برای تحقق جامعه و زیستِ انسانی ناگزیریم بیاموزیم؛ آموختنی که در نوع رسمیِ آن، آموزش به واسطهی معلم است و در نوع غیر رسمی، خودخوانی؛ که با توجه به آمار مطالعهی بسیار کم؛ حتی اگر حساب به خروار! کنیم جز دیناری از آن در نمیآید.
یکی از مهمترین مولفههای آموزش، شیوهی صحیح ارتباط است. ارتباطی که این روزها با کرونا بهکل مختل شده است. کاش همکار فعال صنفیمان را لااقل اخراج نمیکردید. خیلی وقت است با خودم فکر میکنم معلم کسی است که برای هر لحظه زیستن در این جامعه باید تاوان دهد؛ تاوان معلمی.
نمیدانم چرا چند سالیست بهجای واژهی وزیر در آموزش و پرورش واژهی شومَن درخورتر است!
آقای وزیر با تمام احترام؛ یا درکی از فضای ایران ندارید! یا خودتان را به نفهمیدن زدهاید.
آقای وزیر بدانید اینجا ایران است؛ کشوری با با ۲۰ میلیون حاشیهنشین؛ آقای وزیر اینجا مملکتی است که تعداد زیادی از دانشآموزان در سیستان، مناطق دور افتادهی جنوب و بسیاری از مناطق محروم در استانها در کپر درس میخوانند.
آقای وزیر حتما میدانید اینکه شما هر روز در توییتر یا هر صفحهی شخصی دیگرتان نمایش رسانهای راه بیندازید و از اضافه شدن به شبکهی شادی که همه را ناشاد کرده بگویید؛ مشکلات حل نمیشود. در این ایام کرونا بسیاری از روزمزد کاران بیکار شدهاند؛ چه بسا پول لقمهنانی ندارند؛ چه برسد به اینترنت برای شبکهای که شما را شاد کند؛ تازه اگر دلمان خوش باشد که گوشی هوشمندی هست؛ که نیست. تازه این بازی دو طرفهست! آنسوی میدان هم بورژوای جامعه که نیست؛ معلم هم امروز ازاقشار ضعیف جامعه به لحاظ مالی محسوب میشود. معلمهایی تماما زیر خط فقر؛ که چه بسا حتی گوشی هوشمندی ندارند.
آنقدر برای زندگیهای حقیقیشان دغدغه ساختهاید؛ که دنیای مجازی را بلد نباشند و دغدغهشان نباشد. آقای وزیر لطفا برای هر دانش آموز و معلم یک گوشی هوشمند تهیه فرمایید و اینترنت را نیز رایگان کنید؛ تاره اگر آن موقع بشود دانشآموزان را پای شبکهتان نشاند.
آقای وزیر !
اینها همان معلمهایی اند که با رتبهبندی نمایشی کلاه گشادی سرشان گذاشتید؛ یادتان که نرفته! یعنی حتی اگر بخواهیم« آن که نیک شمردت نیک شمار؛»شما باز هم در این قالب نمیگنجید. ما فقط در مراسمهای فرمایشی روز معلم؛ آن هم فقط از زبان شما و دوستانتان همکار خطاب میشویم و شما بر ما برچسب همکار میزنید؛ اما هم خودتان هم دوستانتان خوب می دانید در مراسمی که از جای خالی مشکلات معلم پر است؛ خیلی همکار بودن معنایی ندارد. مراسمهایی برای عدهای بدون جایگاه علمی که سعی در حق نشان دادن جایگاه باطل خویش دارند؛ چه بسا مدیرانی که سابقهی حضور یک ثانیه در کلاس درس را هم ندارند؛ شاید آنجا هستند تا پردهای نو در اندازند در این نمایش بازار آموزش و پرورش!
خلاصه با صراحت و قاطعیت میگویم ما هیچ کدام همکار شما نیستیم؛ چرا که همکار حال همکار را میفهمد. در آن وزارتخانهای که شما مسئول آناید؛ بسیاری از زیردستانتان حتی نمیدانند معلم چهقدر حقوق میگیرد. لطفا دیگر ما را همکار صدا نزنید ما هم دیگر به خیر شما امید نداریم؛ شر مرسان!
خلاصه؛ گرچه بعید میدانم اما امیدوارم اگر کرونا هیچ نداشت لااقل این بزمهای ساختگی را در هم شکند.
