هیچ تلاشی برای آن نکرده اند قرار بگیرند، اتفاقی که رخ می دهد این است که نارضایتی عمومی پدیدار می شود و این همان نقطه بحرانی است که دشمنان این کشور در پی استفاده از آن هستند.
معلم خود فدای کشور می شود. فدای ارزشهای این سرزمین و انقلاب می شود. اما به این سئوال جواب دهید که چه کسی پاسخ خدمات معلم را می دهد؟ معلم مانند سربازی است که ابزار جنگش علمی است که در طی سالیان طولانی کسب کرده و با مشقت بسیار در این جایگاه قرار گرفته است. سربازها هر از گاهی ترفیع می گیرند در جنگ اگر مجروح و شهید شوند مورد احترام واقع می شوند. اما چرا اکنون این سرباز با کوله بار علم باید مورد بی رحمی جامعه باشد؟ چرا باید رنجور و خسته باشد؟
سقوط نه به معنی از بین رفتن کشور بلکه به معنی کم رنگ شدن و از بین رفتن ارزشی که هویت یک جامعه را میسازد و می تواند سبب توسعه و امنیت و رفاه در جامعه باشد.
معلمها تنها افرادی هستند که با منش و روشی که دارند می توانند کاری کنند تا آینده یک کشور تضمین شود. دانش آموز با ایمان و ساخته و پرداخته شده دست معلمها قادرند بهداشت و امنیت و رفاه کشور را به گوینهای بسازند که هیچ قدرتی در برابر آن استوار نباشد. از بیرون از ایران کسی دلش به حال ما نمیسوزد که برای ما بهداشت و امنیت و رفاه به ارمغان آورد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
پرسیدید: مگر ما کارمند دولت نیستیم؟
جواب: نه نیستیم.
بنده تا بازرسی کل کشور هم رفتم میگن معلما کارمند نیستن. دفتر ریاست جمهوری زنگ زدم گفتن نیستید.
حقوق ما از یه کارگر شهرداری کمتره.
از دربان کم سواد شرکت نفت هم کمتره.
کارمند بودیم حق ایاب و ذهاب داشتیم. حق مسکن و حق پوشاک داشتیم. و خیلی از حقوق دیگه...
اگر حق عائله مندی و حق اولاد هم میدن برای اینه که زاد و ولد داشته باشیم جمعیت کم نشه.
ما فقط یه میلیون برده ایم. حتی جزو کارکنان هم نیستیم.
یه صنف برای خودمون نداریم. حق حرف زدن نداریم. حق اعتراض و تجمع نداریم. فقط باید مطیع اوامر باشیم بی چون و چرا!
همیشه یادتون باشه: ما برده ایم.
« کیفیّت هر نظام آموزشی به کیفیّت معلّمان آن وابسته است. در حقیقت هیچ کشوری نمی تواند از سطح معلّمانش بالاتر رود. »
همایش بین المللی بانکوک 1990
با آرزوی تحقّق این پیام یونسکو
ایا نگارش ارسال شده و زمان صدور احکام کی هست؟