آقای وزیر یک سوال؟
نمیدانم این چهسریست که اگر یک شکوفه از گلهای وزارت آموزش و پرورش کم یا زیاد شود تمام رسانههای ملی بسیج میشوند که آن را در بوق و کرنا کنند! ماجرای این بر طبل و دهل کوبیدن چیست؟
آقای وزیر خبر دارید که در هنگام آن دروغهای رتبهبندیتان که تازه این روزها قرار است ( آنهم شاید؛ اگر مثل سالهای قبل نباشد) اجرایی شود؛ چهقدر کارمندهایِ دیگر ادارات افزایش حقوق و مزایا داشتند بدون آنکه آب از آب تکان بخورد! واقعا چه اصراری ست همه بفهمند؟ و جالب اینجاست که اغلب کاسه خالی ست و خبری هم نیست؛ فقط و فقط بوق، و کرنا!
میدانید واقعیت ماجرا چیست؟ من میدانم!
مشکل از خود معلمان ست! پا جلو نگذاشتند تا این افرادی که نمایندهشان شدهاند؛ یا از سر جاهطلبی ست یاجهالت! همین است که آموزش و پرورش در هر کوی و برزنی لانهای است برای سیاسیورزی! همین است که هیچ اتفاقی نمیافتد. مگر کم داشتیم وزرایی که کاسبگونه برای حفظ منصب وزارت، در آغوش نمایندگان غش کردهاند؟ از این دست افراد که به درد جرز لای دیوار هم نمیخورند.
آنقدر هم جامعه گل و بلبل است که نمیدانم از کجا بگویم؛ آقای نماینده شما نمیتوانستید به جای عزل و نصب مدیران در آموزش و پرورش و تحکّم حرفتان با تهدیدِ استیضاح؛ قوانینی وضع میکردید؟ قوانینی نظیر سامان دادن مسکن فرهنگیان از طریق واگذاری زمینهای بلااستفادهی آموزش و پرورش یا چه میدانم وضع قانونی برای سر و سامان گرفتن بیمهی معلمان! حتما شما هم میدانید که آموزش و پرورش بزرگترین نهاد اجتماعی به لحاظ تعداد کارکنان است. البته اینجا هم مشکل از خودمان است؛ نکردند برای آنکه فرهنگیان عزیز سالهاست در جستجوی نخود سیاهی به نام «رتبهبندی فرهنگیان» هستند و راه را گم کردهاند.
اکنون؛ شما آقای مسئول ماندهاید و لکهی ننگی بر روی پیشانیتان! بله آقای نماینده، بله آقای وزیر؛ شما را میگویم. که چهها بر سر معلمها آوردید. ای کاش لااقل این معلم شریف را احترام میکردید.
مسئولین بزرگوار شنیدهاید:
«تیغ بران گر بر دستت داد روزی روزگار؛ هر چه میخواهی ببر اما نبُر نان کسی» کاش همکار فعال صنفیمان را لااقل اخراج نمیکردید. خیلی وقت است با خودم فکر میکنم معلم کسی است که برای هر لحظه زیستن در این جامعه باید تاوان دهد؛ تاوان معلمی. خلاصه با صراحت و قاطعیت میگویم ما هیچ کدام همکار شما نیستیم؛ چرا که همکار حال همکار را میفهمد.
اما خوب بهخاطر بسپارید؛ تاریخ، قاضی خوبیست؛ آری تاریخ در نهایت قضاوت میکند، چرا که داوری بسیار سختگیر است. قضاوتی نه از جنس رحمانیت خدا، بلکه سخت، تلخ و از جنس این روزگار بیرحم. تاریخ بیشک روزی هم، به قضاوت ما خواهد نشست. همهی آنها که در این بیغولهی آمورش و پرورش اهل بده بستان بوده و حسابشان پاک نیست باید نگران این روز باشند. در آن روز نام و عنوانها همه فراموش میشود و فقط یک نام از این قضاوت تاریخی سربلند بیرون میآید؛ آن،«معلم شریف دغدغهمنداست.»
یادمان باشد جز خود ما کسی برا ما کاری نمیکند؛ پردهی آخر داستان کوری را بخوانید؛ تصاویر نقش بسته بر دیوار کلیسا هم چشمانشان سفید شده و نمیبییند. تازه آن موقع مردم میروند تا امور را به دست گیرند.
هر چه زودتر برای حق خودتان مطالبه کنید و امور را به دست گیرید. بیاید به امید آن روز؛ امروز خیلی حالمان بد نباشد و به قول فروغ:
« پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است»
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان